شمارهٔ ۲۷۴
جز غم عشقت نگارا در جهانم هیچ نیست
خاک پایت را نثاری غیر جانم هیچ نیست
من سری دارم فدای راه تو کردم از آن
کز تو ای جان آشکارا و نهانم هیچ نیست
در سرابستان عشقت همچو بلبل هر زمان
غیر مدح روی چون گل بر زبانم هیچ نیست
بوی وصلت در دماغ جان نمیآید از آن
بر سر کوی تو شبها جز فغانم هیچ نیست
یک زمان بخرام و بنشین در سراب چشم من
در خیالم بین که جز سرو روانم هیچ نیست
ای عزیز من نمیگویی که سالی یا مهی
التماس از وصل تو جز یک زمانم هیچ نیست
بوسهای کردم تمنّا از لب چون نوش او
گفت دندان طمع بَرکن دهانم هیچ نیست
گفتمش رحمی بکن بهر خدا بر جان من
زآنکه جز لطف تو جانا در جهانم هیچ نیست
گفت صبری پیش گیر و بیش از این زاری مکن
گفتمش زین بیشتر صبر و توانم هیچ نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز غم عشقت نگارا در جهانم هیچ نیست
خاک پایت را نثاری غیر جانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: ای یار عزیز، در این دنیا هیچ چیزی جز غم عشق تو برای من وجود ندارد و خاک پای تو را نثار میکنم، زیرا چیزی غیر از جانم برای من ارزشمند نیست.
من سری دارم فدای راه تو کردم از آن
کز تو ای جان آشکارا و نهانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: من جانم را فدای راه تو کردهام، زیرا میدانم که هیچ چیز از من به غیر از تو وجود ندارد.
در سرابستان عشقت همچو بلبل هر زمان
غیر مدح روی چون گل بر زبانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: در دنیای تو، مانند بلبل، همیشه مدح و ستایش زیباییات بر زبانم نیست و هیچ چیز جز زیباییِ تو در ذهنم نمیگنجد.
بوی وصلت در دماغ جان نمیآید از آن
بر سر کوی تو شبها جز فغانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: بوی حضور و نزدیکیت را در جانم حس نمیکنم و در این شبها فقط ناله و شیونم در کوچههای تو باقی مانده است.
یک زمان بخرام و بنشین در سراب چشم من
در خیالم بین که جز سرو روانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: لحظهای را غنیمت شمار و در خیال من غرق شو. درتصورم ببین که جز این سرو زیبا و رعنای وجودم هیچ چیز دیگری نیست.
ای عزیز من نمیگویی که سالی یا مهی
التماس از وصل تو جز یک زمانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: عزیز من، چرا نمیگویی که سالها یا ماهها را فقط برای یک لحظه وصالت بیصبرانه انتظار میکشم و جز آن هیچ چیز دیگری برای من اهمیت ندارد؟
بوسهای کردم تمنّا از لب چون نوش او
گفت دندان طمع بَرکن دهانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: من یک بوسه از لب او که مانند نوشیدن است، خواستم. او گفت که دندان طمع را کنار بگذار، زیرا دهان من هیچ چیزی برای ارائه ندارد.
گفتمش رحمی بکن بهر خدا بر جان من
زآنکه جز لطف تو جانا در جهانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: به او گفتم برای خدا دست کم کمی به حال من رحم کن، زیرا جز محبت تو در این جهان هیچ چیز دیگری برای من وجود ندارد.
گفت صبری پیش گیر و بیش از این زاری مکن
گفتمش زین بیشتر صبر و توانم هیچ نیست
هوش مصنوعی: او به من گفت که صبر کن و دیگر ناله نکن. من پاسخ دادم که از این هم بیشتر نمیتوانم صبر کنم و دیگر توانم تمام شده است.

جهان ملک خاتون