قصیده در مدح معزالدین و الدنیا ابوالحارث سنجر بن ملکشاه و میرمیران قطبالدین
به فر دولت میمون به فضل ایزد داور
به فال فرخ اختر به سعی گنبد اخضر
همه عالم ز مشرق تا به مغرب کرد مستخلص
معزالدین و الدنیا خداوند جهان سنجر
جهانداری که چون گویند گاه خطبه نام او
نباید جز ملک خاطب نشاید جز فلک منبر
به زخم تیغ بگرفت آن خداوند فلک قدرت
به عون بخت بگشاد آن عدوبند ملک مخبر
دیار و شهر و بوم و خاک روم و هند و ترک و چین
بلاد و ملک و حد و مرز شرق و غرب و بحر و بر
همیگفتند یک چندی منجم پیشگان کاو را
نماید آفتی گردون رساند نکبتی اختر
ولیکن شد علی رغم بداندیشان این دولت
ز یمن رایت اعلی ز صنع خالق اکبر
همه احکامشان باطل همه اقوالشان بهتان
همه تخمینشان ناقص همه تقویمشان ابتر
چه دانند اختر و گردون ز نیکی و بدی کردن
که مأموریست این منقاد و مخلوقیست آن مضطر
به خاصه با خداوندی که گر خواهد به یک ساعت
ز اختر بگسلد نیرو ز گردون برکند چنبر
چگونه ملک را سلطان بود تبدیل تا باشد
به حل و عقد و قبض و بسط و صلح و جنگ و خیر و شر
نصیرش ایزد باری ظهیرش دولت عالی
بشیرش بخت فرخنده مشیرش میر دین پرور
پناه ملک و دولت پهلوان مشرق و مغرب
که میر جمع میران است و قطب دین پیغمبر
خداوندی که بی اهوال یوم الحشر در دنیا
خلایق را به رأی العین بنمود ایزد داور
ز بزمش روضهٔ رضوان ز قصرش غرفهٔ جنت
ز خلقش سایهٔ طوبی ز دستش جشمهٔ کوثر
بود جاوید ابر از غیرت دست درافشانش
دژم رخسار و نالان، زار و دل پر تاب و دیده تر
خلاف مهر او سرمایه و بنیان کفر و دین
وفاق و کین او پیرایه و قانون نفع ضر
از او آراسته هموار دین احمد مرسل
وز او افروخته پیوسته ملک خسرو صفدر
چو چرخ از مهر و زر از مُهر و فرق از تاج و باغ از گل
چو جسم از روح و چشم از نور و مغز از عقل و شخص از سر
اگر نگرفتی از حلم و ضمیر و خلق و رای او
رزانت خاک و صفوت آب و رقت باد و نور آذر
نبودی جسم این ساکن نبودی ذات آن صافی
نبودی نفع این شامل نبودی نفس آن انور
ز تیر و نیزهٔ او روز و شب در کوه و در بیشه
خروشان است مار صل و جوشان است شیر نر
ز بیمش کرده این مهره به دنبال اندرون مدغم
ز سهمش کرده آن زهره به چنگال اندرون مضمر
حضور اوست در دولت مکان اوست در حضرت
بقای اوست در عالم وجود اوست در کشور
چو فعل شمس در گردون چو صنع ابر در بستان
چو لطف نور در دیده چو گون روح در پیکر
بر اوج چرخ شیر و عقرب و تنین و کرکس را
چو او گیرد به کف رمح و خدنگ و ناچخ و خنجر
ز نوک این بدرد دل ز زخم آن بتفسد دم
ز عکس آن بسوزد تن ز بیم آن بریزد پر
ز چرخ و ابر و خاک و برج و خار کرم و بحر کان
همیشه جز به سعی آن جوانبخت بلند اختر
نتابد خور نبارد نم نخندد گل نرخشد مه
نروید من نیاید قز نزاید در نخیزد زر
ایا میری که از گرز و سنان و تیغ پیکانت
بود پیوسته اندر بیشه و دریا و کوه و در
هزبران را شکسته تن نهنگان را کفیده دل
پلنگان را گسسته دم گوزنان را دریده بر
ز بهر جود و بذل و گنج و خرج تو بود دایم
ز دور چرخ و فعل دهر و اشک ابر و عکس خور
گریبان زمین پر زر کنار سنگ پر نقره
ضمیر بحر پر لؤلؤ دهان کوه پر گوهر
به سان باطن لاله به شکل جامهٔ سوسن
به رنگ چهرهٔ خیری به لون دیدهٔ عبهر
بداندیش تو از رنج و بلا و درد و غم دارد
