گنجور

شمارهٔ ۱۲۷۷

تا کی ای دیده دل اندر رخ جانان بندی
مدّتی با غم زلف مهی اندر بندی
بس جفا می رود اندر غم هجران بر من
تا کی ای جان ستم و جور به ما بپسندی
نقش رویت نرود هرگزم از دیده جان
تو مگر مهر رخت در دل ما آکندی
آخر ای دیده ی مهجور ستمدیده چرا
در غمش باز سپر بر سر آب افکندی
ای دل خسته تو تا چند ز سودای رخش
در سر زلف دلارام چنین پابندی
ما سهی سرو ندیدیم بدین شیوه گری
ما دگر ماه ندیدیم بدین دلبندی
چون دل و جان و جهان هر سه فدایت کردم
تو چرا یکسره دل را ز وفا برکندی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کی ای دیده دل اندر رخ جانان بندی
مدّتی با غم زلف مهی اندر بندی
هوش مصنوعی: چقدر باید به چهره محبوب خیره شوی و دلخوش کنی، وقتی که مدت‌های طولانی است در غم موهای او گرفتار شده‌ای؟
بس جفا می رود اندر غم هجران بر من
تا کی ای جان ستم و جور به ما بپسندی
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در دل غم جدایی رنج می‌برم، ای جان! تا کی این ستم و ظلم را بر من می‌پذیری؟
نقش رویت نرود هرگزم از دیده جان
تو مگر مهر رخت در دل ما آکندی
هوش مصنوعی: هرگز تصویر تو از چشمانم پاک نخواهد شد، مگر اینکه عشق تو در دل ما جای بگیرد.
آخر ای دیده ی مهجور ستمدیده چرا
در غمش باز سپر بر سر آب افکندی
هوش مصنوعی: ای دیده‌ی غمگین و رنجیده، چرا باز هم برای غم او، خود را در آب انداختی؟
ای دل خسته تو تا چند ز سودای رخش
در سر زلف دلارام چنین پابندی
هوش مصنوعی: ای دل خسته، تا کی باید در آرزوی چهره دلربایت به سر ببری و این‌گونه به زلف‌های فریبا و دلنشینش وابسته باشی؟
ما سهی سرو ندیدیم بدین شیوه گری
ما دگر ماه ندیدیم بدین دلبندی
هوش مصنوعی: ما در این دنیا مانند سروی زیبا و خوش قد و قامت را ندیدیم که به این شیوه خاص بیفتد. همچنین دیگری مانند ماه را هم ندیدیم که به این شکل و با این دلبستگی عاشقانه باشد.
چون دل و جان و جهان هر سه فدایت کردم
تو چرا یکسره دل را ز وفا برکندی
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را به خاطر تو فدای تو کردم، پس چرا تو یکباره با دل من از وفاداری جدا شدی؟