گنجور

شمارهٔ ۱۵۲

دلم بربود و درمان نیست در دست
وصال او مرا درمان دردست
ز هجرم اشک دیده گشته گلگون
ز دردم رنگ رو چون کاه زردست
ز من پرسد طبیب دردم آخر
چنین بیمار هجرانت که کردست
جوابش دادم ای جان بی وفایی
ز دوران سپهر لاجوردست
از آن رو دلبر من بی وفا شد
که بر جانم چنین زنهار خوردست
به خاک ره نشستم من به بویش
ز زلفش نیستم جز باد در دست
کسی کاو را به عشق آرام باشد
یقین دانم که از مردان مردست
جهان را بی وفایی گرچه رسمست
بساط عهد گویی در نوردست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم بربود و درمان نیست در دست
وصال او مرا درمان دردست
هوش مصنوعی: دل من را دزدید و هیچ درمانی ندارم، در حالی که نزدیک شدن به او هم آرامشی برای من نمی‌آورد.
ز هجرم اشک دیده گشته گلگون
ز دردم رنگ رو چون کاه زردست
هوش مصنوعی: از دوری معشوق، اشک‌هایم همچون گل‌های قرمز شده و از درد، رنگ رخم مانند کاه زرد است.
ز من پرسد طبیب دردم آخر
چنین بیمار هجرانت که کردست
هوش مصنوعی: طبیب از من می‌پرسد که این درد را چه کسی ایجاد کرده است، در حالی که من به خاطر جدایی‌ات بیمار شده‌ام.
جوابش دادم ای جان بی وفایی
ز دوران سپهر لاجوردست
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای عزیز، بی وفایی تو نتیجه روزگار و تقدیر آسمانی است.
از آن رو دلبر من بی وفا شد
که بر جانم چنین زنهار خوردست
هوش مصنوعی: دلبر من به این دلیل بی وفا شد که با جانم این‌گونه بازی کرده است.
به خاک ره نشستم من به بویش
ز زلفش نیستم جز باد در دست
هوش مصنوعی: نشسته‌ام در راه او و بوی زلفش مرا در بر گرفته است، اما من تنها مانند بادی هستم که در دست کسی وجود دارد.
کسی کاو را به عشق آرام باشد
یقین دانم که از مردان مردست
هوش مصنوعی: کسی که به عشق آرامش می‌یابد، مطمئنم که از مردان واقعی است.
جهان را بی وفایی گرچه رسمست
بساط عهد گویی در نوردست
هوش مصنوعی: جهان اگرچه به بی‌وفایی معروف است، اما مثل اینکه همیشه باید عهد و پیمان را در نظر داشته باشیم.