سیه روز و تبه حال و دو دیده لعل و روی اصفر
نگرید گاه مدحت جز به نامت خامه بر کاغذ
نخندد گاه عشرت جز به یادت باده در ساغر
نه چون تو بود هرگز هیچ میری از بنی آدم
نه چون تو دید هرگز هیچ چشمی تا گه محشر
از آن هر روز سلطانت گرامیتر همیدارد
که بر وی هست دیدار تو هر ساعت مبارکتر
ز مهر و دوستی با تو چنان است او به حمدالله
که موسی بود با هارون و احمد بود با حیدر
نه بر تو هست مشفقتر کس از وی در همه عالم
نه وی را هست مخلصتر کس از تو در همه لشکر
گر او پردهسرای و نوبت و کوس و علم دادت
چرا باید کز آن باشند بدخواهان تو غمخور
مگرشان نیست آگاهی که تو امروز اگر خواهی
به اقبال شهنشاهی دهی صد شاه را افسر
خداوندا از آن وقتی که تو رای هری کردی
ستم را شد بریده پی کرم را شد گشاده در
ز آثار قدومت شد زمین چون جنت اعلی
ز اعلام سپاهت شد هوا چون لعبت آزر
همه اهل هری هستند خاص و عام و مرد و زن
ز تو مسرور و خرم دل تو را مأمور و خدمتگر
همیگویند همواره دعای ملک تو جمله
همیخواهند پیوسته بقای عمر تو یکسر
در این عزمی که کردی نیست جز نصرت تو را همره
در این قصدی که داری نیست جز دولت تو را رهبر
چو عون کردگار و همت سلطان بود با تو
به بهروزی شوی آنجا به پیروزی رسی ایدر
اگر چه حصن تولک در بلندی هست از آن گونه
که ساید برجهای آن سر اندر برج دو پیکر
کنی بنیاد آن هامون به یک ساعت بر آن سیرت
کامیرالمؤمنی حیدر بنای قلعهٔ خیبر
ایا گشته ز مدح و آفرینت خاطر و طبعم
چو درج لؤلؤ لالا چو برج زهرهٔ ازهر
از آن گاهی که بر لفظ عزیزت رفت نام من
کشیدم رخت بر ایوان نهادم پای بر محور
ز تحسین تو مشهور است شعر من به هر موضع
ز تمکین تو مذکور است نام من به هر محضر
گه از مدحت دهان من شود چون حقهٔ لؤلؤ
گه از شکرت زبان من شود چون بیضهٔ عنبر
گر استحقاق من پوشیده ماند اندر هری شاید
ز بهر آن که آگاهی ندارند این عجب مشمر
نه کان از عزت گوهر نه کرم از نیت دیبا
نه نخل از لذت خرما نه نال از قیمت شکر
نخواهم بود هرگز جز تو را تا زنده باشم من
دعاگوی هواخواه و وفاجوی ثناگستر
همیخواهم هوا از دل همیگویم دعا در سر
همیجویم وفا از جان همیخوانم ثنا از بر
ز مدح تو مرا خاطر ز مهر تو مرا باطن
ز صف تو مرا دیوان ز شکر تو مرا دفتر
چو گردونیست پر انجم چو بستانیست پر ریحان
چو دیباییست پر صورت چو دریاییست پر گوهر
ز قولم خدمتی خواندند پیشت در مه روزه
عبارتهای آن زیبا اشارتهای آن دلبر
کنون نوخدمتی پیش تو آوردم در ابیاتش
صنایع ساخته بی حد بدایع بافته بی مر
گر این خدمت چنان کآمد تو را آید پسندیده
به نظم آرم از این به صدهزاران خدمت دیگر
الا تا بندد از عرعر چمن زنگارگون کله
الا تا پوشد از لاله جبل شنگرفگون چادر
ز شادی باد پیوسته رخ تو سرخ چون لاله
ز دولت باد همواره سر تو سبز چون عرعر
تهنیت فتح عراق و مدح سلطان سنجر: این اشارتها که ظاهر شد ز لطف کردگارمدح معزالدین سلطان ابوالحارث سنجر سلجوقی: زهی شاهنشه اعظم زهی فرمانده کشور
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به فر دولت میمون به فضل ایزد داور
به فال فرخ اختر به سعی گنبد اخضر
هوش مصنوعی: به خاطر برکت و نعمتهای الهی و خوششانسی، به امید آیندهای خوب و با تلاش و کوشش، تحت حمایت و رحمت خداوند.
