گنجور

شمارهٔ ۱۲۶۹

دارم به لطف عام تو چشم عنایتی
بنگر به حال زارم و فرما رعایتی
عمریست تا دو چشم امیدم به راه توست
تا بشنوی به گوش خود از من حکایتی
درد فراق را چه دهم شرح در غمت؟
گویی که از عذاب جحیمست آیتی
گویند دل به دل رود ای دوست چون بریم
آخر نکرد در دل سختت سرایتی
گفتم مگر به عقل کناره کنم ز عشق
با عشقِ دوست عقل ندارد کفایتی
جانا تو قول دشمن بدگو مکن قبول
گر کرده‌اند از من مسکین روایتی
جرمی نکرده‌ایم ولی با وجود آن
جان می‌دهیم قبول کنی ار حمایتی
بازآ که دیده در غم هجرت به جان رسید
مشتاق روی توست دل من به غایتی
کز سر خبر ندارد و از جان شده ملول
آری مگر ز غیب ببخشد هدایتی
ملک دلم خراب شد از ماجرای غم
سلطان عشق دوست برافراخت رایتی
ما را پناه بر در توست ای جهان‌پناه
فرما نظر به حالم و می‌کن حمایتی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم به لطف عام تو چشم عنایتی
بنگر به حال زارم و فرما رعایتی
هوش مصنوعی: من به لطف و کرم تو امیدوارم، به حال پریشان من نظر کن و توجهی به من داشته باش.
عمریست تا دو چشم امیدم به راه توست
تا بشنوی به گوش خود از من حکایتی
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که چشم‌انتظار تو هستم، تا شاید گوش کنی و از من داستانی بشنوی.
درد فراق را چه دهم شرح در غمت؟
گویی که از عذاب جحیمست آیتی
هوش مصنوعی: درد جدایی را چگونه می‌توانم توصیف کنم در غم تو؟ انگار که نشان از عذاب جهنم است.
گویند دل به دل رود ای دوست چون بریم
آخر نکرد در دل سختت سرایتی
هوش مصنوعی: می‌گویند که دل‌ها به یکدیگر جذب می‌شوند، ای دوست؛ اما وقتی ما برویم، آیا تو دیگر در دل سختت جای نخواهی داشت؟
گفتم مگر به عقل کناره کنم ز عشق
با عشقِ دوست عقل ندارد کفایتی
هوش مصنوعی: گفتم شاید بتوانم با استفاده از عقل از عشق به دوستی فاصله بگیرم، اما فهمیدم که عقل در برابر عشق و محبت قادر به تامین نیازها و خواسته‌های واقعی من نیست.
جانا تو قول دشمن بدگو مکن قبول
گر کرده‌اند از من مسکین روایتی
هوش مصنوعی: عزیزم، به حرف‌های دشمنان توجه نکن و آنها را نپذیر، زیرا آنها از من بیچاره افکاری را گفته‌اند که حقیقت ندارد.
جرمی نکرده‌ایم ولی با وجود آن
جان می‌دهیم قبول کنی ار حمایتی
هوش مصنوعی: ما هیچ گناهی نکرده‌ایم، اما با این حال جان‌مان را فدای تو می‌کنیم، اگر بپذیری که ما را حمایت کنی.
بازآ که دیده در غم هجرت به جان رسید
مشتاق روی توست دل من به غایتی
هوش مصنوعی: برای کمک به حال و دل من برگرد، زیرا چشمم از غم دوری تو به نهایت رسیده است و دل من به شدت مشتاق دیدن تو است.
کز سر خبر ندارد و از جان شده ملول
آری مگر ز غیب ببخشد هدایتی
هوش مصنوعی: کسی که از حقیقت آگاه نیست و از زندگی خسته شده، تنها اگر از عالم غیب راهنمایی دریافت کند، می‌تواند به آرامش برسد.
ملک دلم خراب شد از ماجرای غم
سلطان عشق دوست برافراخت رایتی
هوش مصنوعی: دل من به خاطر ماجرای درد و غم عشق به معشوق، به شدت ناراحت و پریشان شده است.
ما را پناه بر در توست ای جهان‌پناه
فرما نظر به حالم و می‌کن حمایتی
هوش مصنوعی: ما به تو پناه می‌بریم ای که پناه جهان هستی، بر حال ما نگاه کن و یاری‌ام کن.