گنجور

تهنیت فتح عراق و مدح سلطان سنجر

این اشارتها که ظاهر شد ز لطف کردگار
وین بشارتها که صادر شد به فتح شهریار
یافت خواهد ملت از اندازهٔ آن دستگاه
گشت خواهد دولت از آوازهٔ آن پایدار
گرچه سلطان را فراوان فتحها حاصل شده‌ست
کز حصول آن خلایق را فزوده‌ست اعتبار
نامهٔ فتحت که خواهد ماند زآن اندر جهان
صدهزاران قصه از شهنامه خوش‌تر یادگار
چون به باطل سر برآوردند قومی در عراق
شد فریضه دفعشان بر پادشاه حق‌گزار
ور برای قمع ایشان رایت منصور او
در زمستان از خراسان کرد تحویل اختیار
لشکری بودند چون عفریت و خوک و غول و خرس
تیره‌رای و خیره‌روی و عمرکاه و غمزکار
سر به سر غافل ز تقدیر خدای مستعان
یک به یک غره به اقبال جهان مستعار
از شجاعت بوده با شیر ژیان اندر قران
وز ضلالت بوده با دیو سپید اندر قطار
مدت سالی همی‌کردند در عالم طواف
تا به یک ره مجتمع گشتند مردی صدهزار
بود شور انگیختن پیوسته ایشان را عمل
بود رنگ آمیختن همواره ایشان مستعار
هر که را دریافتندی از وضیع و از شریف
سر بریدندی به تیغ و تن کشیدندی به دار
گه غریبان را ز بی‌رحمی همی‌کردند بند
گه اسیران را ز نامردی همی کشتند زار
گه مسلمان را همی‌خواندند کافر بر ملا
گه موحد را همی‌گفتند ملحد آشکار
گرچه از بیداد و غارتشان به شرق و غرب بود
در ممالک اضطراب و در مسالک اضطرار
شاه عالم زآن قبل تا خون نباید ریختن
کرد ایشان را ز هر نوعی نصحیت چند بار
چون نصیحت رد شد و یزدان چنان تقدیر کرد
کاعتقاد بد برآرد عاقبت زیشان دمار
لشکر منصور ناگاهی بر آنان کوفتند
چون شهاب دیوسوز و چون سحاب تندبار
چون شدند آمیخته بر یکدگر هر دو سپاه
جنگ را چنگ آخته چون شیر شرزه در شکار
شد هوا از پارهای گرد تاری چون دخان
شد زمین از قطره‌های خون جاری چون شرار
خیل سلطان را کرامت با سلامت متصل
اهل عصیان را عزیمت بر هزیمت استوار
از هزاهز چون رخ معلول قرص آفتاب
وز زلازل چون تن مفلوج جرم کوهسار
بر زمین زرنیخ‌رنگ از روی بدخواهان نبات
بر هوا شنگرف‌گون از خون گمراهان بخار
اسب تازان باد شکل و گرد گردان ابر وصف
تیغ رخشان برق سان و کوس نالان رعدوار
گاه پیچش هر کمند و وقت کوشش هر سمند
اژدهای بی‌قرار و آسمان بامدار
لعلگون پشت زمین و نیلگون روی هوا
این ز الماس حسام و آن ز انقاس غبار
چون دل عشاق و جان عاشقان از مرد و گرز
مرکز اشباح تنگ و مقصد ارواح تار
موضعی با زینت ذات‌البروج از تیغ و درع
موقفی با هیبت یوم‌الخروج از گیر و دار
گاوپیچان در زمین از نعل اسب شیر روز
شیر بی‌جان بر سپهر از بیم گرز گاوسار
پشت مرد از درع میناگون چو روی آسمان
روی تیغ از قطره‌های خون چو پشت سوسمار
گه چو گردون از تغیر گشته هامون با شتاب
گه چو هامون از تغیر گشته گردون باوقار
وز فراوان خون غداران و مکاران که رفت
در طرفهای جبال و در کنفهای بحار
تا ابد بیجاده‌رنگ و لعلگون خواهند زاد
زین یکی در یتیم و زان یکی زر عیار
ایستاده پیش صف سلطان و زیر ران او
بارهٔ گردون‌تن هامون‌کن جیحون‌گذار
ماه سیری ماهی‌اندامی که کردی هر زمان
پشت ماهی را نعال نو به ماه نونگار