همه عالم ز مشرق تا به مغرب کرد مستخلص
معزالدین و الدنیا خداوند جهان سنجر
هوش مصنوعی: تمام جهان از شرق تا غرب به تشیع معزالدین و دنیا در نیکی و عظمت سنجر گرد هم آمدهاند.
جهانداری که چون گویند گاه خطبه نام او
نباید جز ملک خاطب نشاید جز فلک منبر
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که فردی که در دنیا مقام و قدرت دارد، باید در موقعیتهای مهم و رسمی مانند خطبهخوانی، از نام خود بهجای نام دیگران استفاده کند و جایگاهش را به درستی نمایان کند. او باید به مانند یک منبر در آسمان، نزاکت و احترام لازم را حفظ کرده و در جامعه اثرگذار باشد.
به زخم تیغ بگرفت آن خداوند فلک قدرت
به عون بخت بگشاد آن عدوبند ملک مخبر
هوش مصنوعی: به خاطر ضربهی تیز شمشیری، آن فرمانروای آسمانها قدرتی را به کار گرفت و با کمک سرنوشت، بندهای فریب و ظلم را گشود.
دیار و شهر و بوم و خاک روم و هند و ترک و چین
بلاد و ملک و حد و مرز شرق و غرب و بحر و بر
هوش مصنوعی: سرزمین و شهر و کشور و خاک روم و هند و ترک و چین، سرزمینها و ممالک و حدود و مرزهای شرق و غرب و دریا و خشکی.
همیگفتند یک چندی منجم پیشگان کاو را
نماید آفتی گردون رساند نکبتی اختر
هوش مصنوعی: مدت زیادی بود که برخی از منجمین و دانشمندان میگفتند که او (شخصی خاص) دچار حادثهای خواهد شد و ستارههای شوم برای او بدیهایی به همراه دارند.
ولیکن شد علی رغم بداندیشان این دولت
ز یمن رایت اعلی ز صنع خالق اکبر
هوش مصنوعی: اما با وجود بداندیشان، این دولت به برکت، پرچم بلند خود را از سوی خالق بزرگ به اهتزاز درآورد.
همه احکامشان باطل همه اقوالشان بهتان
همه تخمینشان ناقص همه تقویمشان ابتر
هوش مصنوعی: تمام احکام آنها نادرست و بیاساس است، سخنانشان اتهام و دروغ است، برآوردها و پیشبینیهایشان ناقص و ناتمام است و برنامهریزیهایشان بیثمر و بینتیجه به نظر میرسد.
چه دانند اختر و گردون ز نیکی و بدی کردن
که مأموریست این منقاد و مخلوقیست آن مضطر
هوش مصنوعی: ستارهها و آسمان چه میدانند دربارهی خوب و بد عمل کردن، چرا که آنها خود در اختیار و تحت فرمان دیگری هستند و بندگان نیز مجبورهستند به شرایطی که در آن قرار دارند.
