گنجور

شمارهٔ ۲۴۰

دلم چون چشم سرمستش کنون در عین خمّاریست
نشسته در غم رویش جهان در کوی غمخواریست
به وصلم وعده ای دادی که از صبرت ندارم کام
اگر صبری کنم جانا ز تو از روی ناچاریست
ز جانت بنده ام جانا گرانجانی نمی ارزم
در آن حضرت چو می دانم که نوعی از سبکباریست
به خوابت هم نمی بینم که یابد خاطرم تسکین
که هر شب تا سحر چشمم ز غم در عین بیماریست
دلم دزدید چشم تو به زنّار دو زلفت بست
پریشان می کند ما را چو در بند سیه کاریست
به وصلت کی رسم جانا ولیکن این قدر دانم
که در هجرانت خون دل ز دیده بر رخم جاریست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم چون چشم سرمستش کنون در عین خمّاریست
نشسته در غم رویش جهان در کوی غمخواریست
هوش مصنوعی: دل من مانند چشمی مست در حالتی غمگین و مستی به سر می‌برد و در این حال، همهٔ جهان برای من به شکل یک کوچه پر از غم و اندوه نمایان شده است.
به وصلم وعده ای دادی که از صبرت ندارم کام
اگر صبری کنم جانا ز تو از روی ناچاریست
هوش مصنوعی: تو به من وعده داده‌ای که وقتی به تو برسم، از صبرم بهره‌ای می‌برم. اما اگر برای صبر کردن، جانا به تو اتکا کنم، فقط به خاطر این است که چاره دیگری ندارم.
ز جانت بنده ام جانا گرانجانی نمی ارزم
در آن حضرت چو می دانم که نوعی از سبکباریست
هوش مصنوعی: ای محبوب، من به خاطر جان و وجود تو بنده‌ام و برایم ارزش زیادی ندارد که بخواهم خودم را در برابر تو سنگین و مهم جلوه دهم. چون می‌دانم که این نوعی بی‌اعتنایی و سبکباری نسبت به تو است.
به خوابت هم نمی بینم که یابد خاطرم تسکین
که هر شب تا سحر چشمم ز غم در عین بیماریست
هوش مصنوعی: من حتی در خواب نیز نمی‌بینم که به یاد تو آرامش پیدا کنم، زیرا هر شب تا صبح چشمانم به خاطر غم، در حالی که بیمار هستم، بسته نمی‌شود.
دلم دزدید چشم تو به زنّار دو زلفت بست
پریشان می کند ما را چو در بند سیه کاریست
هوش مصنوعی: چشم تو دلم را ربود و زلف هایت آنقدر به هم پیچیده است که ما را آشفته و پریشان می کند، مانند اینکه ما در چنگال یک کار زشت و ناپسند گرفتار شده باشیم.
به وصلت کی رسم جانا ولیکن این قدر دانم
که در هجرانت خون دل ز دیده بر رخم جاریست
هوش مصنوعی: به یارم نمی‌توانم برسم، اما می‌دانم که در دوری‌ات چنان غمگینم که اشک‌هایم مثل خون از چشمانم بر صورت‌ام می‌ریزد.