گنجور

شمارهٔ ۱۲۳۳

ای ما جهان و جان را بر باد عشق داده
وز دیده در فراقت صد جوی خون گشاده
مهر تو در دل ما تا هست روح باقیست
با عشق چون بزادی مادر مرا بزاده
عشق تو شهسواریست بر بادپای چون برق
با او چه گونه کوشد مسکین دلی پیاده
گویی مرا ملولی ای جان و دل چه گویم
ناخوش دلم ز هجران تو سرخوشی ز باده
با سرو آب می گفت سرکش چنین چرایی
تو سر کشیده و ما سر در پیت نهاده
ابروی و چشم خوبان دل می برند از آن روی
پیوسته میل دلها بر عارضیست ساده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ما جهان و جان را بر باد عشق داده
وز دیده در فراقت صد جوی خون گشاده
هوش مصنوعی: ای ما به خاطر عشق، جان و دنیا را فدای تو کرده‌ایم و از چشمانمان به خاطر جدایی‌ات چشمه‌های خون جاری شده است.
مهر تو در دل ما تا هست روح باقیست
با عشق چون بزادی مادر مرا بزاده
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو در دل ما همیشه زنده است و به ما انرژی و حیات می‌بخشد. اگر عشق تو باشد، مانند آن است که دوباره به دنیا آمده‌ایم، همان‌طور که مادر برای من زایش کرده است.
عشق تو شهسواریست بر بادپای چون برق
با او چه گونه کوشد مسکین دلی پیاده
هوش مصنوعی: عشق تو برایم مانند یک سوارکار است که بر روی باد سواری می‌کند. من، دل بیچاره‌ام که مانند پیاده‌ای در تلاش است تا به او برسد، اما با چه سختی!
گویی مرا ملولی ای جان و دل چه گویم
ناخوش دلم ز هجران تو سرخوشی ز باده
هوش مصنوعی: احساس می‌کنم دل و جانم بی‌تاب شده‌اند و نمی‌دانم چه بگویم. دلم از دوری تو ناراحت است، اما در عین حال از نوشیدنی خوشحال هستم.
با سرو آب می گفت سرکش چنین چرایی
تو سر کشیده و ما سر در پیت نهاده
هوش مصنوعی: با درخت سرو که از زیبایی و خروشی خاص برخوردار است، گفت‌وگویی داشتم؛ این‌که تو با این حالت خمارگونه‌ات، سر خود را بالا نگه‌داشته‌ای، در حالی‌که ما سرمان را در ظرفی فرو برده‌ایم و غرق در نوشیدن هستیم.
ابروی و چشم خوبان دل می برند از آن روی
پیوسته میل دلها بر عارضیست ساده
هوش مصنوعی: ابرو و چشم زیباوندان دل‌ها را می‌ربایند، زیرا که همیشه اشتیاق دل‌ها به زیبایی‌های ساده است.