به خاصه با خداوندی که گر خواهد به یک ساعت
ز اختر بگسلد نیرو ز گردون برکند چنبر
هوش مصنوعی: خصوصاً درباره خداوندی که اگر بخواهد، میتواند به راحتی ستارهها را از هم جدا کند و نیروی آسمان را از زمین بزند.
چگونه ملک را سلطان بود تبدیل تا باشد
به حل و عقد و قبض و بسط و صلح و جنگ و خیر و شر
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که یک پادشاه تغییر کند و قدرت او به حالتهای متفاوتی مانند توافق، جنگ، خوب و بد، افزایش و کاهش برسد؟
نصیرش ایزد باری ظهیرش دولت عالی
بشیرش بخت فرخنده مشیرش میر دین پرور
هوش مصنوعی: ممدوح ما به یاری و کیفر الهی بزرگ و با مقام است، بخت او خوش یمن است و در زندگیاش همیشه خوشحالی و موفقیت خواهد بود. او رهبر دین را پرورش میدهد و برکات زیادی برای جامعه به ارمغان میآورد.
پناه ملک و دولت پهلوان مشرق و مغرب
که میر جمع میران است و قطب دین پیغمبر
هوش مصنوعی: پناهگاه و حامی فرمانروایی و قدرت، پهلوانی است که در شرق و غرب مشهور است. او رهبری بزرگانی را بر عهده دارد و مرکز دین پیامبر میباشد.
خداوندی که بی اهوال یوم الحشر در دنیا
خلایق را به رأی العین بنمود ایزد داور
هوش مصنوعی: خداوندی که بدون نیاز به روز حساب و در روزهای عادی زندگی، بندگانش را با چشمان خود میبیند و قضاوت میکند.
ز بزمش روضهٔ رضوان ز قصرش غرفهٔ جنت
ز خلقش سایهٔ طوبی ز دستش جشمهٔ کوثر
هوش مصنوعی: از میهمانی او، بهشت مانند میشود و کاخ او همچون غرفههایی از بهشت است. سایهاش به مانند درخت طوبی و دستش منبع آب کوثر است.
بود جاوید ابر از غیرت دست درافشانش
دژم رخسار و نالان، زار و دل پر تاب و دیده تر
هوش مصنوعی: ابر جاویدان از غیرت او در آسمان پراکنده شده و چهرهاش غمگین و نالان است. دلش پر از التهاب و چشمانش اشک آلود است.
خلاف مهر او سرمایه و بنیان کفر و دین
وفاق و کین او پیرایه و قانون نفع ضر
هوش مصنوعی: محبت و توجه او، اساس و بنیاد ایمان و نافرمانی است، و احساسات و روابط او، نماد و قاعده منافع و زیانهاست.
از او آراسته هموار دین احمد مرسل
وز او افروخته پیوسته ملک خسرو صفدر
هوش مصنوعی: از او دین پیامبر احمد به طرز زیبا و منظم شکل گرفته و از وجود او، همیشه سلطنت خسرو صفدر درخشان و روشن شده است.
چو چرخ از مهر و زر از مُهر و فرق از تاج و باغ از گل
چو جسم از روح و چشم از نور و مغز از عقل و شخص از سر
هوش مصنوعی: چرخش دنیا شبیه به گردش آفتاب است، و ارزشهای مادی مانند سکه از باد و جلال با تاج و زیبایی بهار از گل نشأت میگیرد. جسم نیاز به روح دارد، چشم برای دیدن به نور نیازمند است، مغز به عقل احتیاج دارد و شخصیت انسان نیز متکی بر سر و درک اوست.
اگر نگرفتی از حلم و ضمیر و خلق و رای او
رزانت خاک و صفوت آب و رقت باد و نور آذر
هوش مصنوعی: اگر از صبر، نیت، خلق خوش و اندیشه او چیزی نیاموختی، پس بدان که خاک، آب زلال و باد لطیف همگی بیمعنی و بیارزشاند.
نبودی جسم این ساکن نبودی ذات آن صافی
نبودی نفع این شامل نبودی نفس آن انور
هوش مصنوعی: اگر جسمی از این ساکن وجود نداشت، ذاتی هم که خالص باشد وجود نداشت. اگر نفعی نبود که شامل دیگران شود، پس وجود آن نفس نورانی هم معنا نداشت.
