شمارهٔ ۱۷۲
امشبی حال وضع ما دگرست
در میان دست جان ما کمرست
دیدهٔ دیدنش به جان طلبم
غرض ما ز دوست یک نظرست
خسرو عشق با خیالش گفت
لب شیرین او به از شکرست
گشتهام همچو موی در هجران
یارب او را ز حال من خبرست
در فراقش ببین که میبارم
این همه خون دیده کز جگرست
بگذر از جور با من مسکین
کار عالم ببین که در گذرست
حال ما همچو زلفت آشفته
از غم روی تو به هم دگرست
قلب جانم مدام بر آتش
رنگ رویم ز هجر همچو زرست
دل مسکین من، ببینم باز
کز شب وصل یار بهرهورست
از همه دانشی که بود مرا
آیهٔ عشق آن صنم زبرست
ای دل خسته، گرد عشق مگرد
بیش از این زآنکه کار پُر خطرست
به یقین بنده ام تو را به جهان
آخر از بندگی چرا به دَرَست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امشبی حال وضع ما دگرست
در میان دست جان ما کمرست
هوش مصنوعی: امشب حال و وضعیت ما تغییر کرده است و در دستان ما رشتهای از جانمان وجود دارد.
دیدهٔ دیدنش به جان طلبم
غرض ما ز دوست یک نظرست
هوش مصنوعی: من به شدت اشتیاق دارم که او را ببینم، زیرا هدف ما از دوستی تنها یک نگاه است.
خسرو عشق با خیالش گفت
لب شیرین او به از شکرست
هوش مصنوعی: خسرو عشق به خیال معشوقش گفت: لبهای شیرین او از شکر هم بهتر است.
گشتهام همچو موی در هجران
یارب او را ز حال من خبرست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر احساس خود را از دوری معشوق بیان میکند و میگوید که مانند مویی که در هجران و دوری به سختی قرار گرفته است، او نیز در این وضعیت به سر میبرد. او به یارب (خدا) میگوید که آیا معشوق از حال او باخبر است یا نه. این بیان نشاندهنده عمق عشق و درد ناشی از جدایی است.
در فراقش ببین که میبارم
این همه خون دیده کز جگرست
هوش مصنوعی: در جدایی او ببین که چقدر اشک میریزم و این همه خون که از دلم جاری شده است.
بگذر از جور با من مسکین
کار عالم ببین که در گذرست
هوش مصنوعی: از سختیها و بیعدالتیهایی که به من میرسد عبور کن و ببین که دنیا چطور در حال تغییر و گذر است.
حال ما همچو زلفت آشفته
از غم روی تو به هم دگرست
هوش مصنوعی: وضعیت ما به خاطر غم از دست دادن روی تو به هم ریخته و نامنظم شده مثل موهای درهم پیچیدهات است.
قلب جانم مدام بر آتش
رنگ رویم ز هجر همچو زرست
هوش مصنوعی: قلب من همیشه در آتش است و رنگ روی من به خاطر جدایی، مانند طلا میدرخشد.
دل مسکین من، ببینم باز
کز شب وصل یار بهرهورست
هوش مصنوعی: دل بیچارهام را ببین که چگونه دوباره آرزو دارد از شب وصل معشوق بهرهمند شود.
از همه دانشی که بود مرا
آیهٔ عشق آن صنم زبرست
هوش مصنوعی: از تمام دانشی که داشتم، فقط عشق آن معشوق زیبا برای من حکم آیهای مقدس را دارد.
ای دل خسته، گرد عشق مگرد
بیش از این زآنکه کار پُر خطرست
هوش مصنوعی: ای دل خسته، دیگر در گرداب عشق نگرد، زیرا که این کار پرخطر است.
به یقین بنده ام تو را به جهان
آخر از بندگی چرا به دَرَست
هوش مصنوعی: به طور قطع، من بنده توام، اما در این دنیا چرا باید به درستی به بندگی خود ادامه دهم؟

جهان ملک خاتون