شمارهٔ ۱۲۹۸
نگارا رسم دلداری نداری
دمی با ما سر یاری نداری
دل مسکین من گشت از غمت خون
تو خود آئین غمخواری نداری
رهی غیر از جفاجویی نجویی
طریقی جز ستم کاری نداری
نپرسی حال یاران وفادار
مگر رای وفاداری نداری
تو هر شب تا سحر در خواب و مستی
خبر از ما و بیداری نداری
چه حاصل زاری من چون تو رسمی
به غیر از مردم آزاری نداری
ندانستم که آن عادت که عهدی
که می بندی بجای آری نداری
جهان و جان نهادم بر سر تو
تو خود رسم جهانداری نداری
دلا خواری کش و تن در قضا ده
چو قسمت جز جگر خواری نداری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگارا رسم دلداری نداری
دمی با ما سر یاری نداری
هوش مصنوعی: ای دلبر، تو هیچ گاه نشانهای از دلجویی نداری و هیچ لحظهای را با ما در دوستی و همراهی نمیگذرانی.
دل مسکین من گشت از غمت خون
تو خود آئین غمخواری نداری
هوش مصنوعی: دل بیچارهام به خاطر غم تو، مثل خون درآمده است؛ اما تو حتی از اصول همدردی و دلسوزی también خبری نداری.
رهی غیر از جفاجویی نجویی
طریقی جز ستم کاری نداری
هوش مصنوعی: جز راهی که به جفا میانجامد، راه دیگری نمییابی و هیچ مسیری جز ستم و ظلم پیش روی تو نیست.
نپرسی حال یاران وفادار
مگر رای وفاداری نداری
هوش مصنوعی: نباید از حال دوستان وفادار بپرسی مگر اینکه خودت هم به وفاداری اعتقاد داشته باشی.
تو هر شب تا سحر در خواب و مستی
خبر از ما و بیداری نداری
هوش مصنوعی: تو هر شب تا صبح در خواب و نشئهای و بیخبر از ما و بیداری هستی.
چه حاصل زاری من چون تو رسمی
به غیر از مردم آزاری نداری
هوش مصنوعی: هیچ نتیجهای از گلهگذاری من نیست، چون تو جز آزار دادن مردم کار دیگری نداری.
ندانستم که آن عادت که عهدی
که می بندی بجای آری نداری
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که آن عادت، که به عنوان یک پیمان به آن عمل میکنی، وجود ندارد.
جهان و جان نهادم بر سر تو
تو خود رسم جهانداری نداری
هوش مصنوعی: دنیا و جانم را فدای تو کردهام، اما تو حتی رسم و مرام رهبری را نداری.
دلا خواری کش و تن در قضا ده
چو قسمت جز جگر خواری نداری
هوش مصنوعی: ای دل، اگر سختی میکشی و سرنوشتی را که سرنوشت برایت رقم زده، بپذیر؛ چرا که اگر جز این را تقدیرت نباشد، جز زجر و عذاب نصیبت نخواهد شد.