ز تیر و نیزهٔ او روز و شب در کوه و در بیشه
خروشان است مار صل و جوشان است شیر نر
هوش مصنوعی: به دلیل قدرت و شجاعت او، روز و شب در کوهها و جنگلها سر و صدای عجیبی ایجاد میشود؛ مارها در حال حرکت و جنب و جوش هستند و شیر نر هم با قدرت نمایی خود به رخ میکشد.
ز بیمش کرده این مهره به دنبال اندرون مدغم
ز سهمش کرده آن زهره به چنگال اندرون مضمر
هوش مصنوعی: از ترس او، این مروارید در عمق پنهان شده و به خاطر سهم او، آن درخشش در قفس درونی مخفی مانده است.
حضور اوست در دولت مکان اوست در حضرت
بقای اوست در عالم وجود اوست در کشور
هوش مصنوعی: حضور او در همه جا احساس میشود، او در مقام و جایگاه خود قرار دارد، بقا و وجود او در دنیا مشهود است و او در سرزمین و کشور خود حضور دارد.
چو فعل شمس در گردون چو صنع ابر در بستان
چو لطف نور در دیده چو گون روح در پیکر
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان میتابد، مانند هنری که ابر در باغ میسازد، و همچون نوری که در چشمها میتابد، روح در بدن به زندگی و زیبایی میبخشد.
بر اوج چرخ شیر و عقرب و تنین و کرکس را
چو او گیرد به کف رمح و خدنگ و ناچخ و خنجر
هوش مصنوعی: اگر کسی در اوج آسمان، نشانههای زمانه مانند شیر، عقرب، تنین و کرکس را در دست بگیرد، به این معناست که او به قدرت و کنترل دست یافته و میتواند با ابزارهایی همچون نیزه، تیر، چوب و خنجر بر آنها تسلط پیدا کند.
ز نوک این بدرد دل ز زخم آن بتفسد دم
ز عکس آن بسوزد تن ز بیم آن بریزد پر
هوش مصنوعی: از نوک این درد دل ز خنجر آن برافروخته دم، از تصویر آن میسوزد جان، و به خاطر ترس از آن، بال میریزد.
ز چرخ و ابر و خاک و برج و خار کرم و بحر کان
همیشه جز به سعی آن جوانبخت بلند اختر
هوش مصنوعی: این بیت به تشبیه زندگی و موفقیت انسانها میپردازد. ترکیب عناصر طبیعی مانند آسمان، ابر، خاک و دریا، بیانگر این است که همهچیز در زندگی تحت تأثیر تلاشها و کوششهای یک فرد متعهد و با پشتکار قرار دارد. به عبارت دیگر، سرنوشت و خوشبختی افراد به سعی و تلاش خودشان بستگی دارد و فقط از طریق کوشش و تلاش میتوان به موفقیت دست یافت.
نتابد خور نبارد نم نخندد گل نرخشد مه
نروید من نیاید قز نزاید در نخیزد زر
هوش مصنوعی: اگر خورشید درخشش نداشته باشد، بارانی نمیبارد. اگر گل نرمی نداشته باشد، خندهای نخواهد بود. اگر ماه نتابد، سبزه رشد نمیکند. اگر من نباشم، خیر و برکت و زیبایی نیز نخواهد بود.
ایا میری که از گرز و سنان و تیغ پیکانت
بود پیوسته اندر بیشه و دریا و کوه و در
هوش مصنوعی: آیا تو از نبرد و سلاحهای جنگی، که همیشه در جنگل، دریا، کوه و دشت وجود دارند، رنج میکشی؟
هزبران را شکسته تن نهنگان را کفیده دل
پلنگان را گسسته دم گوزنان را دریده بر
هوش مصنوعی: در این بیت به وضعیتی اشاره شده که در آن بزرگان و شخصیتهای برجسته، دچار آسیب و رنج شدهاند. نهنگان که نماد قدرت و بزرگی هستند، آسیبدیدهاند و دل پلنگان که نماد شجاعت و جنجالاند، مختل شده است. همچنین، دم گوزنان که به سرعت و زیبایی شناخته میشوند، بهنوعی آسیب دیده و پاره شده است. این توصیفها نشاندهندهی موقعیتی بحرانی و نگرانکننده برای قهرمانان و مظهرای قدرت است.