غار گشتی گر در او رفتی ز شخص وی چو کوه
کوه گشتی گر بر او جستی ز نعل وی چو غار
چون فلک در دور و از گردش فلک را رخ سیاه
چون سمک در آب و از گامش سمک را تن فکار
مرکبی چون دلدل آورده بر این سان زیر زین
وز نیام آهخته شمشیری به سان ذوالفقار
تا بدان گاهی که زخم تیغ او تسلیم کرد
جان اعدا را به دست مالک دارالبوار
گرچه آن لشکر ز غداری و بسیاری بدند
همچو ماران بی‌وفا و همچو موران بی‌شمار
در هزیمت گر توانستی از ایشان هر یکی
پر بر آوردی چو مور و پوست بفگندی چو مار
گرچه اعدا را همه انواع شوکت جمع بود
از ستور و از ستام و از سلاح و از سوار
چون قضا از چار جانبشان گرفت اندر میان
گاه حاجتشان نیامد سودمند آن هر چهار
ورچه سلطان داشت هر آلت که باید ساخته
از سپاه بی‌نهایت وز مصاف بی‌کنار
شر ایشان را کفایت کرد بی هیچ آلتی
بر او با بندگان و سر او با کردگار
گر اجازت یافتندی زو ز بهر تهنیت
چون میسر کرد فتح او خدای بردبار
آمدی شمس‌الضحی پش وی از ذات‌الحنک
وآمدی روح‌الامین نزد وی از دارالقرار
ای هوای رزمگاهت چون زمین هاویه
وی زمین بزمگاهت چون هوای نوبهار
خصم را زنهار دادن در جهان آیین توست
زین قبل دارد همی یزدان تو را در زینهار
کردی از آزردن خصمان مجهول احتراز
گرچه بود آزار تو مقصودشان از کارزار
گرچه گه گه پشه دل مشغول دارد پیل را
پیل دارد گاه جنگ از انتقام پشه عار
ای به خاک پای تو شاهان عالم را یمین
وی ز جود دست تو اعقاب آدم را یسار
دین و دنیا را ز فر رای و فتح رایتت
یمن حاضر بر یمین و یسر حاصل بر یسار
باز با تیهو ز عدلت خفته در یک آشیان
شیر با آهو ز امنت رفته در یک مرغزار
بس که بگرفتی بلاد و بس که بشکستی مصاف
بس که بربستی عدو و بس که بگشادی حصار
این به فضل ذوالجلال و آن به حسن اعتقاد
این به سعد آسمان و آن به سعی روزگار
شکر کن یزدان عالم را که یک نعمت نماند
کاو نکرد آن گاه قسمت در ازل بر تو نثار
وز جهان نگذشت هرگز بر همایون خاطرت
هیچ کامی کآن تو را حاصل نشد بی‌انتظار
لاجرم حال کسی باشد چنین کاو را بود
سیرت محمود جفت و دولت مسعود یار
تا به ترکیب مزاج و جوهر و خلقت بود
تند باد و رام خاک و پاک آب و تیز نار
باد اعدای تو را چون نار و آب و باد و خاک
روی زرد و قدر پست و عزم سست و نقش خار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: حمیدرضا محمدی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این اشارتها که ظاهر شد ز لطف کردگار
وین بشارتها که صادر شد به فتح شهریار
هوش مصنوعی: این اشاره‌ها که از روی لطف خداوندی ظهور کردند و این بشارت‌ها که به پیروزی پادشاه صادر شدند.
یافت خواهد ملت از اندازهٔ آن دستگاه
گشت خواهد دولت از آوازهٔ آن پایدار
هوش مصنوعی: مردم به اندازهٔ آن سیستم به دنبال موفقیت خواهند بود و بر اساس شهرت آن، دولت و قدرتی پایدار به دست خواهند آورد.
گرچه سلطان را فراوان فتحها حاصل شده‌ست
کز حصول آن خلایق را فزوده‌ست اعتبار
هوش مصنوعی: اگرچه پادشاه موفق به کسب پیروزی‌های زیادی شده است، اما این پیروزی‌ها اعتبار مردم را بیشتر کرده است.
