گنجور

شمارهٔ ۱۹

فدا کردم به غم‌های تو جان را
که دارد تازه غم‌هایت جهان را
از آن کردم فدا جان در ره عشق
کز آن عاری نباشد رهروان را
چه باشد گر به سوی بی دلانت
به لطف خود بگردانی عنان را
اگر پیشم خرامی از سر ناز
به دیده جا کنم سرو روان را
نثار مقدمت ای نور دیده
نشاید کرد جز روح و روان را
طبیب دل! چرا با تو نگویم
به عهد عشق تو درد نهان را
به جان تو که من باری شب و روز
به ذکر دوست گردانم زبان را
نگارینا چرا محروم داری
ز وصل جان فزایت دوستان را
به تیغ هجر جانم را بخستی
به رغمم شاد کردی دشمنان را
نمی‌دانم چرا در کوی عشقت
جهان را نیست ره، باشد سگان را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فدا کردم به غم‌های تو جان را
که دارد تازه غم‌هایت جهان را
هوش مصنوعی: برای غم‌های تو جانم را فدای کردم، چرا که غم‌هایت تمام دنیا را تازه می‌کند.
از آن کردم فدا جان در ره عشق
کز آن عاری نباشد رهروان را
هوش مصنوعی: من جانم را در راه عشق فدای آن کردم که عاشقان هیچ‌گاه از آن خالی نمی‌مانند.
چه باشد گر به سوی بی دلانت
به لطف خود بگردانی عنان را
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر به سمت افراد بی‌دل و بی‌احساس بروی و با مهربانی خود، ره را تغییر دهی؟
اگر پیشم خرامی از سر ناز
به دیده جا کنم سرو روان را
هوش مصنوعی: اگر به آرامی و با ناز پیش من بیایی، چشمم را به خاطر زیبایی‌ات بر روی تو می‌گذارم و مانند درخت سرو، قامت و زیبایی‌ات را جاودانه می‌کنم.
نثار مقدمت ای نور دیده
نشاید کرد جز روح و روان را
هوش مصنوعی: تقدیم کردن به تو، ای روشنایی چشمانم، جز جان و دل امکان‌پذیر نیست.
طبیب دل! چرا با تو نگویم
به عهد عشق تو درد نهان را
هوش مصنوعی: ای پزشک دل! چرا احساسات پنهانم را به تو بگویم وقتی به پیمان عشقت وفادار نیستی؟
به جان تو که من باری شب و روز
به ذکر دوست گردانم زبان را
هوش مصنوعی: به خاطر تو، من مدام در تمام شب و روز در یاد و ذکر دوست زبانم را مشغول می‌دارم.
نگارینا چرا محروم داری
ز وصل جان فزایت دوستان را
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا از پیوندی که جان را سرشار می‌کند، دوستانت را بی‌نصیب می‌کنی؟
به تیغ هجر جانم را بخستی
به رغمم شاد کردی دشمنان را
هوش مصنوعی: با جدایی‌ات به من آسیب رساندی، اما به ناچار دشمنانم را خوشحال کردی.
نمی‌دانم چرا در کوی عشقت
جهان را نیست ره، باشد سگان را
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا در کوی عشق تو راهی برای گذر از دنیا نیست، شاید برای سگان (عاشقان) باشد.