ز بهر جود و بذل و گنج و خرج تو بود دایم
ز دور چرخ و فعل دهر و اشک ابر و عکس خور
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن نعمتها و بخششها و ثروت و هزینه کردنت، همیشه تحت تأثیر گردش زمان و کارهای روزگار و بارش باران و نور خورشید قرار داشتی.
گریبان زمین پر زر کنار سنگ پر نقره
ضمیر بحر پر لؤلؤ دهان کوه پر گوهر
هوش مصنوعی: زمین را پر از طلا و سنگها را پر از نقره و دریا را مملو از مروارید و دهان کوهها را پر از جواهرات تصور کن.
به سان باطن لاله به شکل جامهٔ سوسن
به رنگ چهرهٔ خیری به لون دیدهٔ عبهر
هوش مصنوعی: شکلی زیبا و دلنشین دارد که مانند باطن لاله است، لباسی نرم و لطیف دارد که شبیه گل سوسن است و چهرهاش درخشان و خوشرنگ است، که مانند رنگ چشمانش شفاف و زیبا به نظر میرسد.
بداندیش تو از رنج و بلا و درد و غم دارد
سیه روز و تبه حال و دو دیده لعل و روی اصفر
هوش مصنوعی: انسان بدبین، به خاطر رنج و درد و مشکلات، زندگی سخت و ناگواری دارد و چشمانش همچون لعل و چهرهاش زرد و رنگپریده است.
نگرید گاه مدحت جز به نامت خامه بر کاغذ
نخندد گاه عشرت جز به یادت باده در ساغر
هوش مصنوعی: نویسنده تنها زمانی درباره تو شعر میسراید و قلمش بر کاغذ میرقصد که نامت را ذکر کند. همچنین او در لحظات خوشیاش تنها به یاد تو میتواند شراب بنوشد.
نه چون تو بود هرگز هیچ میری از بنی آدم
نه چون تو دید هرگز هیچ چشمی تا گه محشر
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو در میان انسانها وجود ندارد و هر چشمی هرگز چنین جمالی را نخواهد دید تا روز قیامت.
از آن هر روز سلطانت گرامیتر همیدارد
که بر وی هست دیدار تو هر ساعت مبارکتر
هوش مصنوعی: هر روز حضور تو برای سلطنت تو با ارزشتر و با اهمیتتر است و دیدار تو در هر لحظه برکت بیشتری به همراه دارد.
ز مهر و دوستی با تو چنان است او به حمدالله
که موسی بود با هارون و احمد بود با حیدر
هوش مصنوعی: دوستی و محبت من به تو به قدری عمیق و قوی است که میتوان آن را با پیوند شگفتانگیز موسی و هارون و همچنین احمد و حیدر مقایسه کرد.
نه بر تو هست مشفقتر کس از وی در همه عالم
نه وی را هست مخلصتر کس از تو در همه لشکر
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا نسبت به تو مهربانتر نیست و هیچکس در این جمع نسبت به او صمیمیتر و وفادارتر از تو نیست.
گر او پردهسرای و نوبت و کوس و علم دادت
چرا باید کز آن باشند بدخواهان تو غمخور
هوش مصنوعی: اگر او سازندهی پرده و نوبت و کوس و علم به تو داده، پس چرا باید نگران بدخواهان خود باشی؟
مگرشان نیست آگاهی که تو امروز اگر خواهی
به اقبال شهنشاهی دهی صد شاه را افسر
هوش مصنوعی: آیا کسی نیست که بداند اگر امروز بخواهی، میتوانی به صد پادشاه تاج پادشاهی بدهی؟
خداوندا از آن وقتی که تو رای هری کردی
ستم را شد بریده پی کرم را شد گشاده در
هوش مصنوعی: خداوند، از زمانی که تو ظلم و ستم را پایان دادی، راهی برای لطف و مهربانی تو باز شد و دلها گشوده گردید.