نامهٔ فتحت که خواهد ماند زآن اندر جهان
صدهزاران قصه از شهنامه خوش‌تر یادگار
هوش مصنوعی: نامهٔ فتح تو پیامی است که در تاریخ باقی خواهد ماند و در جهان داستان‌های زیادی از آن به یادگار خواهد ماند که از داستان‌های شاهنامه دلپذیرتر هستند.
چون به باطل سر برآوردند قومی در عراق
شد فریضه دفعشان بر پادشاه حق‌گزار
هوش مصنوعی: زمانی که گروهی در عراق به ناحق قیام کردند، بر پادشاه راستین واجب شد که با آن‌ها مقابله کند.
ور برای قمع ایشان رایت منصور او
در زمستان از خراسان کرد تحویل اختیار
هوش مصنوعی: اگر برای سرکوب آن‌ها، پرچم پیروزی را در زمستان از خراسان به میان مردم بیاورد.
لشکری بودند چون عفریت و خوک و غول و خرس
تیره‌رای و خیره‌روی و عمرکاه و غمزکار
هوش مصنوعی: لشکری بودند که شبیه به موجودات وحشتناک و کریه بودند، مانند عفریت، خوک، غول و خرس با اندیشه‌های تاریک و نادرست، که عمرها را کوتاه می‌کردند و مردم را غمگین و ناامید می‌کردند.
سر به سر غافل ز تقدیر خدای مستعان
یک به یک غره به اقبال جهان مستعار
هوش مصنوعی: تمام افراد، بی‌خبر از سرنوشت و تقدیر خداوند، به یکدیگر فخر می‌فروشند و به خوشبختی و موفقیت‌های ظاهری این دنیا مغرور هستند.
از شجاعت بوده با شیر ژیان اندر قران
وز ضلالت بوده با دیو سپید اندر قطار
هوش مصنوعی: شجاعت انسان با شیر قوی و نترس قابل مقایسه است، و از سوی دیگر، کسی که در گمراهی است، به نوعی در کنار دیوی سفید و خطرناک قرار دارد.
مدت سالی همی‌کردند در عالم طواف
تا به یک ره مجتمع گشتند مردی صدهزار
هوش مصنوعی: مدت‌ها در دنیا در حال گردش و جستجو بودند تا اینکه در یک لحظه، مردی پیدا شد که به اندازه صد هزار نفر ارزش داشت.
بود شور انگیختن پیوسته ایشان را عمل
بود رنگ آمیختن همواره ایشان مستعار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فعالیت و تلاش مداوم آن‌ها باعث ایجاد شور و هیجان می‌شود، و همیشه به گونه‌ای در حال ترکیب و رنگ‌آمیزی هستند که این وضعیت را به شکل مثبتی نمایان می‌کند.
هر که را دریافتندی از وضیع و از شریف
سر بریدندی به تیغ و تن کشیدندی به دار
هوش مصنوعی: هر کسی را که از پایین‌مرتبه‌ها و بالا‌مرتبه‌ها می‌شناختند، با شمشیر می‌زدند و به دار آویزانش می‌کردند.
گه غریبان را ز بی‌رحمی همی‌کردند بند
گه اسیران را ز نامردی همی کشتند زار
هوش مصنوعی: گاهی بی‌رحمانه با غریبان رفتار می‌کردند و گاهی نیز به دلیل نامردی، اسیران را بی‌رحمانه می‌کشتند.
گه مسلمان را همی‌خواندند کافر بر ملا
گه موحد را همی‌گفتند ملحد آشکار
هوش مصنوعی: گاهی مسلمانان را به عنوان کافر معرفی می‌کردند و گاهی اوقات نیز فرد موحد را به عنوان ملحد آشکارا می‌نامیدند.
گرچه از بیداد و غارتشان به شرق و غرب بود
در ممالک اضطراب و در مسالک اضطرار
هوش مصنوعی: اگرچه ستم و تاراج آن‌ها باعث اضطراب در شرق و غرب شده، اما این آشفتگی‌ها در سرزمین‌ها و مسیرها به چشم می‌خورد.
