گنجور

شمارهٔ ۱۶۸

نمی‌دانم دلم باری به درد او گرفتارست
ستم بر جان غمگینم همه زان شوخ عیارست
قد امید من دایم چو ابرویت خمی دارد
دل پر درد ما باری چو چشمان تو بیمارست
تو در خواب خوشی جانا و ما در آتش هجران
کسی داند چنین حالی که شب تا صبح بیدارست
به شادی می‌گذارد عمر، آن دلبر چه غم دارد
ز مسکینی که در هجرش همیشه زار و غمخوارست
تو می‌دانی که من زارم به درد دل گرفتارم
که هر شب دیده بختم ز هجرانش گهربارست
دلا گرد جهان تا کی چنین سرگشته می‌گردی
بیا و جان فروشی کن کنونت روز بازارست
مرا بر گلبن وصل تو بس خوش بود ایامی
ولی دانم نگارینا به جای گل کنون خارست
گرم خوانی ورم رانی به جای استاده‌ام جانا
چه کارم با خداوندی مرا با بندگی کارست
اگر با روی مهرویت دو چشم بخت من جانا
نظر با خود کند هرگز، به پیش تو گنه کارست
صبا از روی دلداری نگار شوخ ما روزی
اگر حال جهان پرسد بگو بر کام اغیارست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی‌دانم دلم باری به درد او گرفتارست
ستم بر جان غمگینم همه زان شوخ عیارست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا دل من به خاطر او ناراحت است. تمام درد و غم من به خاطر شیطنت‌های اوست که بر من تاثیر گذاشته.
قد امید من دایم چو ابرویت خمی دارد
دل پر درد ما باری چو چشمان تو بیمارست
هوش مصنوعی: هرگاه ابروی تو حالتی خمیده دارد، امید من همیشه در حال افول است و دل پر درد ما همین‌طور که چشمان تو بیمار هستند، دچار رنج و اندوه است.
تو در خواب خوشی جانا و ما در آتش هجران
کسی داند چنین حالی که شب تا صبح بیدارست
هوش مصنوعی: تو در خواب شیرین و خوش هستی، اما ما در آتش جدایی رنج می‌بریم. کسی جز خدا حال ما را که شب تا صبح بیدار و در عذابیم نمی‌داند.
به شادی می‌گذارد عمر، آن دلبر چه غم دارد
ز مسکینی که در هجرش همیشه زار و غمخوارست
هوش مصنوعی: عمر با خوشی سپری می‌شود و دلبر هیچ نگرانی از کسی که در غیابش همیشه نابه‌حال و غمگین است، ندارد.
تو می‌دانی که من زارم به درد دل گرفتارم
که هر شب دیده بختم ز هجرانش گهربارست
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که من از درد دل رنج می‌برم و هر شب به خاطر دوری او، اشک می‌ریزم و در دل غمگینم.
دلا گرد جهان تا کی چنین سرگشته می‌گردی
بیا و جان فروشی کن کنونت روز بازارست
هوش مصنوعی: ای دل، تا چه زمانی در این دنیا سرگردان و بی‌هدف می‌گردی؟ بیایید و روح خود را فدای عشق و حقیقت کن، که زمانت برای معامله و انتخاب مناسب است.
مرا بر گلبن وصل تو بس خوش بود ایامی
ولی دانم نگارینا به جای گل کنون خارست
هوش مصنوعی: برای من، ای معشوق، روزهایی که در کنار تو بودم بسیار خوشایند بود، اما می‌دانم که اکنون به جای گل، خاری در دل دارم.
گرم خوانی ورم رانی به جای استاده‌ام جانا
چه کارم با خداوندی مرا با بندگی کارست
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بخوانی یا از خود برانی، در حالتی ایستاده‌ام، ای معشوق. چه کار دارم با خداوندی که باید او را خدمت کنم؟
اگر با روی مهرویت دو چشم بخت من جانا
نظر با خود کند هرگز، به پیش تو گنه کارست
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبا و دلنشین تو نظر مرا جلب کند، هرگز در برابر تو هیچ کس بنده اشتباهات و خطاهایش نخواهد بود.
صبا از روی دلداری نگار شوخ ما روزی
اگر حال جهان پرسد بگو بر کام اغیارست
هوش مصنوعی: اگر روزی نسیم ملایم از تو خواهش کند که حال و هوای دنیا را بپرسم، بگو که دنیا بر وفق مراد کسانی دیگر است و ما در دل دلمان چیزی جز غم نداریم.