گنجور

شمارهٔ ۲۱

نیست نظر به سوی کس جز رخ دوست دیده را
باد به گوش او رسان حال دل رمیده را
از من دل‌رمیده گو ای بتِ دلستان من
بار ِفراقِ تو شکست پشتِ دلِ خمیده را
گفت به تَرکِ ما بگو ورنه سَرَت به سَر شود
ترک بگو که چون کنم؟ یار به جان گزیده را
گفت لبم گزیده‌ای من نگزم بجز شکر
بار دگر به ما نما آن شکر گزیده را
پند دهند ناصحان بند نهند عاقلان
نیست نصیحتش قبول جامه‌ی جان‌دریده را
چون نکشم عنای تو؟ چون نبرم جفای تو ؟
چاره ز جور چون بوَد؟ بنده‌ی زر‌خریده را
دزد زند به کاروان مال برد ز ساربان
غم چه برد ازین و آن؟ مرد ره جریده را
جان منست لعل تو زود رسان بدان مرا
گفت چه حاصل ای جهان !؟ جانِ به لب رسیده را
در هوس وصال تو مرغ دلم هوا گرفت
کیست که با تن آورد؟ مرغ دل پریده را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست نظر به سوی کس جز رخ دوست دیده را
باد به گوش او رسان حال دل رمیده را
هوش مصنوعی: چشمانم فقط به چهره محبوبم خیره است و هیچ کس دیگری را نمی‌بینم. باد به او می‌گوید که حال دل من دچار آشفته‌گی است.
از من دل‌رمیده گو ای بتِ دلستان من
بار ِفراقِ تو شکست پشتِ دلِ خمیده را
هوش مصنوعی: ای معشوق من، که دلم به تو وابسته است، بگو از من که دلم به خاطر دوری تو شکسته و قلبم به شدت درد می‌کند.
گفت به تَرکِ ما بگو ورنه سَرَت به سَر شود
ترک بگو که چون کنم؟ یار به جان گزیده را
هوش مصنوعی: به او بگو که چونکه ما را رها کرده است، اگر حرفی نزنی، سرنوشتم به خطر می‌افتد. بگو چه کنم؟ وقتی که دوست بر من بسیار تاثیرگذار است و به دل نشسته است.
گفت لبم گزیده‌ای من نگزم بجز شکر
بار دگر به ما نما آن شکر گزیده را
هوش مصنوعی: گفتی که لبم را گزیده‌ای، اما من گاز نمی‌زنم جز از شکر. بار دیگر آن شکر گزیده را به ما نشان بده.
پند دهند ناصحان بند نهند عاقلان
نیست نصیحتش قبول جامه‌ی جان‌دریده را
هوش مصنوعی: نصیحت‌کنندگان نصیحت می‌کنند و عاقل‌ها هم نمی‌پذیرند. کسی که جانش در درد و رنج است، نمی‌تواند به چنین نصیحت‌هایی گوش دهد.
چون نکشم عنای تو؟ چون نبرم جفای تو ؟
چاره ز جور چون بوَد؟ بنده‌ی زر‌خریده را
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم محبت تو را فراموش کنم؟ چطور می‌توانم از بدعهدی تو رهایی یابم؟ برای من از ظلم و ستم تو چه راه چاره‌ای وجود دارد؟ بنده‌ای که به طلا خریداری شده، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
دزد زند به کاروان مال برد ز ساربان
غم چه برد ازین و آن؟ مرد ره جریده را
هوش مصنوعی: یک دزد به کاروانی حمله کرده و پول‌ها را می‌دزدد. در حالی که ساربان و مردان دیگر غم و اندوه خود را دارند، سوالی از آنها نمی‌شود که از این اتفاق چه چیزی بر می‌دارند و چه چیزهایی را از دست می‌دهند.
جان منست لعل تو زود رسان بدان مرا
گفت چه حاصل ای جهان !؟ جانِ به لب رسیده را
هوش مصنوعی: عزیز من، بلافاصله برایم لعلِ گرانبهای خود را بیاور؛ زیرا به من گفتی که در این دنیا چه فایده‌ای دارد؟ وقتی جانم به لب رسیده است.
در هوس وصال تو مرغ دلم هوا گرفت
کیست که با تن آورد؟ مرغ دل پریده را
هوش مصنوعی: دلم از آرزوی وصالت پرپر شده و در خود غرق خیال توست. کیست که بتواند در این وضعیت و با وجود این دل‌آشفتگی، دلی را آرام کند یا به دست آورد؟

حاشیه ها

1402/08/13 18:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

چه شیرین و ساده و روان