شاه عالم زآن قبل تا خون نباید ریختن
کرد ایشان را ز هر نوعی نصحیت چند بار
هوش مصنوعی: انتظار می‌رود که تا قبل از این که به خشونت منجر شود، باید نصیحت و راهنمایی کرد و به افراد مختلف چندین بار توصیه نمود.
چون نصیحت رد شد و یزدان چنان تقدیر کرد
کاعتقاد بد برآرد عاقبت زیشان دمار
هوش مصنوعی: وقتی که نصیحت پذیرفته نشود و خداوند تقدیر را به گونه‌ای رقم بزند که نتیجه‌ی بدی به خاطر باورهای نادرست به وقوع بپیوندد، عاقبت از آن افراد عواقب ناخوشایند به بار می‌آید.
لشکر منصور ناگاهی بر آنان کوفتند
چون شهاب دیوسوز و چون سحاب تندبار
هوش مصنوعی: لشکر منصور به طور ناگهانی به آن‌ها حمله کردند، همانند شهابی که دیوان را می‌سوزاند و مانند بارانی که به شدت می‌بارد.
چون شدند آمیخته بر یکدگر هر دو سپاه
جنگ را چنگ آخته چون شیر شرزه در شکار
هوش مصنوعی: زمانی که دو سپاه به هم آمیخته شدند و در جنگ به یکدیگر حمله کردند، مانند شیری شجاع در حال شکار، نبرد را آغاز کردند.
شد هوا از پارهای گرد تاری چون دخان
شد زمین از قطره‌های خون جاری چون شرار
هوش مصنوعی: هوا به خاطر گرد و غبار مثل دود تیره شده است و زمین به خاطر قطره‌های خون مانند جرقه‌های آتش، به شدت در حال جاری شدن است.
خیل سلطان را کرامت با سلامت متصل
اهل عصیان را عزیمت بر هزیمت استوار
هوش مصنوعی: جمعیت شاهنشاه با نعمت و سلامتی پیوند دارد، اما ارادهٔ اهل سرکشی بر رفتن به شکست و ناکامی استوار است.
از هزاهز چون رخ معلول قرص آفتاب
وز زلازل چون تن مفلوج جرم کوهسار
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و روشن مانند ماه که تحت تأثیر مشکلات و ناملایمات قرار گرفته است و همچنین مانند کوهی که بر اثر زلزله دچار آسیب و ناتوانی شده، به وضوح نشان‌دهنده‌ی ضعف و آسیب‌پذیری است.
بر زمین زرنیخ‌رنگ از روی بدخواهان نبات
بر هوا شنگرف‌گون از خون گمراهان بخار
هوش مصنوعی: بر روی زمین، رنگ زرنیخ به خاطر بدخواهانی که نگرانی ایجاد کرده‌اند، به چشم می‌خورد و در هوا، رنگ شنگرفی ناشی از خون افرادی که منحرف شده‌اند، مشاهده می‌شود.
اسب تازان باد شکل و گرد گردان ابر وصف
تیغ رخشان برق سان و کوس نالان رعدوار
هوش مصنوعی: اسب سوار بر تندباد، به مانند ابر در حال چرخش است و تیغ روشن او که شبیه برق می‌درخشد، صدای ناله‌اش همانند صدای رعد است.
گاه پیچش هر کمند و وقت کوشش هر سمند
اژدهای بی‌قرار و آسمان بامدار
هوش مصنوعی: هر زمانی که دام پیچیده می‌شود و هر وقت که اسب سوار می‌شود، در آن لحظه اژدهایی بی‌قرار و آسمانی در حال تغییر وجود دارد.
لعلگون پشت زمین و نیلگون روی هوا
این ز الماس حسام و آن ز انقاس غبار
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی‌های طبیعت پرداخته شده است. رنگ لعلگون به زمین اشاره می‌کند و رنگ نیلگون به آسمان. شاعر از زیبایی‌های دو جهان زمین و آسمان با استفاده از تشبیه به الماس و حسام (سلاحی که نشان‌دهنده قدرت و شجاعت است) و همچنین به گرد و غبار اشاره می‌کند که نمایانگر حرکتی و تغییر در این فضاهاست.
