گنجور

شمارهٔ ۲۸۵

مرا در عشقت از عالم خبر نیست
به جای تو مرا یاری دگر نیست
به درد عشق رویت سخت زارم
یقین کز حال ما او را خبر نیست
بسی نالیدم اندر صبحگاهی
همانا نالهٔ ما را اثر نیست
بسی بودم به وصل یار امید
از این امید جز خون جگر نیست
درختی کاشتم در باغ وصلت
که امروزش بجز غم بار و بر نیست
دو دیده بس که بارید آب حسرت
ز درد هجر او بر ما گذر نیست
جهان مستغرق دریای حسرت
چنان شد کز غمش راهی به در نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا در عشقت از عالم خبر نیست
به جای تو مرا یاری دگر نیست
هوش مصنوعی: در عشق تو، خبری از دنیای بیرون ندارم و در نبود تو، هیچ کس دیگری نمی‌تواند به کمکم بیاید.
به درد عشق رویت سخت زارم
یقین کز حال ما او را خبر نیست
هوش مصنوعی: خود را از درد عشق دیدن تو به شدت آزار می‌دهد و مطمئنم که او از حال ما بی‌خبر است.
بسی نالیدم اندر صبحگاهی
همانا نالهٔ ما را اثر نیست
هوش مصنوعی: من در صبح زود بسیار ناله و شکایت کردم، اما می‌دانم که ناله‌های من هیچ تأثیری ندارد.
بسی بودم به وصل یار امید
از این امید جز خون جگر نیست
هوش مصنوعی: من بارها به وصال یار امیدوار بودم، اما از این امید جز حسرت و درد در دل نصیبم نشد.
درختی کاشتم در باغ وصلت
که امروزش بجز غم بار و بر نیست
هوش مصنوعی: در باغ عشق تو درختی کاشتم، اما امروز جز غم و اندوه ثمره‌ای ندارد.
دو دیده بس که بارید آب حسرت
ز درد هجر او بر ما گذر نیست
هوش مصنوعی: چشمان ما به اندازه‌ای از درد جدایی او اشک ریخته که دیگر گذری برای ما نمی‌ماند.
جهان مستغرق دریای حسرت
چنان شد کز غمش راهی به در نیست
هوش مصنوعی: دنیا آن‌چنان غرق در حسرت و اندوه شده است که هیچ راه فراری از این غم وجود ندارد.