شمارهٔ ۱۲۵۳
تا کی دلا به دام غمش اوفتادهای
صد داغش از فراق به جانم نهادهای
تا چند جان به زلف دلاویز بستهای
تا سیل خون ز دیده روانم گشادهای
ای ماه مهربان چو سر زلف خویشتن
بردی ز دست ما دل و بر باد دادهای
چون سرو ایستادهای به لب جوی در چمن
هرگز ز لب تو کام دل ما ندادهای
کی بر منت نظر بود ای یار سنگدل
مغرور حسن خویشتن و مست بادهای
ما در غمت نشسته به خاک رهیم و تو
مانند سرو بر لب جو ایستادهای
ای اشک تا به چند بیفتی به خاک راه
گویند در جهان که تو معروف زادهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا کی دلا به دام غمش اوفتادهای
صد داغش از فراق به جانم نهادهای
هوش مصنوعی: تا کی باید دل تو در دام غم او گرفتار باشد؟ صد دردی که از جدایی او به جانم رسیده، مرا آزار میدهد.
تا چند جان به زلف دلاویز بستهای
تا سیل خون ز دیده روانم گشادهای
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر میخواهی به موهای دلربایت وابسته باشی و اینقدر باعث ریزش اشک از چشمانم شوی؟
ای ماه مهربان چو سر زلف خویشتن
بردی ز دست ما دل و بر باد دادهای
هوش مصنوعی: ای ماه مهربان، تو که با زیبایی خود دل ما را تسخیر کردهای و نوازشهایت را از ما گرفتهای، حالا دل ما را به بازی بردهای و آن را به باد دادهای.
چون سرو ایستادهای به لب جوی در چمن
هرگز ز لب تو کام دل ما ندادهای
هوش مصنوعی: تو مانند سروی ایستاده در کنار جوی آب هستی، اما هرگز از لبهایت به ما شادی و خرسندی نچشیدهای.
کی بر منت نظر بود ای یار سنگدل
مغرور حسن خویشتن و مست بادهای
هوش مصنوعی: ای دوست سنگدل که مغرور زیبایی خودی، چه کسی به یاد تو و لطف نگاهت خواهد بود در این حال.
ما در غمت نشسته به خاک رهیم و تو
مانند سرو بر لب جو ایستادهای
هوش مصنوعی: ما در غم تو بر روی زمین نشستهایم و تو مانند درخت سروی در کنار آب ایستادهای.
ای اشک تا به چند بیفتی به خاک راه
گویند در جهان که تو معروف زادهای
هوش مصنوعی: ای اشک، تا کی میخواهی بر زمین بیفتی و به همه بگویی که تو به دنیا آمدهای از یک نژاد معروف؟