چون دل عشاق و جان عاشقان از مرد و گرز
مرکز اشباح تنگ و مقصد ارواح تار
هوش مصنوعی: دل عاشقان و جان آنان در میان مردان و قدرت، مرکز عالم غیبی و مقصد ارواح با تاریکی‌ها مواجه هستند.
موضعی با زینت ذات‌البروج از تیغ و درع
موقفی با هیبت یوم‌الخروج از گیر و دار
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقام‌های بلند، باید از زینت‌های ظاهری و توانمندی‌های نظامی بهره‌برداری کرد. در این مسیر، احساس قدرت و عظمت به مانند روزی که انسان‌ها از زمین برمی‌خیزند، پیش روی خواهد بود.
گاوپیچان در زمین از نعل اسب شیر روز
شیر بی‌جان بر سپهر از بیم گرز گاوسار
هوش مصنوعی: در زمین، گاوهایی که در چرخ می‌چرخند، به دلیل نعل اسب بر روی شیرهای ضعیف و بی‌جان در آسمان می‌تازند، زیرا از ترس ضربه چوب گاوسار نگرانند.
پشت مرد از درع میناگون چو روی آسمان
روی تیغ از قطره‌های خون چو پشت سوسمار
هوش مصنوعی: پشت مرد مانند زره‌ای از میناست و به زیبا و دلنشینی آسمان است. همچنین مانند تیغی که از قطره‌های خون آغشته شده و شبیه پشت سوسماری می‌باشد.
گه چو گردون از تغیر گشته هامون با شتاب
گه چو هامون از تغیر گشته گردون باوقار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات دنیا به سرعت تغییر می‌کند و مانند دریا به طغیانی می‌افتد، و گاهی اوقات نیز تغییرات به آرامی و با وقار پیش می‌رود، مانند دریا که به آرامی آرام می‌شود.
وز فراوان خون غداران و مکاران که رفت
در طرفهای جبال و در کنفهای بحار
هوش مصنوعی: در نتیجه‌ی زیادی از خون خیانتکاران و فریبکاران که به جاهای مختلف کوه‌ها و در اعماق دریاها ریخته شده است.
تا ابد بیجاده‌رنگ و لعلگون خواهند زاد
زین یکی در یتیم و زان یکی زر عیار
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که تا همیشه افرادی بی‌فکر و بی‌عمل خواهند بود که از خوبی‌ها و ثروت‌ها بهره‌برداری نکنند. برخی از آنها در فقر و یتیمی به سر می‌برند و برخی دیگر نیز به دنبال ثروت و زر بیشتر هستند. به طور کلی، نوعی نابرابری و عدم استفاده درست از منابع در زندگی بشر را به تصویر می‌کشد.
ایستاده پیش صف سلطان و زیر ران او
بارهٔ گردون‌تن هامون‌کن جیحون‌گذار
هوش مصنوعی: ایستاده در برابر صف سلطان و در سایه‌ی او، بار سنگین دنیا را بر دوش بکش و از جیحون بگذر.
ماه سیری ماهی‌اندامی که کردی هر زمان
پشت ماهی را نعال نو به ماه نونگار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و لطافت ماه تشبیه می‌شود، که همواره در حال تغییر و تحول است. هر لحظه که می‌گذرد، جلوه‌ای تازه به خود می‌گیرد و با ماه نونگار، یعنی زیبایی و نور متفاوتی به نظر می‌رسد. در واقع، این تصویر به ما می‌گوید که زیبایی ماه، همچون یک ماهی زیبا، در هر زمانی تازه و دلربا است.
غار گشتی گر در او رفتی ز شخص وی چو کوه
کوه گشتی گر بر او جستی ز نعل وی چو غار
هوش مصنوعی: اگر به درون غاری بروی، آنجا تحولی در وجودت ایجاد می‌شود و مانند کوهی محکم و استوار می‌گردی. همچنین اگر بر او غلبه کنی و بر او تسلط پیدا کنی، تأثیر کارش بر تو مانند نشانه‌ای از قدرت او خواهد بود.
چون فلک در دور و از گردش فلک را رخ سیاه
چون سمک در آب و از گامش سمک را تن فکار
هوش مصنوعی: چون آسمان به دور خود می‌چرخد، چهره سیاه آن مانند ماهی‌ای است که در آب شنا می‌کند و حرکتش به ماهی دیگر جان می‌بخشد.
