شمارهٔ ۲۸۴
تو را از حال مسکینان خبر نیست
بر آب چشم ما زانت گذر نیست
به زاری زارم از هجران رویت
چرا او را به سوی ما نظر نیست
شب تاریک هجرانم بفرسود
در آن شب گوییا هرگز قمر نیست
شب دیجور بی پایان چو زلفش
ز صبح روی جانانم اثر نیست
بتی سنگین دلی شوخی جفاجوست
بر این مسکین دلم رحمش مگر نیست
نه صبرم هست از رویش نه آرام
شب و روزم ز عشقش خواب و خَور نیست
به تیغ هجرم از خود چند رانی
مکن جانا که ما را این سپر نیست
گرم صد ره برانی، این دل من
بجز بر بوی زلفت راهبر نیست
دلا گرد درِ او چند گردی
ز کوی عشق جانان ره به در نیست
به هجران رخت جانا جهان را
غذای دل بجز خون جگر نیست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو را از حال مسکینان خبر نیست
بر آب چشم ما زانت گذر نیست
هوش مصنوعی: تو از حال بیچارهها بیخبری و در عین حال، اشکهایمان به خاطر تو همچنان جاری است و از این ناراحتی کم نمیشود.
به زاری زارم از هجران رویت
چرا او را به سوی ما نظر نیست
هوش مصنوعی: من به شدت از دوری چهرهات ناراحت و گریانم، اما چرا او (یعنی معشوق) به ما توجهی ندارد؟
شب تاریک هجرانم بفرسود
در آن شب گوییا هرگز قمر نیست
هوش مصنوعی: در شب تاریک عشق و جدایی من، گویا هیچ وقت ماهی وجود نداشته و همه جا را ظلمت فراگرفته است.
شب دیجور بی پایان چو زلفش
ز صبح روی جانانم اثر نیست
هوش مصنوعی: شب تار و بیپایان مانند رشتههای زلف محبوبم است و در این شب، اثری از روشنایی صبح و چهره جانانم وجود ندارد.
بتی سنگین دلی شوخی جفاجوست
بر این مسکین دلم رحمش مگر نیست
هوش مصنوعی: این بیت به احساسات عمیق و دردناک شاعر اشاره دارد. او از دل سنگین و ناتوان خود در مقابل خوشیها سخن میگوید و از ناامیدی و بیرحمی دنیا نسبت به او گلایه میکند. به نظر میرسد که او انتظار دارد دنیا به حال او رحم کند و غمهایش را درک کند.
نه صبرم هست از رویش نه آرام
شب و روزم ز عشقش خواب و خَور نیست
هوش مصنوعی: من نه تاب صبر برای دیدن او را دارم و نه در شب و روز میتوانم آرامش داشته باشم. عشق او به قدری عمیق است که خواب و خوراکم را نیز گرفته است.
به تیغ هجرم از خود چند رانی
مکن جانا که ما را این سپر نیست
هوش مصنوعی: عزیزم، از من دوری مکن، زیرا که جدایی برای من بسیار سخت است و من این قدرت را ندارم که در برابرش بایستم.
گرم صد ره برانی، این دل من
بجز بر بوی زلفت راهبر نیست
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که به دوری بیندیشی و خودت را از من دور کنی، این دل من تنها به یاد و بوی موهای توست و غیر از آن هیچ راهی را نمیشناسد.
دلا گرد درِ او چند گردی
ز کوی عشق جانان ره به در نیست
هوش مصنوعی: ای دل، در این مسیر عشق جانان، حتی اگر هزار بار دور خود بچرخی، همچنان راهی به بیرون نخواهی یافت.
به هجران رخت جانا جهان را
غذای دل بجز خون جگر نیست
هوش مصنوعی: از دوری تو، جانم به شدت رنج میبرد و جز از خون دل، هیچ چیز دیگری برای تسکین دل در این دنیا وجود ندارد.

جهان ملک خاتون