گنجور

شمارهٔ ۱۲۳۲

جان در غم فراقت دل بر بلا نهاده
مرغ دل ضعیفم در قیدت اوفتاده
دل بسته ام به زلفت مگشایش از هم ای جان
زین رو که دیده جان بر روی تو گشاده
تو شهسوار عشقی بر بادپای هجران
با تو چه چاره سازد بیچاره پیاده
بنشست پیش قدّت سرو چمن ز خجلت
وانگه به پای ماچان بنگر که ایستاده
مسکین دل ضعیفم در عالم حقیقت
گویی به عشق رویت از مادری بزاده
اخلاص ما به رویت بیرون ز حدّ و حصرست
آن دم مباد این دل بیرون رود ز جاده
آن ترک شوخ چشمش دارد کمان ابرو
از غمزه اش حذر کن چون مست شد ز باده
جز این و آن ندانم دانم که چشم مستش
صد شور و فتنه باری اندر جهان نهاده
هر شب چو ماه کاهم در حسرت وصالش
هر روز درد عشقش بر جان ما زیاده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان در غم فراقت دل بر بلا نهاده
مرغ دل ضعیفم در قیدت اوفتاده
هوش مصنوعی: جانم در غم دوری تو است و قلبم به مشکلات دچار شده است. پرنده دل من که ضعیف است، در دام تو گرفتار شده است.
دل بسته ام به زلفت مگشایش از هم ای جان
زین رو که دیده جان بر روی تو گشاده
هوش مصنوعی: من به زلف‌های تو وابسته‌ام و امیدوارم که آنها را از هم باز نکنی، ای جان! زیرا دیدگان من به خاطر تو به رویت گشوده است.
تو شهسوار عشقی بر بادپای هجران
با تو چه چاره سازد بیچاره پیاده
هوش مصنوعی: عشق تو مانند سوارکاری است که بر روی بادها در حرکت است، اما من که به نوعی پیاده هستم، نمی‌دانم چگونه می‌توانم با این وضعیت کنار بیایم.
بنشست پیش قدّت سرو چمن ز خجلت
وانگه به پای ماچان بنگر که ایستاده
هوش مصنوعی: پیش قامت تو، درخت سرو در باغ به خاطر شرم نشسته است و حالا نگاهی به پای ما بینداز که به حالت ایستاده باقی مانده است.
مسکین دل ضعیفم در عالم حقیقت
گویی به عشق رویت از مادری بزاده
هوش مصنوعی: دل ناتوان من در دنیای واقعی به گونه‌ای احساس می‌کند که گویی به عشق وجود تو به دنیا آمده‌ام.
اخلاص ما به رویت بیرون ز حدّ و حصرست
آن دم مباد این دل بیرون رود ز جاده
هوش مصنوعی: صداقت و خلوص ما نسبت به تو به قدری زیاد است که نمی‌توان آن را اندازه‌گیری کرد. در آن لحظه، مبادا این دل از مسیر خود خارج شود.
آن ترک شوخ چشمش دارد کمان ابرو
از غمزه اش حذر کن چون مست شد ز باده
هوش مصنوعی: آن دختر با چشم‌های زیبا و بامزه‌اش، مانند کمانی است که از ابروهایش کشیده شده. باید از نگاهش بپرهی، چون وقتی که مست می‌شود، ممکن است خطرناک باشد.
جز این و آن ندانم دانم که چشم مستش
صد شور و فتنه باری اندر جهان نهاده
هوش مصنوعی: جز این و آن چیزهایی نمی‌دانم، اما می‌دانم که چشمان شراب‌آلود او شوری و آشفتگی زیادی در دنیا به وجود آورده‌اند.
هر شب چو ماه کاهم در حسرت وصالش
هر روز درد عشقش بر جان ما زیاده
هوش مصنوعی: هر شب که ماه را می‌بینم، آرزوی دیدن او را دارم و هر روز درد عشقش بر وجودم سنگینی می‌کند.