مدح معزالدین سلطان ابوالحارث سنجر سلجوقی
زهی شاهنشه اعظم زهی فرمانده کشور
زهی دارندهٔ عالم زهی بخشندهٔ افسر
زهی جمشید داد و دین زهی خورشید تحت دین
زهی مولای انس و جان زهی دارای بحر و بر
زهی شایستهٔ مسند زهی بایستهٔ خاتم
زهی پیرایهٔ شاهی زهی سرمایهٔ مفخر
زهی دستور تو دولت زهی مأمور تو گیتی
زهی مقهور تو گردون زهی مجبور تو اختر
عمار دولت قاهر جلال ملت باهر
مغیث ملت زاهر معز دین پیغمبر
تو آن شاهی که از ایام آدم تا بدین مدت
چو تو هرگز نبودهست و نخواهد بود تا محشر
به چشم اندر کشد چون سرمه گرد موکبت خاقان
به گوش اندر کند چون حلقه نعل و مرکبت قیصر
بود زآسیب تیغ آبدارت سال ... آتش
نهفته روی در آهن گرفته جای در مرمر
اگر دارد کشف در دل وفاقت ساعتی پنهان
وگر دارد صدف در تن خلافت لحظتی مضمر
به نرمی چون فنک گردد کشف را بر بدن خارا
به تیزی چون خسک گردد صدف را در دهن گوهر
گه جود و عطا و بذل و احسانت تهی گردد
زمین از گنج و بحر از در و کوه از سیم و کان از زر
گه حرب و مصاف و حمله و کین تو پر گردد
هوا از جان و چرخ از گرد و خاک از دشت و خون از سر
بود پیوسته از بیم سنانت در تف هیجا
بود همواره از ترس خدنگت در صف عسکر
نهنگ تند چون سیماب لرزان در یم عمان
پلنگ زوش چون سیمرغ پنهان در که بربر
ایا شاهی کز آسیب سر شمشیر تو گردون
کشد سر هر زمان چون خارپشت اندر خم چنبر
اگر خنجر زنی گاه وغا بر پیکر کیوان
کنی آن را به یک ضربت علیالتحقیق دو پیکر
بر اطراف ممالک قلعهها داری برآورده
همه بنیاد آن از سد ذوالقرنین محکمتر
رسیده قعر خندقهای آن تا تارک ماهی
گذشته سقف ایوانهای آن از گوشهٔ محور
ندیمان و مشیران و سواران و غلامانت
به انواع هنر هستند هر یک بهتر از دیگر
ندیمانی همه فاضل مشیرانی همه عاقل
سوارانی همه پردل غلامانی همه صفدر
یکی با فطنت لقمان یکی با بهجت سحبان
یکی با قوت رستم یکی با صولت حیدر
ز ترک و دیلم اندر لشکرت هستند مردانی
خروشان همچو پیل مست و جوشان همچو شیر نر
غضنفرجوش و آهنپوش و گردونکوش و لشکرکش
مصافافروز و فتحاندوز و اعداسوز و جنگاور
بود تنین و ثور و شیر و کرکس را همه ساله
ز گرز و رمح و تیغ و تیرشان بر گنبد اخضر
شکسته مهره اندر سر گسسته گردن اندر تن
کفیده دیده اندر رخ دریده زهره اندر بر
که دارد از سلاطین و ملوک مشرق و مغرب
چنین پرداخته دولت چنین آراسته لشکر
خداوندا کنون باید نشاط باده فرمودن
که شد چون جنةالمأوی جهان از خرمی یکسر
گهی آراستن بر گوشهٔ رود روان مجلس
گهی می خواستن بر نالهٔ رود روانپرور
شکوفه بر سر شاخ است چون رخسارهٔ جانان
بنفشه بر لب جوی است چون جرارهٔ دلبر
سحاب گوهرآگین گشته نقاش گل ساده
شمال عنبرآیین گشته فراش گل احمر
کنون از لاله گردد باغ چون بیجادهگون مطرد
کنون از سبزه گردد راغ چون پیروزهگون چادر
گهی صلصل کند در بوستان چون عاشقان لاله
گهی بلبل زند در گلستان چون مطربان مزهر
