گنجور

شمارهٔ ۱۲۵۵

عاشقانت را دگر در جست‌و‌جو آورده‌ای
طالبان وصل را در گفت‌و‌گو آورده‌ای
نکهت عنبر همی‌یابد دماغ جان مگر
ای صبا از زلف دلدارم تو بو آورده‌ای
تار زلفت ساختی چوگان به میدان جفا
بی‌دلان را دل به نزد خود چو گوی آورده‌ای
هرکسی دارند عشق چشمه نوشت ولی
بادپیمایان چو خاک ره به کو آورده‌ای
من چنین محروم و محزون در فراق یار و تو
ای دل آخر با نگارم رو به رو آورده‌ای
دشمنانم را به هجرم شاد و خرّم کرده‌ای
دوستانت را ز دیده خون به جو آورده‌ای
چون نسیم صبحدم آمد ز کویش گفتمش
قصّه درد جهان را مو به مو آورده‌ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقانت را دگر در جست‌و‌جو آورده‌ای
طالبان وصل را در گفت‌و‌گو آورده‌ای
هوش مصنوعی: محبوب تو در جستجوی عاشقانش است و کسانی که خواهان وصال او هستند به گفتگو با او پرداخته‌اند.
نکهت عنبر همی‌یابد دماغ جان مگر
ای صبا از زلف دلدارم تو بو آورده‌ای
هوش مصنوعی: گل‌های خوشبو فقط وقتی جان را نوازش می‌کنند که ای نسیم، از موهای معشوقم عطر گرفته باشی.
تار زلفت ساختی چوگان به میدان جفا
بی‌دلان را دل به نزد خود چو گوی آورده‌ای
هوش مصنوعی: تارهای زلف تو مانند چوبی است که در میدان رنج و درد، دل‌های بی‌دفاع را به خود جذب کرده‌ای و آن‌ها را مثل گوی به نزد خود آورده‌ای.
هرکسی دارند عشق چشمه نوشت ولی
بادپیمایان چو خاک ره به کو آورده‌ای
هوش مصنوعی: هر کسی داستان عشق را خودش نوشته است، اما افرادی که راه خود را درست نمی‌دانند، فقط مثل خاک در مسیر عشق رها شده‌اند.
من چنین محروم و محزون در فراق یار و تو
ای دل آخر با نگارم رو به رو آورده‌ای
هوش مصنوعی: من به شدت غمگین و دلتنگ هستم به خاطر دوری از یارم، اما تو ای دل، چرا مرا به ملاقات او ستاره‌وار سوق می‌دهی؟
دشمنانم را به هجرم شاد و خرّم کرده‌ای
دوستانت را ز دیده خون به جو آورده‌ای
هوش مصنوعی: دشمنانم از جدایی من خوشحال و شاد شده‌اند، و دوستانم از دیدن من با غم و اندوه زیادی مواجه شده‌اند.
چون نسیم صبحدم آمد ز کویش گفتمش
قصّه درد جهان را مو به مو آورده‌ای
هوش مصنوعی: وقتی صبح زود نسیم از سمت آنجا آمد، به او گفتم که داستان دردهای این جهان را به خوبی و با جزئیات بیان کرده‌ای.