گنجور

شمارهٔ ۱۲۸۵

مگر با ما سر یاری نداری
بگو تا کی کشم این بردباری
ز من دل بستدی کردی مرا خوار
چنین باشد نگارا شرط یاری
عزیز من عزیزم داشت دایم
تحمّل چون کنم زین بیش خواری
دلم بردی و کردی قصد جانم
نباشد این طریق دوستداری
چو سلطانان که در صحرا بتازند
فرس را در پی شیر شکاری
بیفکندی و بر فتراک بستی
دلم را و مرا کشتی به زاری
به آب دیده پروردم گلی را
که کرد اندر جهان این بردباری
کنون زان گل نصیبم نیست جز خار
نگویی آخر ای دل در چه کاری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر با ما سر یاری نداری
بگو تا کی کشم این بردباری
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی در کنار ما باشی و به ما کمک کنی، بگو تا چه زمانی باید این صبر و تحمل را ادامه دهم؟
ز من دل بستدی کردی مرا خوار
چنین باشد نگارا شرط یاری
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و وابستگی که به من پیدا کردی، حالا من را خوار و بی‌ارزش کردی. آیا اینگونه است که شرط دوستی و یاری باید باشد، ای زیبای من؟
عزیز من عزیزم داشت دایم
تحمّل چون کنم زین بیش خواری
هوش مصنوعی: عزیزم که همیشه مورد محبت من بوده، چگونه می‌توانم بیشتر از این تحمّل کنم، در حالی که این وضعیت برای من بسیار خفت‌آور است؟
دلم بردی و کردی قصد جانم
نباشد این طریق دوستداری
هوش مصنوعی: تو دل مرا بردی و اکنون قصد جانم را داری، اما این روش در دوست داشتن صحیح نیست.
چو سلطانان که در صحرا بتازند
فرس را در پی شیر شکاری
هوش مصنوعی: آنگونه که پادشاهان در دشت به دنبال شیر شکار می‌روند، من هم با تمام قوت و شجاعت در پی هدف خود می‌تازم.
بیفکندی و بر فتراک بستی
دلم را و مرا کشتی به زاری
هوش مصنوعی: تو دل مرا به راحتی در دل خویش انداختی و با غم دل مرا به زاری و گرفتاری دچار کردی.
به آب دیده پروردم گلی را
که کرد اندر جهان این بردباری
هوش مصنوعی: با اشک چشمم گلی را پرورش دادم که در دنیا به من耐‌پذیری و استقامت بخشید.
کنون زان گل نصیبم نیست جز خار
نگویی آخر ای دل در چه کاری
هوش مصنوعی: حالا از آن گل هیچ نصیبی ندارم جز خار. نگویی آخر ای دل، در چه کارِ دیگری باید باشم؟