گنجور

شمارهٔ ۱۲۴۴

ای مثل چشم مستت چشم فلک ندیده
نقش خیال رویت بر لوح جان کشیده
دل ز اشتیاق وصلت از جان ملول گشته
جان در هوای لعلت از غم به لب رسیده
صدبار خار هجرت در پای دل شکسته
وز بوستان وصلت هرگز گلی نچیده
کس چون تو دلربایی بی رحم پادشایی
فارغ ز هر گدایی نه دیده نه شنیده
تا کلک صنع ایزد نقش وجود بسته
چون تو ملک نهادی هرگز نیافریده
جانا خبر نداری کاین خسته فراقت
دل رایگان بداده غم را به جان خریده
تا دیده دید رویت سیلاب شوق رانده
تا دل گزید مهرت از جان طمع بریده
تا چشم نیم مستت بر من کمین گشاده
پشتم ز بار هجران چون ابرویت خمیده
ای نور دیده، دیده گرد جهان دویده
تا در جهان خوبی یاری چو تو گزیده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مثل چشم مستت چشم فلک ندیده
نقش خیال رویت بر لوح جان کشیده
هوش مصنوعی: ای کاش چشمان زیبایت را می‌دیدم، زیرا هیچ چیزی در جهان مثل آن پیدا نمی‌شود. نقش و نگار صورتت در دل و جانم حک شده است.
دل ز اشتیاق وصلت از جان ملول گشته
جان در هوای لعلت از غم به لب رسیده
هوش مصنوعی: دل به خاطر عشق و خواست وصل تو از جان جدا و خسته شده است؛ جان نیز در آرزوی جمال تو از درد و غم به لب و نزدیکی به مرگ رسیده است.
صدبار خار هجرت در پای دل شکسته
وز بوستان وصلت هرگز گلی نچیده
هوش مصنوعی: دل شکستۀ من بارها خارهای دوری را تحمل کرده و هرگز از باغ ارتباط با تو، گلی نچیده است.
کس چون تو دلربایی بی رحم پادشایی
فارغ ز هر گدایی نه دیده نه شنیده
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مثل تو، که دل‌ها را می‌رباید و بی‌رحم است، مانند یک پادشاهی است که از هر چیزی که در دست فقرا و نیازمندان است، بی‌خبر و فارغ است. نه دیده‌ام و نه شنیده‌ام که کسی به این شکل وجود داشته باشد.
تا کلک صنع ایزد نقش وجود بسته
چون تو ملک نهادی هرگز نیافریده
هوش مصنوعی: آفرینش خداوند به گونه‌ای است که هیچ کس مانند تو را خلق نکرده و تو با هنر و الماس وجودت، جلوه‌ای بی‌نظیر از او را به نمایش گذاشته‌ای.
جانا خبر نداری کاین خسته فراقت
دل رایگان بداده غم را به جان خریده
هوش مصنوعی: عزیزم، تو نمی‌دانی که این دل خسته از دوری تو، بدون هیچ هزینه‌ای، غم را به جان خریده و به آن تقدیم کرده است.
تا دیده دید رویت سیلاب شوق رانده
تا دل گزید مهرت از جان طمع بریده
هوش مصنوعی: تا وقتی که چشمانم روی تو را دید، حس شوق در من ایجاد شد و به گونه‌ای که دل و جانم را از آرزوی عشق تو پر کرد.
تا چشم نیم مستت بر من کمین گشاده
پشتم ز بار هجران چون ابرویت خمیده
هوش مصنوعی: چشم نیمه خمار تو به من زل زده و من از درد جدایی، مانند ابرویت که اندکی خمیده است، تحت فشار هستم.
ای نور دیده، دیده گرد جهان دویده
تا در جهان خوبی یاری چو تو گزیده
هوش مصنوعی: ای محبوب من، چشمانم برای یافتن زیبایی‌های دنیا در جستجو بوده‌اند و اکنون در میان همه‌ی خوبی‌ها، تو را برگزیده‌ام.