شمارهٔ ۲۸۲
هر که دلش با غم ما یار نیست
راست توان گفت که او یار نیست
نیست زمانی دل مسکین من
کز تو به کام دل اغیار نیست
هرکه به روی تو نظر کرد گفت
کاین گل خوشبوی تو را خار نیست
دیده به دل گفت حقیقت شنو
بر تو مرا دیدهٔ انکار نیست
عشق رخش بانگ به دل زد که هی
قالب تو بابت آن کار نیست
خیل غم عشق جهان بر جهان
گرد مگردش تو که زنهار نیست
سرو چمن سرکش و خوش قامتست
لیک ورا شیوهٔ رفتار نیست
گرچه مه و مهر به رخ روشنند
مهر و مهش خنده و گفتار نیست
خسته دلم رفت به بازار عشق
بانگ برآمد که خریدار نیست
دل ز من خسته بدزدید و رفت
چون سر زلف تو سیه کار نیست
از سگ کوی تو بسی کمترم
زآنکه مرا بر در تو بار نیست
بار جهان هست بسی بر دلم
از غم تو بیشترم بار نیست
چون سر زلف تو کجا دل بماند
کز غم عشق تو نگونسار نیست
خود به جهان کیست که بی وصل تو
خسته و مجروح و دل افگار نیست
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که دلش با غم ما یار نیست
راست توان گفت که او یار نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش غمی برای ما ندارد، میتواند بهراحتی بگوید که او دوست ما نیست.
نیست زمانی دل مسکین من
کز تو به کام دل اغیار نیست
هوش مصنوعی: دل بیچارهام هیچ گاه خوشحال نمیشود مگر اینکه از جانب تو به من خیری برسد.
هرکه به روی تو نظر کرد گفت
کاین گل خوشبوی تو را خار نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که به چهرهی تو نگاه کرده، گفته است که این گل زیبا و خوشبو، هیچ خار و زشتی ندارد.
دیده به دل گفت حقیقت شنو
بر تو مرا دیدهٔ انکار نیست
هوش مصنوعی: چشم به دل گفت: حقیقت را بشنو، زیرا بر تو دیگری را نمیبینم که انکار کند.
عشق رخش بانگ به دل زد که هی
قالب تو بابت آن کار نیست
هوش مصنوعی: عشق به من گفت که نگران نباش، این مشکل به خاطر خودت نیست.
خیل غم عشق جهان بر جهان
گرد مگردش تو که زنهار نیست
هوش مصنوعی: غم و اندوه عشق به قدری زیاد است که تمام دنیا را احاطه کرده، اما تو نگران نباش که هیچ خطری وجود ندارد.
سرو چمن سرکش و خوش قامتست
لیک ورا شیوهٔ رفتار نیست
هوش مصنوعی: سرو باغ زیبا و خوش قامت است، اما او هیچ روش و طریقت خاصی برای رفتار ندارد.
گرچه مه و مهر به رخ روشنند
مهر و مهش خنده و گفتار نیست
هوش مصنوعی: هرچند که ماه و خورشید در چهره زیبا به نظر میرسند، اما عشق و دوستی در این میان خنده و گفتوگویی ندارند.
خسته دلم رفت به بازار عشق
بانگ برآمد که خریدار نیست
هوش مصنوعی: دل من خسته شده و به بازار عشق رفته، اما آواز فروشندگان میآید که هیچ خریداری وجود ندارد.
دل ز من خسته بدزدید و رفت
چون سر زلف تو سیه کار نیست
هوش مصنوعی: دل من را به سرقت برد و رفت، همانطور که تارهای سیاه زلف تو بیرحم هستند.
از سگ کوی تو بسی کمترم
زآنکه مرا بر در تو بار نیست
هوش مصنوعی: من از سگ کوی تو خیلی کمترم، چون بر در تو هیچ مقامی ندارم.
بار جهان هست بسی بر دلم
از غم تو بیشترم بار نیست
هوش مصنوعی: غم تو برای دلم به اندازهای سنگین است که بار دنیا را در مقایسه با آن سبک میبینم.
چون سر زلف تو کجا دل بماند
کز غم عشق تو نگونسار نیست
هوش مصنوعی: کجا میتواند دل آرام بماند، وقتی که زلف تو به یاد عشق تو، به غم خود مینالد؟
خود به جهان کیست که بی وصل تو
خسته و مجروح و دل افگار نیست
هوش مصنوعی: هیچکس در این جهان نیست که بدون ارتباط با تو، خسته و زخمخورده و دلشکسته نباشد.

جهان ملک خاتون