گنجور

شمارهٔ ۱۰۲۹

در جمال رخ تو حیرانم
در دو زلف تو دل پریشانم
چون نشستی درون دیدهٔ ما
گوهر اشک بر تو افشانم
تو طبیب دل منی به جهان
از تو باشد دوای درمانم
خود ز لعلت دوای من نکنی
لاجرم من به درد درمانم
گرچه با ما بتا نه چندانی
من به عشقت هزار چندانم
گر تو روی از رهی بگردانی
من سر از طاعتت نگردانم
خاک پایت به عالمی ندهم
تو ندانی من این قدر دانم
دانم ای جان که جمله آنی تو
من بیچاره بندهٔ آنم
غیر اخلاص و بندگی کردن
بر خود ای جان گنه نمی‌دانم
تو گلی در میان چندین خار
من چو بلبل به گل ثناخوانم
تو به خواب خوشی و من ز غمت
به فلک برشده‌ست افغانم
بر گلت همچو بلبلی مستم
که به دستان هزار دستانم
در برم گیر یک زمان از لطف
چون بدان قامت تو نازانم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در جمال رخ تو حیرانم
در دو زلف تو دل پریشانم
هوش مصنوعی: من در زیبایی چهره‌ات گیج و حیرانم و دلتم با دو زلف تو به هم ریخته و بی‌قرار است.
چون نشستی درون دیدهٔ ما
گوهر اشک بر تو افشانم
هوش مصنوعی: وقتی که تو در دل ما نشسته‌ای، اشک‌های گرانبها را بر تو نثار می‌کنم.
تو طبیب دل منی به جهان
از تو باشد دوای درمانم
هوش مصنوعی: تو درمانگر دل منی و هر دارویی که برای بهبودی نیاز دارم از تو ناشی می‌شود.
خود ز لعلت دوای من نکنی
لاجرم من به درد درمانم
چون از لعل [لبت] درمانم نمی‌کنی، به ناچار دردمند می‌مانم.
گرچه با ما بتا نه چندانی
من به عشقت هزار چندانم
هوش مصنوعی: اگرچه تو با ما زیاد مهربان نیستی، اما من به عشق تو به اندازه‌ای زیاد و فراوان احساس می‌کنم.
گر تو روی از رهی بگردانی
من سر از طاعتت نگردانم
هوش مصنوعی: اگر تو از من روی برگردانی، من هرگز از خدمت و اطاعتت روی برنخواهم گردانید.
خاک پایت به عالمی ندهم
تو ندانی من این قدر دانم
هوش مصنوعی: من به هیچ دنیایی نمی‌دهم خاک پای تو را، نمی‌دانی که چقدر به این موضوع واقفم.
دانم ای جان که جمله آنی تو
من بیچاره بندهٔ آنم
هوش مصنوعی: می‌دانم ای جان که تو تمام وجود منی؛ من بیچاره تنها بنده‌ی تو هستم.
غیر اخلاص و بندگی کردن
بر خود ای جان گنه نمی‌دانم
هوش مصنوعی: جز داشتن اخلاص و بندگی، عیب دیگری برای خودم نمی‌شناسم، ای جان.
تو گلی در میان چندین خار
من چو بلبل به گل ثناخوانم
هوش مصنوعی: تو همچون گلی زیبا هستی در میان خاری که مرا احاطه کرده است و من مانند بلبلی هستم که برای تو شعر و ستایش می‌خوانم.
تو به خواب خوشی و من ز غمت
به فلک برشده‌ست افغانم
هوش مصنوعی: تو در آرامش و خواب خوشی هستی، اما من از غمت آن‌قدر نالانم که صدای فریادم به آسمان رسیده است.
بر گلت همچو بلبلی مستم
که به دستان هزار دستانم
هوش مصنوعی: من مانند بلبلی شاد و سرمست هستم که بر روی گل تو نشسته‌ام و در دستانم هزار احساس و عطش وجود دارد.
در برم گیر یک زمان از لطف
چون بدان قامت تو نازانم
هوش مصنوعی: مدتی مرا در آغوش بگیر و از لطف خود این نعمت را نصیبم کن، چون به زیبایی و قامت تو مجذوب هستم.