گنجور

شمارهٔ ۲۴۴

مرا جان پای بند مهر یاریست
دلم آشفته ی زلف نگاریست
چو آن گل دسته ی من رفت از دست
ز غم درپای جانم زخم خاریست
به رقص آمد سهی سرو گل اندام
محقّر جان ما بروی نثاریست
به جان تو که از مستی چشمت
دلم را دایماً در سر خماریست
به وصل تو که در هجرانت ای دوست
مرا بر دل ز جانم سخت باریست
مرا گفتی جهان خود در چه کاری؟
مرا غیر از غم عشق تو کاریست؟
مرا عشق رخ آن ترک مه روی
نه امروزست کاین بس روزگاریست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا جان پای بند مهر یاریست
دلم آشفته ی زلف نگاریست
هوش مصنوعی: من به عشق یار وابسته‌ام و دل من در هم ریخته به خاطر زلف‌های زیبای اوست.
چو آن گل دسته ی من رفت از دست
ز غم درپای جانم زخم خاریست
هوش مصنوعی: وقتی که آن گل که به من تعلق داشت از دست رفت، غم و اندوهی به جانم چنگ انداخته که مثل زخمی از یک خار است.
به رقص آمد سهی سرو گل اندام
محقّر جان ما بروی نثاریست
هوش مصنوعی: سرو زیبای خوش‌اندام در حال رقص است و وجودش برای جان ما چون نثاری (هدیه) گرانبهاست.
به جان تو که از مستی چشمت
دلم را دایماً در سر خماریست
هوش مصنوعی: به خاطر تو که چشمانت به قدری سرمست و جذاب است، دل من همیشه در حالت خواب‌آلودگی و گیجی به سر می‌برد.
به وصل تو که در هجرانت ای دوست
مرا بر دل ز جانم سخت باریست
هوش مصنوعی: به خاطر وصال تو، دوری‌ات برای من بسیار سخت و طاقت‌فرساست.
مرا گفتی جهان خود در چه کاری؟
مرا غیر از غم عشق تو کاریست؟
هوش مصنوعی: به من گفتی که در این جهان به چه مشغولی؟ من جز غم عشق تو هیچ کار دیگری ندارم.
مرا عشق رخ آن ترک مه روی
نه امروزست کاین بس روزگاریست
هوش مصنوعی: من امروز به عشق صورت آن ترک خوش‌چهره توجه دارم، چون این احساس از مدت‌ها پیش در من وجود داشته است.