گنجور

شمارهٔ ۱۲۷۳

ز کوی دوست آمد شاد بادی
ولی از ما نکرد او باز یادی
نگشتم شادمان از وصل و هردم
مرا بر دل ز غم باری نهادی
به شاگردی وصلش جان بدادم
ندیدم زین صفت من اوستادی
از ایامم چو جز غم نیست روزی
مرا خود کاشکی مادر نزادی
اگرنه همچو خاکم خوار کردی
به باد جور ما را چون بدادی
وگرنه مرغ زیرک بودی این دل
به دام عشق رویت کی فتادی
جهان را سر به سر پیمود دیده
ندیده مثل تو یک حور زادی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز کوی دوست آمد شاد بادی
ولی از ما نکرد او باز یادی
هوش مصنوعی: باد خوشی از طرف خانه دوست وزیده است، اما او هیچ یاد و اشاره‌ای به ما نکرده است.
نگشتم شادمان از وصل و هردم
مرا بر دل ز غم باری نهادی
هوش مصنوعی: من از پیوستن و اتحاد خوشحال نشدم و هر لحظه با بار غم بر دل من فشار آوردی.
به شاگردی وصلش جان بدادم
ندیدم زین صفت من اوستادی
هوش مصنوعی: من به خاطر شاگردی او جانم را فدای او کردم، اما هیچ وقت نتوانستم در او نشانه‌ای از استاد بودن ببینم.
از ایامم چو جز غم نیست روزی
مرا خود کاشکی مادر نزادی
هوش مصنوعی: از روزهای زندگی‌ام فقط غم وجود ندارد و ای کاش که مادر هرگز مرا به دنیا نمی‌آورد.
اگرنه همچو خاکم خوار کردی
به باد جور ما را چون بدادی
هوش مصنوعی: اگر مرا به حال خود رها کنی، مانند خاکی بی‌ارزش می‌شوم که به دست بادها می‌افتد و به زوال می‌رود.
وگرنه مرغ زیرک بودی این دل
به دام عشق رویت کی فتادی
هوش مصنوعی: اگر مرغ زیرکی وجود داشت، این دل هرگز به دام عشق تو نمی‌افتاد.
جهان را سر به سر پیمود دیده
ندیده مثل تو یک حور زادی
هوش مصنوعی: دنیا را با تمام زیبایی‌ها و ویژگی‌هایش دیده‌ام، اما هیچ‌کس مثل تو، که همچون یک پری است، دیده نشده است.