سرشک ابر دُرّآگین فروغ مهر نورآیین
رسول ماه فروردین نسیم باد صورتگر
طرازد حلهٔ سوسن نماید طرهٔ سنبل
فروزد چهرهٔ نسرین گشاید دیدهٔ عبهر
سمن را گه کند گردن هوا پر رشتهٔ لؤلؤ
چمن را گه کند دامن صبا پر تودهٔ عنبر
در این ایام یک ساعت نباید زیست بیعشرت
در این هنگام یک لحظت نشاید بود بیساغر
الا تا صورت مانی بود افروخته سیما
الا تا لعبت آزر بود آراسته منظر
ز خوبان باد بزم تو چو صورتنامهٔ مانی
ز ترکان باد قصر تو چو لعبتخانهٔ آزر
قضا رای تو را تابع قدر حکم تو را خاضع
ملک مُلک تو را راعی فلک بخت تو را یاور
قصیده در مدح معزالدین و الدنیا ابوالحارث سنجر بن ملکشاه و میرمیران قطبالدین: به فر دولت میمون به فضل ایزد داورمدیحه: ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی شاهنشه اعظم زهی فرمانده کشور
زهی دارندهٔ عالم زهی بخشندهٔ افسر
هوش مصنوعی: به تماشای شاه بزرگ و فرمانده کشور میپردازیم، که صاحب هستی و بخشندهٔ قدرت و مقام است.
زهی جمشید داد و دین زهی خورشید تحت دین
زهی مولای انس و جان زهی دارای بحر و بر
هوش مصنوعی: بهراستی جمشید، نماد دادگری و دین است. چه خورشیدی که زیر سایهی دین قرار دارد. چه مولای انسانها و جانها، و چه آن کسی که مالک دریاها و سرزمینهاست.
زهی شایستهٔ مسند زهی بایستهٔ خاتم
زهی پیرایهٔ شاهی زهی سرمایهٔ مفخر
هوش مصنوعی: شایسته است که بر مسندی بنشینی و تاج و تخت را به خود ببخشی. زیبایی و زینت شاهی تو را میستایم و تو را سرمایهای بزرگ و افتخارآفرین میدانم.
زهی دستور تو دولت زهی مأمور تو گیتی
زهی مقهور تو گردون زهی مجبور تو اختر
هوش مصنوعی: به چه زیبایی و شکوهی، فرمان تو موجب سعادت است. به چه اندازه جهان تحت تأثیر و تسلط توست و آسمان نیز به خاطر تو به خوبی سر زیر فرمانی دارد. ستارهها نیز تحت تأثیر ارادهی تو هستند.
عمار دولت قاهر جلال ملت باهر
مغیث ملت زاهر معز دین پیغمبر
هوش مصنوعی: عمار نماینده و پشتیبان سرزمین قوی و باشکوه است که ملت را درخشان و یاریدهندهای برای آنها میسازد. او همچنین مروج دین پیامبر است و باعث افتخار دین و اعتقاد مردم میباشد.
تو آن شاهی که از ایام آدم تا بدین مدت
چو تو هرگز نبودهست و نخواهد بود تا محشر
هوش مصنوعی: تو ای پادشاه، از زمان آدم تا به اکنون هیچگاه مانند تو وجود نداشته و نخواهد داشت تا روز قیامت.
به چشم اندر کشد چون سرمه گرد موکبت خاقان
به گوش اندر کند چون حلقه نعل و مرکبت قیصر
هوش مصنوعی: چشمهایت مانند سرمه زیر نور و زیبایی موهای تو میدرخشند و گوشهایت به مانند حلقهای است که به زین مرکب حاکم بزرگ میخورد.
بود زآسیب تیغ آبدارت سال ... آتش
نهفته روی در آهن گرفته جای در مرمر
هوش مصنوعی: آسیب و جراحتی که از آب تیغ میآید، سالهاست که باقی مانده. آتش مخفی شدهای در زیر سطح آهن، جایی در سنگ مرمر وجود دارد.