ز آثار قدومت شد زمین چون جنت اعلی
ز اعلام سپاهت شد هوا چون لعبت آزر
هوش مصنوعی: از قدمهای تو زمین مانند بهشت برین شده و آسمان مانند بازیچه آزر (خداوند) در آمده است.
همه اهل هری هستند خاص و عام و مرد و زن
ز تو مسرور و خرم دل تو را مأمور و خدمتگر
هوش مصنوعی: تمام مردم هری، چه خاص و چه عام، چه مرد و چه زن، از تو خوشحال و شادمان هستند و تو را به عنوان مأمور و خدمتگزار خود میشناسند.
همیگویند همواره دعای ملک تو جمله
همیخواهند پیوسته بقای عمر تو یکسر
هوش مصنوعی: همیشه میگویند که دعاها و آرزوها برای تو از سوی همه است و همه به دنبال این هستند که عمر تو همیشه ادامه یابد.
در این عزمی که کردی نیست جز نصرت تو را همره
در این قصدی که داری نیست جز دولت تو را رهبر
هوش مصنوعی: در این ارادهای که داری، تنها یاری تو را همراهی میکند و در این هدفی که دنبال میکنی، جز موفقیت تو را راهنمایی نمیکند.
چو عون کردگار و همت سلطان بود با تو
به بهروزی شوی آنجا به پیروزی رسی ایدر
هوش مصنوعی: اگر یاری خداوند و اراده پادشاه با تو باشد، در آن صورت با خوشبختی به مقصد خواهی رسید و در این مکان به پیروزی خواهی رسید.
اگر چه حصن تولک در بلندی هست از آن گونه
که ساید برجهای آن سر اندر برج دو پیکر
هوش مصنوعی: اگرچه قلعه تولک بر فراز بلندی قرار دارد، اما به گونهای است که برجهای آن در کنار دو پیکر دیگر دیده میشود.
کنی بنیاد آن هامون به یک ساعت بر آن سیرت
کامیرالمؤمنی حیدر بنای قلعهٔ خیبر
هوش مصنوعی: به راحتی میتوان پایههای آن سرزمین خشک و بیحاصل را در یک ساعت بر اساس ویژگیهای دلاورانه و شجاعانهی امام علی (ع) محکم کرد و به دژ مستحکم خیبر تبدیل کرد.
ایا گشته ز مدح و آفرینت خاطر و طبعم
چو درج لؤلؤ لالا چو برج زهرهٔ ازهر
هوش مصنوعی: آیا توفیق و خوشحالی من از ستایش و تمجید تو زوال یافته است، و حالا احساس من به اندازهٔ جواهراتی مانند مروارید رنگین شده است، همانطور که برج زهره از گلهای زیبا و لطیف میدرخشد؟
از آن گاهی که بر لفظ عزیزت رفت نام من
کشیدم رخت بر ایوان نهادم پای بر محور
هوش مصنوعی: از آن زمان که نامت را به زبان آوردم، خود را بر بام منزلت قرار دادم و در مرکز آن ایستادهام.
ز تحسین تو مشهور است شعر من به هر موضع
ز تمکین تو مذکور است نام من به هر محضر
هوش مصنوعی: شعر من به خاطر ستایش تو در هر جا معروف است و نام من در هر محفل به دلیل احترام و ارادت به تو ذکر میشود.
گه از مدحت دهان من شود چون حقهٔ لؤلؤ
گه از شکرت زبان من شود چون بیضهٔ عنبر
هوش مصنوعی: گاهی ستایش من از تو چنان میشود که مانند مروارید زیباست، و گاهی زبان من از شکر تو به نرمی و لطافت مانند تخم العنبر خواهد بود.
