شمارهٔ ۱۲۶۰
تو که خورشید جهانی به جهان می تابی
از چه رو با من بیچاره چنین در تابی
آخر ای جان چه سبب همچو سر زلف بتان
با من دلشده دایم تو چنین برتابی
آخر ای دیده مهجور ستم دیده چرا
........................................... ابی
من به حسرت نگران تو و مردم گویند
بر لب دجله و مشتاق چرا بر آبی
مرغ عشق تو به اشکم همه شب غوطه زند
گر جهان آب بگیرد چه غمش مرغابی
هیچ دانی تو که خون خورده ای از دیده ی ما
ای سهی سرو از آن روی چنین سیرابی
گفتم ای دل برو و گوشه درویشی گیر
تا به کی رشته امّید وصالش بافی
او ندارد سر ما چند نشینی بر خاک
ز آتش عشق بگو تا به کی این بی آبی
چون که شد در سر غفلت نفس ای عمر عزیز
هیچ روزی دگرت نیست مگر دریابی
هیچ دانی که مرا قافله ی عمر گذشت
همچنان از سر غفلت تو چنین در خوابی
مگر از فیض الهی برسد کام جهان
ورنه ای دل تو به بحر غم بی پایابی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو که خورشید جهانی به جهان می تابی
از چه رو با من بیچاره چنین در تابی
هوش مصنوعی: ای تو که همچون خورشید زندگیبخش هستی و نور خود را به همه جای جهان میپاشی، چرا با من که در رنج و عذاب هستم، اینگونه بیرحمانه رفتار میکنی؟
آخر ای جان چه سبب همچو سر زلف بتان
با من دلشده دایم تو چنین برتابی
هوش مصنوعی: عزیزم، چرا مثل موهای مشکی و تابدار بتها همیشه با این حال و هوای دلگیر و پریشان در کنار من میمانی و تحمل میکنی؟
آخر ای دیده مهجور ستم دیده چرا
........................................... ابی
هوش مصنوعی: ای چشمان بینور و رنجیده، چرا همچنان در غم به سر میبری و از توجه و محبت دوری؟
من به حسرت نگران تو و مردم گویند
بر لب دجله و مشتاق چرا بر آبی
هوش مصنوعی: من در انتظار تو هستم و مردم میپرسند چرا کنار دجله ایستادهام و به آب نگاه میکنم.
مرغ عشق تو به اشکم همه شب غوطه زند
گر جهان آب بگیرد چه غمش مرغابی
هوش مصنوعی: عشق تو باعث میشود که من هر شب در اشکهایم غرق شوم. اگر دنیا هم flooded شود، برای او که مانند مرغابی است، چه اهمیتی دارد؟
هیچ دانی تو که خون خورده ای از دیده ی ما
ای سهی سرو از آن روی چنین سیرابی
هوش مصنوعی: آیا میدانی که ما از دیدن تو چقدر غمگین و دلشکسته هستیم، ای قامت بلند و زیبا، که به خاطر تو اینقدر شاد و سرحالیم؟
گفتم ای دل برو و گوشه درویشی گیر
تا به کی رشته امّید وصالش بافی
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم که برو و در گوشهای از زندگی ساده و زاهدانه زندگی کن، تا کی باید به امید رسیدن به وصال محبوب باشی؟
او ندارد سر ما چند نشینی بر خاک
ز آتش عشق بگو تا به کی این بی آبی
هوش مصنوعی: این شخص بیتوجهی میکند، و نباید وقت را بر روی زمین بگذرانیم. از عشق و آتش آن بگو که این بیآبی و کمبود محبت تا کی ادامه خواهد داشت؟
چون که شد در سر غفلت نفس ای عمر عزیز
هیچ روزی دگرت نیست مگر دریابی
هوش مصنوعی: وقتی که در غفلت و بیخبری هستی، ای عمر گرانبها، هیچ روز دیگری برای تو وجود ندارد جز این که خود را آگاه کنی و حواست را جمع کنی.
هیچ دانی که مرا قافله ی عمر گذشت
همچنان از سر غفلت تو چنین در خوابی
هوش مصنوعی: آیا میدانی که عمرم در حال گذر است، اما تو هنوز در خواب غفلت به سر میبری و متوجه این تغییرات نمیشوی؟
مگر از فیض الهی برسد کام جهان
ورنه ای دل تو به بحر غم بی پایابی
هوش مصنوعی: جز با رحمت خداوند نمیتوان به خوشی و لذتهای زندگی دست یافت، وگرنه ای دل، تو در دریای بینهایت درد و غم غوطهور خواهی شد.