اگر دارد کشف در دل وفاقت ساعتی پنهان
وگر دارد صدف در تن خلافت لحظتی مضمر
هوش مصنوعی: اگر لحظهای در دل محبت چیز پنهانی وجود دارد و اگر در وجود خلافت، چیزی نهان وجود دارد، باید به آن توجه کرد.
به نرمی چون فنک گردد کشف را بر بدن خارا
به تیزی چون خسک گردد صدف را در دهن گوهر
هوش مصنوعی: به آرامی و نرمی خاصی گنجینههای پنهان خود را آشکار میکند و بر روی سنگهای سخت نمایان میشود، همچنین به تیزی و ظرافت، صدفی که درون آن گوهر قرار دارد، میتواند خود را نشان دهد.
گه جود و عطا و بذل و احسانت تهی گردد
زمین از گنج و بحر از در و کوه از سیم و کان از زر
هوش مصنوعی: هر گاه سخاوت و بخشش و احسان تو از بین برود، زمین از گنجها تهی میشود و دریاها و کوهها نیز از طلا و نقره خالی خواهند ماند.
گه حرب و مصاف و حمله و کین تو پر گردد
هوا از جان و چرخ از گرد و خاک از دشت و خون از سر
هوش مصنوعی: گاهی میدان جنگ و نبرد به قدری داغ و پرآشوب میشود که هوا از صدای معرکه پر میشود، آسمان پر از غبار و خاک میگردد و از زمین و سر، خون جاری میشود.
بود پیوسته از بیم سنانت در تف هیجا
بود همواره از ترس خدنگت در صف عسکر
هوش مصنوعی: او همیشه از ترس تیر تو در حال بیقراری است و همواره به خاطر ترس از دقت تیراندازی تو، در صف سربازان دلهره دارد.
نهنگ تند چون سیماب لرزان در یم عمان
پلنگ زوش چون سیمرغ پنهان در که بربر
هوش مصنوعی: نهنگ که مانند جیوهای در حال تکان خوردن است، با سرعت در دریاهای عمان حرکت میکند. در حالی که پلنگ زوش، به صورت نهفته و پنهان مانند سیمرغ، در دشتهای بربر حضور دارد.
ایا شاهی کز آسیب سر شمشیر تو گردون
کشد سر هر زمان چون خارپشت اندر خم چنبر
هوش مصنوعی: آیا سلطانی وجود دارد که آسیبهای ناشی از سر شمشیر تو را تحمل کند و همچون خارپشت همیشه در حالت دفاعی و محافظت از خود باشد؟
اگر خنجر زنی گاه وغا بر پیکر کیوان
کنی آن را به یک ضربت علیالتحقیق دو پیکر
هوش مصنوعی: اگر با ضربهای تند و بیرحمانه به کیوان حمله کنی، بهطور قطع دو نفر را به زمین میزنی.
بر اطراف ممالک قلعهها داری برآورده
همه بنیاد آن از سد ذوالقرنین محکمتر
هوش مصنوعی: در سرزمینهای مختلف قلعههایی ساختهای که هر یک از آنها به اندازهی سد ذوالقرنین استحکام دارد و این قلعهها پایههای محکمتری دارند.
رسیده قعر خندقهای آن تا تارک ماهی
گذشته سقف ایوانهای آن از گوشهٔ محور
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف بلندی و عظمت مکانی اشاره دارد که قعر خندقهای آن به اندازهای عمیق است که به تارک ماه میرسد و سقف ایوانهایش به حدی بلند است که به گوشهی محور آسمان نزدیک میشود. بیانگر فضا و زیبایی خارقالعاده و شگفتانگیز آن مکان است.
ندیمان و مشیران و سواران و غلامانت
به انواع هنر هستند هر یک بهتر از دیگر
هوش مصنوعی: دوستان و مشاوران و سواران و خدمتگزارانت هر کدام به نوعی هنر و مهارت دارند و هر یک از دیگری بهتر است.
