گنجور

شمارهٔ ۳۵

کسی که مهر رخت را سرشت با گِل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
قتیل عشق تو گشتم کجاست قاتل ما
ولی چه سود که در عشقت ای نگار شبی
به روز وصل تو آسان نگشت مشکل ما
نهال عشق کش از آب دیده پروردم
به غیر خون جگر زان نگشت حاصل ما
تو غایب از نظری ای نگار و خالی نیست
خیال روی تو یک لحظه از مقابل ما
به پای‌بوس تو هر شب امید می‌دارم
مگر که دست وصالی شود حمایل ما
به شَست زلف تو دیوانه می‌شود عاقل
پس از چه رو به تو دیوانه گشت عاقل ما
ز روشنایی روی تو خیره گشت دلم
چنانکه عکس جمال تو گشت حایل ما
به عشق روی تو از آب دیده محتشمم
که هست از دو جهان این قدر مداخل ما
میان زمرهٔ عشّاق بنده را جستند
فغان و بانگ برآمد که نیست داخل ما
امید بود که دور از تو یک زمان نشوم
دریغ آن همه اندیشه‌های باطل ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی که مهر رخت را سرشت با گِل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی تو را با گل‌های سرخ آمیخت، او هم با عشق داغی بر دل ما گذاشت.
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که خاک بدنم را از هم باز کنند، بوی عشق تو باعث می‌شود که اجزای وجودم به وضوح نمایان شوند.
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
قتیل عشق تو گشتم کجاست قاتل ما
هوش مصنوعی: با طعنه و کنایه جانم را خواستی، اما من چیزی از تو نمی‌خواهم. اکنون که به خاطر عشق تو جان باختم، قاتل من کجاست؟
ولی چه سود که در عشقت ای نگار شبی
به روز وصل تو آسان نگشت مشکل ما
هوش مصنوعی: ولی چه فایده دارد که در عشق تو، ای معشوق، شبی به راحتی به وصال تو نرسیدیم و مشکلات ما حل نشدند؟
نهال عشق کش از آب دیده پروردم
به غیر خون جگر زان نگشت حاصل ما
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، ز آب دیده‌ام نهالی پرورش دادم، اما جز خون دل، نتیجه‌ای برای ما نداشت.
تو غایب از نظری ای نگار و خالی نیست
خیال روی تو یک لحظه از مقابل ما
هوش مصنوعی: تو از نظر ما غایب هستی، اما تصویر چهره‌ات هیچ وقت از ذهن ما دور نمی‌شود و همیشه در برابر چشمان ماست.
به پای‌بوس تو هر شب امید می‌دارم
مگر که دست وصالی شود حمایل ما
هوش مصنوعی: هر شب به عشق تو منتظر هستم، شاید که روزی بتوانم به تو برسم و دل به دل تو پیوند بزنم.
به شَست زلف تو دیوانه می‌شود عاقل
پس از چه رو به تو دیوانه گشت عاقل ما
هوش مصنوعی: زلف تو باعث مجنون شدن عقل می‌شود، پس چرا عقل ما به خاطر تو دیوانه شده است؟
ز روشنایی روی تو خیره گشت دلم
چنانکه عکس جمال تو گشت حایل ما
هوش مصنوعی: دل من از نور روی تو متوقف و حیران شد، به‌گونه‌ای که تصویر زیبایی تو میان ما قرار گرفت.
به عشق روی تو از آب دیده محتشمم
که هست از دو جهان این قدر مداخل ما
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، چشمانم پر از اشک است، زیرا در این دنیا چیزهای زیادی وجود دارد که می‌تواند بین ما فاصله ایجاد کند.
میان زمرهٔ عشّاق بنده را جستند
فغان و بانگ برآمد که نیست داخل ما
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان، مرا جستجو کردند و فریاد و ندا بلند شد که من در میان آنها نیستم.
امید بود که دور از تو یک زمان نشوم
دریغ آن همه اندیشه‌های باطل ما
هوش مصنوعی: امید داشتم که دور از تو مدتی نگذرانم، اما افسوس به همه خیال‌های بیهوده‌ام.