گنجور

شمارهٔ ۱۶

از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا
کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان
تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو
بگذری از ما چو باد و زار بگذاری مرا
بار عشقت آتشی می افکند در ما چرا
می گذاری همچو خاک ره بدین خواری مرا
آشنا بیگانه گشتم در وفاداری تو
از چه رو آخر ز خود بیگانه می داری مرا
حاصل اندر عشق رویت ای صنم دانی که نیست
شادی عالم تو را شد رنج و غمخواری مرا
بود پندارم که از غم گر مرا کاری فتد
آن نگار بی وفا روزی کند یاری مرا
کی گمانم بود آخر کان طبیب در من
تندرستی خواهد او خود را و بیماری مرا
با همه جور و جفا کز تو کشیدم در جهان
هم مگر رحمی کنی ضایع بنگذاری مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا
کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا با این حال و وضع به من بی‌توجهی می‌کنی؟ آیا در زندگی‌ات هرگز به یاد من نمی‌افتی؟
من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان
تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
هوش مصنوعی: من مانند خاکی هستم که در مسیر عشق تو قرار گرفتم و امیدوارم با لطف خودت مرا از این خاکی بودن نجات دهی.
ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو
بگذری از ما چو باد و زار بگذاری مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو در آتش سوزانده می‌شوم، تو چه رنجی را تحمل می‌کنی که همچون باد از کنار من بگذری و مرا تنها و بی‌کس بگذاری.
بار عشقت آتشی می افکند در ما چرا
می گذاری همچو خاک ره بدین خواری مرا
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آتش بر دل ما می‌تابد. چرا مرا در این وضعیت ذلت‌بار رها می‌کنی، مثل خاکی بر سر راه؟
آشنا بیگانه گشتم در وفاداری تو
از چه رو آخر ز خود بیگانه می داری مرا
هوش مصنوعی: من در وفاداری تو به گونه‌ای غریبه شده‌ام، نمی‌دانم چرا از خودم دورم می‌کنی.
حاصل اندر عشق رویت ای صنم دانی که نیست
شادی عالم تو را شد رنج و غمخواری مرا
هوش مصنوعی: ای محبوب من، می‌دانی که در عشق تو هیچ شادی برای من وجود ندارد و تمام خوشی‌ها را به رنج و غم تبدیل کرده‌ای؟
بود پندارم که از غم گر مرا کاری فتد
آن نگار بی وفا روزی کند یاری مرا
هوش مصنوعی: دلم می‌گوید اگر از غم دچاری شوم، آن معشوق بی‌وفا روزی به من کمک خواهد کرد.
کی گمانم بود آخر کان طبیب در من
تندرستی خواهد او خود را و بیماری مرا
هوش مصنوعی: من هرگز فکر نمی‌کردم که آن پزشک برای بهبودی من، خودش را دچار مشکل کند یا بیماری من را درمان کند.
با همه جور و جفا کز تو کشیدم در جهان
هم مگر رحمی کنی ضایع بنگذاری مرا
هوش مصنوعی: با وجود تمام رنج‌ها و سختی‌هایی که از سوی تو متحمل شده‌ام، آیا نمی‌توانی برای یک بار هم که شده به من رحم کنی و مرا نادیده نگیری؟