ندیمانی همه فاضل مشیرانی همه عاقل
سوارانی همه پردل غلامانی همه صفدر
هوش مصنوعی: در این شعر به جمعی از افراد با صفات برجسته اشاره شده است. این افراد همگی دارای دانش و عقل هستند، دلیر و شجاع به میدان میآیند و همچون غلامانی وفادار و آماده خدمت هستند. به طور کلی، مضمون این بیت به ویژگیهای مثبت و بالای این گروه از مردم پرداخته است.
یکی با فطنت لقمان یکی با بهجت سحبان
یکی با قوت رستم یکی با صولت حیدر
هوش مصنوعی: شخصی با خرد و هوش مانند لقمان، فردی با شادی و نشاط مانند سحبان، کسی با قدرت و نیروی رستم، و شخصی دیگر با شجاعت و توانمندی حیدر.
ز ترک و دیلم اندر لشکرت هستند مردانی
خروشان همچو پیل مست و جوشان همچو شیر نر
هوش مصنوعی: در میان سپاه تو، مردان نیرومند و شجاعی از ترک و دیلم حضور دارند که سر و صدای زیادی از خود برپا میکنند و همچون فیلهایی سرکش و شیرهای نر تند و پرجنب و جوش هستند.
غضنفرجوش و آهنپوش و گردونکوش و لشکرکش
مصافافروز و فتحاندوز و اعداسوز و جنگاور
هوش مصنوعی: غضنفر مردی است که موهای زبر و آهنین دارد و در فعالیتهای سخت و جنگی توانایی دارد. او جنگجو و کمکی بزرگ در نبرد است و میتواند دیگران را به سمت پیروزی و فتح هدایت کند. وزیر در میدان جنگی، او دشمنان را نابود میکند و در تحقق پیروزی نقش مهمی ایفا میکند.
بود تنین و ثور و شیر و کرکس را همه ساله
ز گرز و رمح و تیغ و تیرشان بر گنبد اخضر
هوش مصنوعی: هر سال صدای جنگ و نبرد وجود دارد، صدای یال و خنگ حیواناتی چون اسب و گاو و شیر و کرکس از ضربات شمشیر و تیر، که بر آسمان آبی طنینانداز میشود.
شکسته مهره اندر سر گسسته گردن اندر تن
کفیده دیده اندر رخ دریده زهره اندر بر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی ناامید و نابسامان میپردازد. در آن، اشاره به اجزای درهم شکسته و آسیبدیده بدن و روح دارد. مهرههایی که شکستهاند، گردنی که آسیب دیده، چشمانی که درگیر غم هستند و چهرهای که در آن نشانههای درد و رنج به وضوح دیده میشود. در مجموع، تصویری از نابودگی و اندوه عمیق را به بیننده منتقل میکند.
که دارد از سلاطین و ملوک مشرق و مغرب
چنین پرداخته دولت چنین آراسته لشکر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به شکوه و عظمت قدرتهای سلطنتی در شرق و غرب اشاره میکند و میگوید که چنین دولت و لشکری با این ویژگیها و زیباییها ایجاد شده است.
خداوندا کنون باید نشاط باده فرمودن
که شد چون جنةالمأوی جهان از خرمی یکسر
هوش مصنوعی: ای خدا، اکنون باید شادی و خوشی باده را فراهم کنی، زیرا که جهان به تمامه از خوشی و سرزندگی مانند بهشت شده است.
گهی آراستن بر گوشهٔ رود روان مجلس
گهی می خواستن بر نالهٔ رود روانپرور
هوش مصنوعی: گاهی مجلس شادی و زیبایی در کنار رود برپا میشود و گاهی هم به شنیدن ناله و آواهای غمگین رود، احساس میشود که باید بهجای شادی، به اندوه و خاطرات تلخ پرداخت.
شکوفه بر سر شاخ است چون رخسارهٔ جانان
بنفشه بر لب جوی است چون جرارهٔ دلبر
هوش مصنوعی: گل شکوفهدار بر روی شاخه، همچون چهرهی زیبای محبوب است و بنفشه که کنار جوی آب روییده، شبیه به دلربا و دلبر میباشد.
