شمارهٔ ۱۲۵۹
بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی
به چشم شوخ تو سوگند می خورم شبها
نیامدست به چشمم ز عشق تو خوابی
لب تو چشمه نوش است و من چنین تشنه
به جان تشنه فروهل ز لعل خود آبی
سر دو زلف تو تاب دل من مسکین
مده به زلف پر آشوب خویشتن تابی
که بیش از این نبرد دل ز مردم هوشیار
چرا که بحر غمت [را] نبوده پایابی
شب دو زلف تو تاریک و ره نمی دانم
مگر برآیدم از روی دوست مهتابی
مرا تو مردمک دیده ی جهان بینی
که دیده سجده دو کس را دورن محرابی
به درد دل ز طبیبم طلب کردم
مرا ز لعل تو فرمود جام جّلابی
جواب داد که در صبر کام می یابند
به جان تو که مرا نیست بیش ازین تابی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی
هوش مصنوعی: بیایید که دل من بدون تو هیچ چیز ندارد. به هر سو که نگاه میکنم، در هر جایی چیزی نمیبینم.
به چشم شوخ تو سوگند می خورم شبها
نیامدست به چشمم ز عشق تو خوابی
هوش مصنوعی: به چشمان پر از شیطنت تو قسم میخورم که ای عشق، شبها خواب به چشمانم نیامده است.
لب تو چشمه نوش است و من چنین تشنه
به جان تشنه فروهل ز لعل خود آبی
هوش مصنوعی: لب تو مانند چشمهای از شراب و نوشیدنی است و من با جان تشنهام، از زیبایی لبت جانی تازه میگیرم.
سر دو زلف تو تاب دل من مسکین
مده به زلف پر آشوب خویشتن تابی
هوش مصنوعی: با ناز و پیچش های موهایت، دل سست و بیچاره من را نرنجان. از درهمی و آشفتگی موهایت يك دلربایی و بیقراری بیشتر از این نخواهم.
که بیش از این نبرد دل ز مردم هوشیار
چرا که بحر غمت [را] نبوده پایابی
هوش مصنوعی: دل را بیشتر از این به تجربههای دشوار از افراد باهوش و آگاه مشغول نکن، زیرا غم تو انتهایی ندارد و همیشه در عمق خود ادامه خواهد داشت.
شب دو زلف تو تاریک و ره نمی دانم
مگر برآیدم از روی دوست مهتابی
هوش مصنوعی: در شب، تاریکی زلفهای تو را میبینم و نمیدانم چطور باید در این راه بروم، مگر اینکه چهرهی دوست مانند ماه روشن شود و راه را به من نشان دهد.
مرا تو مردمک دیده ی جهان بینی
که دیده سجده دو کس را دورن محرابی
هوش مصنوعی: تو برای من همچون مردمک چشم در دنیای بینایی هستی که سجده دو نفر را در درون محراب میبیند.
به درد دل ز طبیبم طلب کردم
مرا ز لعل تو فرمود جام جّلابی
هوش مصنوعی: از پزشک خواستم که به درد دل من گوش دهد، او گفت که از عشق تو به من یک جام شراب بیاورید.
جواب داد که در صبر کام می یابند
به جان تو که مرا نیست بیش ازین تابی
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که در صبر و شکیبایی، به خواسته و نتیجهای دست پیدا میکنند. اما برای من، بیشتر از این دیگر طاقت و تحملی نبودهاست.