شمارهٔ ۱۲۴۲
آه از این روزگار گردیده
آه از این کار ناپسندیده
جان رسیدم به لب بگو چه کنم
از جفای تو ای دل و دیده
از جفاهای چرخ بی قانون
خون فشانیم دایم از دیده
ای بسا خار کز غمت خوردیم
یک گل از باغ وصل ناچیده
من ز وصف جمال او گشتم
عاشق روی دوست نادیده
همه چشمی جمال تو طلبند
خوش بود مردم جهان دیده
هیچ دانی بتا که آن بالا
بر دل ما بلاست از دیده
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آه از این روزگار گردیده
آه از این کار ناپسندیده
هوش مصنوعی: ای کاش این روزگار به این حال و روز نیفتاده بود و از این کار زشت و ناپسند به شدت افسوس میخورم.
جان رسیدم به لب بگو چه کنم
از جفای تو ای دل و دیده
هوش مصنوعی: به انتهای تحمل خود نزدیک شدهام، بگو چه باید بکنم با بیوفایی و نیرنگ تو، ای دل و چشم من.
از جفاهای چرخ بی قانون
خون فشانیم دایم از دیده
هوش مصنوعی: از بیعدالتیها و سختیهای زندگی همیشه اشکهایمان جاری است.
ای بسا خار کز غمت خوردیم
یک گل از باغ وصل ناچیده
هوش مصنوعی: ما در دل غم تو چقدر رنج کشیدیم و حتی یک گل از باغ وصال تو را نیز نچیدیم.
من ز وصف جمال او گشتم
عاشق روی دوست نادیده
هوش مصنوعی: من از توصیف زیبایی او شگفتزده شدم و به چهره دوست نادیدهام عشق ورزیدم.
همه چشمی جمال تو طلبند
خوش بود مردم جهان دیده
هوش مصنوعی: همه به دنبال زیبایی و زیبایی تو هستند و بهتر است که مردم دنیا به این نگاه کنند.
هیچ دانی بتا که آن بالا
بر دل ما بلاست از دیده
هوش مصنوعی: آیا میدانی که زیبای من، آنچه بر دل ما میگذرد از نگاه ما پنهان است؟