گنجور

شمارهٔ ۱۷۰

از زلف خودم بویی بر دست صبا بفرست
کشتی به جفا ما را بویی ز وفا بفرست
چون روز و شبم ساکن در کوی غمت جانا
از کوی وصال خود هم بخش گدا بفرست
جانا چو زکات حسن بر مستحقست واجب
من مستحقم باری بی روی و ریا بفرست
گفتم به وصال خود دریاب دمی ما را
گفتا که جهان و جان زودم به نوا بفرست
رنجور غم عشقم هستی تو طبیب دل
در درد گرفتارم دریاب و دوا بفرست
چون خیل خیال تو آورد شبیخونی
بردند به یغما جان از وصل صفا بفرست
گفتا به جهان ما را سودای کسی در سر
چون نیست برو عاشق از دور دعا بفرست
گفتم اگرم باشد رخصت که دهم جان را
در پای تو گفتا نه بنشین تو ثنا بفرست
ای دل هوس وصلش داری نشود ممکن
مرغ دل سرگردان از روی هوا بفرست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از زلف خودم بویی بر دست صبا بفرست
کشتی به جفا ما را بویی ز وفا بفرست
هوش مصنوعی: از تار موی خودم عطری به دست نسیم بفرست تا کشتی زندگی‌ام که پر از ظلمت و جفا است، بویی از وفا و محبت دریافت کند.
چون روز و شبم ساکن در کوی غمت جانا
از کوی وصال خود هم بخش گدا بفرست
هوش مصنوعی: هر روز و شب در خیابان غم تو می‌گذرد، ای عزیزم، لطفاً از خیابان وصال خود، حتی به گدایی هم چیزی بده.
جانا چو زکات حسن بر مستحقست واجب
من مستحقم باری بی روی و ریا بفرست
هوش مصنوعی: عزیزم، همان‌طور که حسن و زیبایی تو باید به کسانی که شایسته‌اش هستند برسد، من هم در این میان مستحق هستم. پس بدون هیچ‌گونه تظاهر و خودنمایی، لطفاً زیبایی‌ات را به من هدیه کن.
گفتم به وصال خود دریاب دمی ما را
گفتا که جهان و جان زودم به نوا بفرست
هوش مصنوعی: به او گفتم که برای یک لحظه هم که شده به وصالم برس، اما او پاسخ داد که دنیا و زندگی‌اش را زودتر باید به خدمت بفرستد.
رنجور غم عشقم هستی تو طبیب دل
در درد گرفتارم دریاب و دوا بفرست
هوش مصنوعی: من از غم عشق رنج می‌برم و تو مانند پزشک دل من هستی. در این درد و گرفتاری به کمکم بیا و درمانی برایم بفرست.
چون خیل خیال تو آورد شبیخونی
بردند به یغما جان از وصل صفا بفرست
هوش مصنوعی: چون جمعی از فکر و خیال تو به من هجوم آوردند، جانم را از لذت وصالت به یغما بردند.
گفتا به جهان ما را سودای کسی در سر
چون نیست برو عاشق از دور دعا بفرست
هوش مصنوعی: او می‌گوید که در این دنیا هیچ‌کس ما را نمی‌خواهد، پس برو و از دور برای عاشق خود دعا کن.
گفتم اگرم باشد رخصت که دهم جان را
در پای تو گفتا نه بنشین تو ثنا بفرست
هوش مصنوعی: گفتم اگر اجازه باشد که جانم را برای تو فدا کنم، پاسخ داد که نه، تو بهتر است بنشینی و او را مدح و ثنای او بگویی.
ای دل هوس وصلش داری نشود ممکن
مرغ دل سرگردان از روی هوا بفرست
هوش مصنوعی: ای دل، آیا آرزوی رسیدن به او را داری؟ اما این ممکن نیست. مثل پرنده‌ای که سرگردان و بی‌هدف در آسمان پرواز می‌کند، تو هم به خاطر خواسته‌هایت نمی‌توانی به آرامش برسی.

حاشیه ها

1402/11/22 18:01
عارف

سلام.

ظاهراً در مصرع اول باید «از زلفت خودت» باشد.