مرکبی چون دلدل آورده بر این سان زیر زین
وز نیام آهخته شمشیری به سان ذوالفقار
هوش مصنوعی: یک اسب چون دلدل به این شکل زیر زین آمده و نیز شمشیری همانند ذوالفقار بر دوش دارد.
تا بدان گاهی که زخم تیغ او تسلیم کرد
جان اعدا را به دست مالک دارالبوار
هوش مصنوعی: تا زمانی که زخم شمشیر او دشمنان را وادار به تسلیم کند و جانشان را در اختیار صاحب سرزمین جنگی قرار دهد.
گرچه آن لشکر ز غداری و بسیاری بدند
همچو ماران بی‌وفا و همچو موران بی‌شمار
هوش مصنوعی: هر چند آن سپاه از نظر خیانت و زیادی بد هستند، مانند مارهای بی‌وفا و مثل مورهای بی‌شمار.
در هزیمت گر توانستی از ایشان هر یکی
پر بر آوردی چو مور و پوست بفگندی چو مار
هوش مصنوعی: اگر بتوانی در زمان شکست از هر کدام از آن‌ها جدا شوی و فرار کنی، مانند مور که با سرعت می‌دوید و همچون ماری که پوستش را می‌ریزد و می‌گریزد.
گرچه اعدا را همه انواع شوکت جمع بود
از ستور و از ستام و از سلاح و از سوار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دشمنان تمام انواع قدرت و ابزار را در اختیار داشتند، از جمله اسب‌ها و سلاح‌ها و نیروهای نظامی، باز هم...
چون قضا از چار جانبشان گرفت اندر میان
گاه حاجتشان نیامد سودمند آن هر چهار
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت از همه جوانب به آن‌ها روی آورد و در میانه راه، نیازشان برآورده نشد، هیچ‌یک از آن چهار نفر سودی نبردند.
ورچه سلطان داشت هر آلت که باید ساخته
از سپاه بی‌نهایت وز مصاف بی‌کنار
هوش مصنوعی: اگرچه پادشاه تمامی ابزارها و وسایل لازم را دارد، اما او از یک سپاه بی‌پایان و مبارزه‌ای بی‌پایان نیز برخوردار است.
شر ایشان را کفایت کرد بی هیچ آلتی
بر او با بندگان و سر او با کردگار
هوش مصنوعی: شر و بدی آن‌ها بدون نیاز به هیچ وسیله‌ای، با بندگان و خداوند در مقام و وضعیت خودکفا شدند.
گر اجازت یافتندی زو ز بهر تهنیت
چون میسر کرد فتح او خدای بردبار
هوش مصنوعی: اگر اجازه داشته باشم از او برای تبریکی بگویم، زیرا خداوند صبور موفقیت او را فراهم کرده است.
آمدی شمس‌الضحی پش وی از ذات‌الحنک
وآمدی روح‌الامین نزد وی از دارالقرار
هوش مصنوعی: تو ای شمس صبح، به‌سوی او آمدی و به‌سوی او، روحی از حقیقت و آرامش نیز آمد.
ای هوای رزمگاهت چون زمین هاویه
وی زمین بزمگاهت چون هوای نوبهار
هوش مصنوعی: ای فضای میدان جنگ تو مانند دوزخ است و زمین جشن و سرور تو مانند هوای بهار است.
خصم را زنهار دادن در جهان آیین توست
زین قبل دارد همی یزدان تو را در زینهار
هوش مصنوعی: در زندگانی، نجات دادن دشمن و حفظ جان او یکی از اصول مهم است که خداوند نیز این آموزه را به تو داده است.
کردی از آزردن خصمان مجهول احتراز
گرچه بود آزار تو مقصودشان از کارزار
هوش مصنوعی: هرچند هدف دشمنان آزار تو بود، اما تو از آزار دادن آنها خودداری کردی و این نشان از دوراندیشی و احتیاط توست.
