شمارهٔ ۱۲۸۸
دلم ز دست ببردی و جان به سر باری
بگو که با من بیچاره خود چه سر داری
نه کامم از لب لعلت روا کنی شبکی
نه یک زمان غمم از دل به لطف برداری
دلم ز دست ببردی مرا امان ندهی
ستمگرا نه چنین است رسم دلداری
به ریش ما ننهادی تو مرهمی از وصل
به تیغ هجر بکشتی مرا بدین زاری
تویی که یاد من خسته سالها نکنی
منم که با تو قرینم به خواب و بیداری
هزار بی دل همچون منت به عالم هست
چه باشد ار من بیچاره را نگه داری
به غور حال جهان کی رسی چو رفت از دست
عزیز من تو نداری سر جهانداری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم ز دست ببردی و جان به سر باری
بگو که با من بیچاره خود چه سر داری
هوش مصنوعی: دل مرا به دست خود گرفتی و به جانم آسیب رساندی، بگو که با من بیچاره چه قصدی داری؟
نه کامم از لب لعلت روا کنی شبکی
نه یک زمان غمم از دل به لطف برداری
هوش مصنوعی: من از لبهای شیرین تو هیچ لذتی نمیبرم، نه حتی برای یک لحظه، اگر نتوانی غمم را از دل من برطرف کنی.
دلم ز دست ببردی مرا امان ندهی
ستمگرا نه چنین است رسم دلداری
هوش مصنوعی: عشقت باعث شد که قلبم را از دست بدهم و تو ای ستمگر، به من آرامشی نمیدهی. این رفتار با دلهای عاشقانه، درست نیست.
به ریش ما ننهادی تو مرهمی از وصل
به تیغ هجر بکشتی مرا بدین زاری
هوش مصنوعی: تو بر زخمهای ما درمانی از وصال قرار ندادی و با جداییات، مرا به این حال و روز انداختی.
تویی که یاد من خسته سالها نکنی
منم که با تو قرینم به خواب و بیداری
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که سالها به یاد من نیفتادهای، و من همان کسی هستم که در خواب و بیداری همیشه با تو هستم.
هزار بی دل همچون منت به عالم هست
چه باشد ار من بیچاره را نگه داری
هوش مصنوعی: هزار نفر بیدل و بیاحساس در دنیا وجود دارند، اما چه اهمیتی دارد اگر تو، که در حال حاضر به من توجه میکنی، به من کمک کنی؟
به غور حال جهان کی رسی چو رفت از دست
عزیز من تو نداری سر جهانداری
هوش مصنوعی: وقتی که عزیز من از دستم رفت، چطور میتوانی به حال و وضعیت جهان پی ببری، در حالی که خودت هم در فرمانروایی بر دنیا ناتوان هستی؟