شمارهٔ ۱۲۵۷
ای در غم عشق تو من در هر دهن افسانهای
گشتم غریق بحر غم در جستن دردانهای
هرچند ببریدی ز من از تو طمع نبریدهام
جانی و ببریدن ز جان نتوان بهر افسانهای
از درد دوری روز و شب افتادهام در تاب و تب
جانم ز شوق آمد به لب در فرقت جانانهای
مرغ دلم پرواز کرد آمد به دام زلف تو
تا دید بر ماه رخت از عنبر تر دانهای
ای شاه خوبان چگل مهر از مه رویت خجل
عشق توام در کام دل گنج است در ویرانهای
آنچ از فراق روی تو بر آشنایان میرود
رحم آورد گر بشنود بر حال من بیگانهای
سرگشتهام در کوی تو آشفتهام چون موی تو
ای پیش شمع روی تو جان جهان پروانهای
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای در غم عشق تو من در هر دهن افسانهای
گشتم غریق بحر غم در جستن دردانهای
هوش مصنوعی: ای عشق تو، در درد و غمم، در هر گفتاری مانند قصهای شناختم و در دریای غم غرق شدم تا دُرّ گرانبهایی را بیابم.
هرچند ببریدی ز من از تو طمع نبریدهام
جانی و ببریدن ز جان نتوان بهر افسانهای
هوش مصنوعی: هرچند از من دور شدی و دیگر به تو امیدی ندارم، اما من نتوانم جانم را به خاطر داستانی فدای کنم.
از درد دوری روز و شب افتادهام در تاب و تب
جانم ز شوق آمد به لب در فرقت جانانهای
هوش مصنوعی: از شدت درد و دلتنگی به شدت دچار غم و بیقراری هستم. اشتیاق و عشق من آنقدر شدید است که جانم به لبم رسیده و از دوری محبوبم به شدت رنج میکشم.
مرغ دلم پرواز کرد آمد به دام زلف تو
تا دید بر ماه رخت از عنبر تر دانهای
هوش مصنوعی: پرندهای که در دل من بود، به دام زلفهای تو پرواز کرد. وقتی که بر چهره زیبایت نگریست، دانهای از عطر عنبر را مشاهده کرد.
ای شاه خوبان چگل مهر از مه رویت خجل
عشق توام در کام دل گنج است در ویرانهای
هوش مصنوعی: ای سرور زیبا، و زیباییات باعث خجلت ماه است. عشق تو در دل من همچون گنجی است که در ویرانهای پنهان شده است.
آنچ از فراق روی تو بر آشنایان میرود
رحم آورد گر بشنود بر حال من بیگانهای
هوش مصنوعی: آنچه از دوری چهرهی تو بر دوستان میگذرد، اگر باخبر شود، بر حال من، که غریبهام، رحم خواهد کرد.
سرگشتهام در کوی تو آشفتهام چون موی تو
ای پیش شمع روی تو جان جهان پروانهای
هوش مصنوعی: من در کوی تو گم شدهام و حالتی آشفته دارم، مانند موی تو که در هم ریخته است. ای در برابر شمعی که چهرهات را میتاباند، جان من به مانند پروانهای است که به دور تو میگردد.