گرچه گه گه پشه دل مشغول دارد پیل را
پیل دارد گاه جنگ از انتقام پشه عار
هوش مصنوعی: هرچند گاهی ممکن است پشه‌ای دل را مشغول کند، اما فیل به خود مشغله‌ای نمی‌گیرد. فیل گاهی در میانه‌ی جنگ بر اثر انتقام پشه دچار عار و شرمندگی می‌شود.
ای به خاک پای تو شاهان عالم را یمین
وی ز جود دست تو اعقاب آدم را یسار
هوش مصنوعی: ای کسی که خاک پای تو باعث افتخار شاهان جهان است و دست بخشش تو نسل‌های آدم را سیراب می‌کند.
دین و دنیا را ز فر رای و فتح رایتت
یمن حاضر بر یمین و یسر حاصل بر یسار
هوش مصنوعی: با خرد و تدبیر تو، دین و دنیا پیشرفت می‌کنند و برکات یمن در سمت راست و آسانی‌ها در سمت چپ فراهم می‌شود.
باز با تیهو ز عدلت خفته در یک آشیان
شیر با آهو ز امنت رفته در یک مرغزار
هوش مصنوعی: پرندهٔ تیهو دوباره به خاطر عدالتش در یک لانه با شیر خوابیده، در حالی که آهو به خاطر امنیتش در یک چمنزار رفته است.
بس که بگرفتی بلاد و بس که بشکستی مصاف
بس که بربستی عدو و بس که بگشادی حصار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دستاوردها و پیروزی‌های یک جنگجو یا رهبر می‌پردازد. از فراوانی شایستگی‌ها و موفقیت‌های او سخن می‌گوید؛ او نه تنها سرزمین‌ها را به تصرف درآورده و دشمنان را شکسته، بلکه در نبردها پیروز شده و موانع را از پیش‌رو برداشته است. این توصیف نشان دهنده قدرت و توانایی او در میدان جنگ و مدیریت شرایط است.
این به فضل ذوالجلال و آن به حسن اعتقاد
این به سعد آسمان و آن به سعی روزگار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تمامی نعمت‌ها و کامیابی‌های زندگی یا به دلیل لطف و عظمت خداوند است، یا به خاطر اعتقاد خوب و راستین افراد. برخی موفقیت‌ها به تأثیرات مثبت ستاره‌ها و آسمان وابسته‌اند و برخی دیگر حاصل تلاش و کوشش در مسیر زندگی هستند.
شکر کن یزدان عالم را که یک نعمت نماند
کاو نکرد آن گاه قسمت در ازل بر تو نثار
هوش مصنوعی: خدا را شکر کن که هیچ نعمتی نیست که او به تو ارزانی نداشته باشد و در آغاز آفرینش، هرچه خوبی و نعمت بود، به تو عطا کرد.
وز جهان نگذشت هرگز بر همایون خاطرت
هیچ کامی کآن تو را حاصل نشد بی‌انتظار
هوش مصنوعی: هرگز دل شاد و خوشی از دنیا به دست نیامد، چون هیچ‌گاه به آنچه تو می‌خواستی بدون انتظار نرسیدی.
لاجرم حال کسی باشد چنین کاو را بود
سیرت محمود جفت و دولت مسعود یار
هوش مصنوعی: بدون شک کسی که ویژگی‌ها و سیرت نیکویی دارد، چنین حال و روزی پیدا خواهد کرد؛ مانند کسی که همراهی و دوستی با شخصیت‌های بزرگ و نیکو، چون محمود و مسعود، دارد.
تا به ترکیب مزاج و جوهر و خلقت بود
تند باد و رام خاک و پاک آب و تیز نار
هوش مصنوعی: تا زمانی که ترکیب مزاج و عناصر مختلف وجود دارد، نیرویی همچون باد تند است و زمین نرم و آب زلال و آتش تیز و تند است.
باد اعدای تو را چون نار و آب و باد و خاک
روی زرد و قدر پست و عزم سست و نقش خار
هوش مصنوعی: باد تو را به یاد می‌آورد، شبیه آتش، آب، باد و خاک. تو به رنگ زرد و در موقعیت پایین قرار داری. عزم تو نیز ضعیف است و حالت‌های ناامید کننده‌ای از خود نشان می‌دهی.

حاشیه ها

1399/02/05 20:05

گرچه گه گه پشه دل مشغول دارد پیل را----
درست است