سحاب گوهرآگین گشته نقاش گل ساده
شمال عنبرآیین گشته فراش گل احمر
هوش مصنوعی: ابرهایی که مانند جواهر میدرخشند، نقاشی گلهای بیآلایش شمال را زیباتر کردهاند و فرش گل سرخ نیز به طرز زیبا و دلرباییتر شده است.
کنون از لاله گردد باغ چون بیجادهگون مطرد
کنون از سبزه گردد راغ چون پیروزهگون چادر
هوش مصنوعی: اکنون باغ با گلهای لاله زینت میگیرد و رنگارنگ میشود و اکنون درختان سبز بهطرز زیبایی مانند چادر رنگی جلوه میکنند.
گهی صلصل کند در بوستان چون عاشقان لاله
گهی بلبل زند در گلستان چون مطربان مزهر
هوش مصنوعی: گاهی مانند عاشقانی که در باغ لاله صدا میزنند، آواز میدهد و گاهی همچون نوازندگان در گلستان نغمه میخواند.
سرشک ابر دُرّآگین فروغ مهر نورآیین
رسول ماه فروردین نسیم باد صورتگر
هوش مصنوعی: اشکهای زیبایی چون دُرّ در زیر ابرها میبارد و نور ماه، که نشانهای از پیامبرانه است، در این ماه فروردین میدرخشد، درست مثل نسیم باد که چهره را میسازد و شکل میدهد.
طرازد حلهٔ سوسن نماید طرهٔ سنبل
فروزد چهرهٔ نسرین گشاید دیدهٔ عبهر
هوش مصنوعی: شکوفایی گلهای زیبای سوسن و سنبل را میتوان دید که در کنار هم هستند، و چهرهٔ نسرین نیز به زیبایی میدرخشد و با باز شدن گلها، چشمها به شکوفایی آنها خیره میشود.
سمن را گه کند گردن هوا پر رشتهٔ لؤلؤ
چمن را گه کند دامن صبا پر تودهٔ عنبر
هوش مصنوعی: سمن که گل خوشبویی است، گاهی به خاطر نسیم خوش هوا، گردن خود را میسازند و زیبایی را به نمایش میگذارد. همچنین، چمن در برخی مواقع با نسیم صبحگاهی، دامن خود را پر از تودهای از بوی خوش عطر عنبر میکند.
در این ایام یک ساعت نباید زیست بیعشرت
در این هنگام یک لحظت نشاید بود بیساغر
هوش مصنوعی: در این روزها نباید حتی برای یک ساعت بدون لذت زندگی کرد و در این لحظه نباید لحظهای بدون نوشیدنی گذراند.
الا تا صورت مانی بود افروخته سیما
الا تا لعبت آزر بود آراسته منظر
هوش مصنوعی: به جز زمانی که چهرهٔ مانی درخشان و زیبا باشد و به جز زمانی که بازیچهٔ آزر زیبا و آراسته باشد، زیباییهای دیگر کمتر اهمیت دارند.
ز خوبان باد بزم تو چو صورتنامهٔ مانی
ز ترکان باد قصر تو چو لعبتخانهٔ آزر
هوش مصنوعی: از زیباییهای تو همچون تصویرهای مانی به بزم تو جلوهگری میکند و از نازکدلان همچون خانهی عروسک آزر، قصر تو زیبا و دلربا است.
قضا رای تو را تابع قدر حکم تو را خاضع
ملک مُلک تو را راعی فلک بخت تو را یاور
هوش مصنوعی: سرنوشت تو تحت فرمان ارادهات قرار دارد و تقدیر به رای تو وابسته است. حکم تو مورد احترام و تابع است. ملک و داراییات را آسمان مراقبت میکند و بختت همواره از تو حمایت میکند.
حاشیه ها
1389/09/19 00:12
اـرهبری
با سلام خسته نباشید بنظر من در بیت هفتم بین نعل ومرکبت ( و ) اضافه است در صورت صحت اصلاح فر مائید متشکرم