گر استحقاق من پوشیده ماند اندر هری شاید
ز بهر آن که آگاهی ندارند این عجب مشمر
هوش مصنوعی: اگر شایستگی من از دید دیگران پنهان مانده است، شاید به این دلیل است که آنها از آن خبر ندارند. پس جای تعجب نیست.
نه کان از عزت گوهر نه کرم از نیت دیبا
نه نخل از لذت خرما نه نال از قیمت شکر
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که هیچ یک از این چیزها و ویژگیها مانند گوهر با عزت، دیبا با نیت نیک، نخل با لذت خرما و شکر با قیمت واقعی خود، نمیتوانند به تنهایی ارزش خود را نشان دهند. همه چیز به شرایط و شراکتهای دیگری که آنها را احاطه کردهاند وابسته است و نمیتوان به تنهایی بر ویژگیهایشان تکیه کرد.
نخواهم بود هرگز جز تو را تا زنده باشم من
دعاگوی هواخواه و وفاجوی ثناگستر
هوش مصنوعی: هرگز نخواهم بود جز تو را تا زمانی که زندهام. برای تو دعاگو و مداحی برای وفاداری و خوبیهایت خواهم بود.
همیخواهم هوا از دل همیگویم دعا در سر
همیجویم وفا از جان همیخوانم ثنا از بر
هوش مصنوعی: من در دل آرزو دارم و در ذهنم دعا میگویم، وفا را با جانم جستجو میکنم و از روی عشق ستایش میکنم.
ز مدح تو مرا خاطر ز مهر تو مرا باطن
ز صف تو مرا دیوان ز شکر تو مرا دفتر
هوش مصنوعی: از ستایش تو، ذهنم پُر از محبت توست؛ در وجودم، روحی از صفای تو جاری است؛ دیوانهوار به خاطر بخششهای تو، زندگیام را در دفتر خاطراتم نوشتهام.
چو گردونیست پر انجم چو بستانیست پر ریحان
چو دیباییست پر صورت چو دریاییست پر گوهر
هوش مصنوعی: اگر آسمان پرستاره باشد، مانند باغی است پر از گلهای خوشبو. اگر چهره زیبا و دلنشین باشد، همانند دریا پر از گوهر و مروارید است.
ز قولم خدمتی خواندند پیشت در مه روزه
عبارتهای آن زیبا اشارتهای آن دلبر
هوش مصنوعی: آنها از قول من خدمت و احترامی را در حضور تو بیان کردند، در روز روشن با عباراتی زیبا و اشارههایی دلنشین مانند آن دلبر.
کنون نوخدمتی پیش تو آوردم در ابیاتش
صنایع ساخته بی حد بدایع بافته بی مر
هوش مصنوعی: اکنون یک خدمت جدید به حضور تو آوردهام، که در آن شعرهایی با زیباییهای بینظیر و هنرهای مختلف گنجانده شده است.
گر این خدمت چنان کآمد تو را آید پسندیده
به نظم آرم از این به صدهزاران خدمت دیگر
هوش مصنوعی: اگر این خدمت به قدری خوب است که تو بپسندی، من از این به بعد صدها خدمت دیگر هم به نظم میآورم.
الا تا بندد از عرعر چمن زنگارگون کله
الا تا پوشد از لاله جبل شنگرفگون چادر
هوش مصنوعی: بگذار تا از درختان عرعر، این چمن زنگارگون پر شود و همچنین بگذار تا کوه لالهها با رنگ قرمز، چادری زیبا بپوشد.
ز شادی باد پیوسته رخ تو سرخ چون لاله
ز دولت باد همواره سر تو سبز چون عرعر
هوش مصنوعی: از خوشحالی، چهرهات همیشه مانند لاله سرخ است و به برکت و شانس، موهایت همیشه مانند درخت عرعر سبز و شاداب باقی میماند.
حاشیه ها
1399/02/05 20:05
هژبران را شکسته تن نهنگان را کفیده دل---
چو گردو نیست پر انجم چو بستانیست پر ریحان---
درست است
1399/02/05 23:05
nabavar
گرامی محسن
گردو ، انجم ندارد
چو گردونی ست پر انجم چو بستانی ست پر ریحان