گنجور

شمارهٔ ۱۴۰

بختم دو دیده بر سر زلفین یار بست
وز غصّه ی زمانه غدّار دون برست
تا چهره ی جمال تو در پیش دل گشاد
نقشی بجز خیال توأم دیده بر نبست
باری خلیل خاطر ما هر صور که دید
جز صورت خیال تو در یکدگر شکست
از پا درآمدم ز غم هجر او و هیچ
نگرفت یک شبم ز سر لطف یار دست
چشمان مست تو به ستم خون دل بریخت
بیچاره بی دلی چه کند با نگار مست
در وقت صبح روی چو خورشید جلوه داد
در باغ گل ز شرم رخش در عرق نشست
برخاست در میان چمن سرو قامتش
چون زلف خویشتن دل سرو سهی شکست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بختم دو دیده بر سر زلفین یار بست
وز غصّه ی زمانه غدّار دون برست
هوش مصنوعی: چشمانم به زیبایی‌های یار دوخته شده و به خاطر درد و غم‌های دنیا، غمگین و ناامیدم.
تا چهره ی جمال تو در پیش دل گشاد
نقشی بجز خیال توأم دیده بر نبست
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره زیبای تو در مقابل دل من است، هیچ تصویری جز خیالت به چشمانم نیامده است.
باری خلیل خاطر ما هر صور که دید
جز صورت خیال تو در یکدگر شکست
هوش مصنوعی: هر نوع زیبایی که ببینیم، جز تصویر محبت تو، در دل ما جایی ندارد و همه چیز در مقابل آن کمرنگ و بی‌اهمیت است.
از پا درآمدم ز غم هجر او و هیچ
نگرفت یک شبم ز سر لطف یار دست
هوش مصنوعی: از شدت اندوه دوری او، به شدت خسته و ناتوان شدم و هیچ کدام از شب‌های غم‌انگیز من، مورد توجه و لطافت یار قرار نگرفت.
چشمان مست تو به ستم خون دل بریخت
بیچاره بی دلی چه کند با نگار مست
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو با نگاهی خسته و غم‌انگیز، دل مرا به درد می‌آورد. بیچاره دل شکسته، نمی‌داند در برابر آن دلبر مست چه کاری باید انجام دهد.
در وقت صبح روی چو خورشید جلوه داد
در باغ گل ز شرم رخش در عرق نشست
هوش مصنوعی: در صبح، چهره‌ای زیبا و درخشان مانند خورشید به نمایش گذاشت و در باغ گل، از شرم جمالش، گل‌ها در عرق نشستند.
برخاست در میان چمن سرو قامتش
چون زلف خویشتن دل سرو سهی شکست
هوش مصنوعی: در میان چمن، سرو خوش قامت به پا خاست و زیبایی‌اش در دل دل‌سرو سهی افتاد و موجب شکست دل او شد.