شمارهٔ ۱۳۹
دو دیده تا که دلم دیده در جمال تو بست
ببست در تو دل و از غم جهان وارست
به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود
به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست
به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت
به تیر غمزه غمّاز جان ما را خست
اگرچه خاسته ای از سر وفا چه کنم
دل حزین به سر کویت ای صنم بنشست
بگو عزیز من آخر کنون چه چاره کنم
چو دل ز دست برون رفت همچو تیر از شست
ز راه دیده خیال رخ نگارم دوش
درآمد از درم و راه خواب بر ما بست
ز پا فکند مرا تیغ هجرش و نگرفت
ز روی لطف و بزرگی شبی نگارم دست
به شام زلف سیاهت قسم تو خود دانی
که مست لعل تو گشتم ز بامداد الست
چو نرگس تو بدیدم چه جای هشیاریست
بیا که جان جهان شد ز چشمهای تو مست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو دیده تا که دلم دیده در جمال تو بست
ببست در تو دل و از غم جهان وارست
هوش مصنوعی: چشمهایم تا زمانی که دل من به زیبایی تو خیره شده، به تو نگاه کردند و در عشق تو دل بستهام و از غمهای دنیا آزاد شدم.
به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود
به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست
هوش مصنوعی: به قد و قامتی مانند سرو، دل ما را ربود و با کلامی شیرین و دلچسب، مانند نیشکر لذتبخش، ما را تحت تاثیر قرار داد.
به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت
به تیر غمزه غمّاز جان ما را خست
هوش مصنوعی: به خاطر شدت جدایی، دل من به شدت آسیب دیده و خونم ریخته شده است. همچنین تیر نیش زدن نگاه تو، روح ما را به تنگنا انداخته و خسته کرده است.
اگرچه خاسته ای از سر وفا چه کنم
دل حزین به سر کویت ای صنم بنشست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خواستهای از روی محبت داری، چه کار میتوانم بکنم وقتی که دل غمگین من در کنار کوی تو نشسته است، ای محبوب.
بگو عزیز من آخر کنون چه چاره کنم
چو دل ز دست برون رفت همچو تیر از شست
هوش مصنوعی: بگو عزیزم، حالا چه کار باید بکنم وقتی که دل و عشق از دلم خارج شده همانطور که تیر از کمان جدا میشود؟
ز راه دیده خیال رخ نگارم دوش
درآمد از درم و راه خواب بر ما بست
هوش مصنوعی: دیشب، تصویری از چهره معشوقم به ذهنم آمد و ناگهان وارد خانهام شد و تمام راههای خواب را بر ما مسدود کرد.
ز پا فکند مرا تیغ هجرش و نگرفت
ز روی لطف و بزرگی شبی نگارم دست
هوش مصنوعی: تیغ جدایی او مرا به زمین زد و او به خاطر لطف و بزرگیاش، در شب به من دست نگرفت.
به شام زلف سیاهت قسم تو خود دانی
که مست لعل تو گشتم ز بامداد الست
هوش مصنوعی: به موهای سیاهت قسم، خودت هم میدانی که از صبح روزی که وجودم شکل گرفت، تحت تأثیر زیبایی لبهای سرخ تو قرار گرفتهام.
چو نرگس تو بدیدم چه جای هشیاریست
بیا که جان جهان شد ز چشمهای تو مست
هوش مصنوعی: وقتی نرگس تو را دیدم، دیگر جای هشیاری نیست. بیا که جان عالم از نگاههای تو سرشار شده و مست است.