شمارهٔ ۲۶۷
در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که اینچنین روا نیست
ای دوست خیال مهر رویت
از دیدهٔ ما دمی جدا نیست
حال دل ریش با که گویم
چون محرم ما بجز صبا نیست
ای باد صبا بگو به یارم
آخر به منش نظر چرا نیست
گفتم بکنی به ما نظر گفت
ما را سر و برگ هر گدا نیست
آخر ز چه رو بگو نگارا
با مات به غیر ماجرا نیست
جز جور و جفا نمینمایی
در ماهرخان مگر وفا نیست
زین بیش ستم مکن که ما را
از دست تو طاقت جفا نیست
دردیست به جان من ز هجران
کش جز لب لعل تو دوا نیست
از آتش عشق تو شدم خاک
جز باد کنون به دست ما نیست
ای جان جهان چو در گدازی
در دست مرا بجز دعا نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که اینچنین روا نیست
هوش مصنوعی: درد تو چنان است که هیچ درمانی برای دلم وجود ندارد. به من رحم کن، زیرا این وضعیت مناسب نیست و نمیتواند ادامه یابد.
ای دوست خیال مهر رویت
از دیدهٔ ما دمی جدا نیست
هوش مصنوعی: ای دوست، همیشه تصویر مهر و زیبایی تو از ذهن و چشم ما دور نیست و همواره در خاطر ما باقی است.
حال دل ریش با که گویم
چون محرم ما بجز صبا نیست
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم حال دلم را با کسی در میان بگذارم در حالی که هیچکسی جز نسیمی که میوزد، رازدار ما نیست؟
ای باد صبا بگو به یارم
آخر به منش نظر چرا نیست
هوش مصنوعی: ای باد صبا، به دوست من بگو چرا نگاهش به من نیست و چرا به من توجهی ندارد.
گفتم بکنی به ما نظر گفت
ما را سر و برگ هر گدا نیست
هوش مصنوعی: گفتم به ما توجه کن، جواب داد که ما هم مثل هر گدا سر و سامان خاصی نداریم.
آخر ز چه رو بگو نگارا
با مات به غیر ماجرا نیست
هوش مصنوعی: چرا ای معشوق، به جز قصهی ما، حرفی برای گفتن نیست؟
جز جور و جفا نمینمایی
در ماهرخان مگر وفا نیست
هوش مصنوعی: در چهرههای زیبا جز بدعهدی و ستم چیزی نمیبینم، مگر اینکه وفایی وجود نداشته باشد.
زین بیش ستم مکن که ما را
از دست تو طاقت جفا نیست
هوش مصنوعی: دیگر بیش از این به ما ظلم نکن، زیرا ما دیگر توان تحمل سختیهای تو را نداریم.
دردیست به جان من ز هجران
کش جز لب لعل تو دوا نیست
هوش مصنوعی: دردی در دل من از دوری تو وجود دارد که هیچ درمانی جز لبهای سرخ تو ندارد.
از آتش عشق تو شدم خاک
جز باد کنون به دست ما نیست
هوش مصنوعی: از عشق تو به آتش درآمدهام و حالا به جای آتش فقط خاکی در دست دارم و هیچ چیز دیگری در دسترس من نیست.
ای جان جهان چو در گدازی
در دست مرا بجز دعا نیست
هوش مصنوعی: ای جان عالم، وقتی که در آتش عشق میسوزی، چیزی جز دعا از دست من برنمیآید.

جهان ملک خاتون