بخش ۹۹ - نامه ی کوش پیل دندان به طیهور
نبشته به طیهور کز راه داد
یکی پند من کرد بایدْت یاد
به گیتی نداری جز آن کوه جای
نه بر همسر شاه گیتی خدای
فزونتر مکش پای خویش از گلیم
که باشد ز سرمات یکباره بیم
سیه مار را چون سرآید زمان
یکی سوی راه آردش بی گمان
جهانی همه شاه را چاکرند
ز تو مهترند آن کجا کهترند
نیارند با شاه گستاخ وار
سخن گفتن از مایه ی شهریار
تو را زهره آن باشد ای بیخرد
که شاه جهان از تو کیفر برد
چرا دشمن شه چو پیشت رسید
نبستی مر او را چنانچون سزید
از آن پس که بگریخت آن بدنژاد
کس او را ز شاهان پناهی نداد
ز گیتی تو او را پناه آمدی
چنو نیز بدخواه شاه آمدی
گر این کار را زود دریافتی
به بند فرومایه بشتافتی
بپرهیزی از خشم و آزار شاه
وز آزار داری دل ما نگاه
وگر سر بپیچی ز فرمان من
دل تو بپیچد از آزار من
چو من رخش را همچو آتش کنم
فراوان بکوشی که دل خوش کنم
به جان و سر شاه گندآوران
به جان و سر خسرو خاوران
که آزارم از دل نیاید برون
دو چندان کنم آب دریا ز خون
فرستاده آمد ز دربند کوه
ز بالا بدیدندشان آن گروه
از ایشان بپرسید سالاربار
که با کوه و دریا چه دارید کار
فرستاده گفت ای سراینده مرد
همه سوی پرخاش و تندی مگرد
نه ایدر ز راه کمین آمدیم
فرستاده از شاه چین آمدیم
ز دریا بریدیم یک ماهه راه
یکی نامه داریم نزدیک شاه
سخن باژبان را چو آگاه کرد
همان گه سواری سوی راه کرد
به شهر بسیلا در آمد دمان
به خسرو خبر داد از آن مردمان
از ایشان چو آگاه شد شهریار
یکی را فرستاد با صد سوار
ز دربندشان برد نزدیک شاه
چو دیدند کهسار و آن تنگ راه
همی با دل خویش گفتند کوش
همانا ندارد دل و رای و هوش
کسی آسمان را چه چاره کند
وگر خویشتن چون ستاره کند
همی با سپاهش خورد زینهار
اگر لشکر آرد بدین کوهسار
بخش ۹۸ - لشکرکشی کوش برای محاصره ی سرزمین طیهور: سوی پیل دندان رسید آگهیبخش ۱۰۰ - پاسخ به کوش: چو رفتند نزدیک طیهور شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نبشته به طیهور کز راه داد
یکی پند من کرد بایدْت یاد
هوش مصنوعی: در این بیت به این مضمون اشاره شده است که شخصی به من نصیحتی کرده و یادآوری کرده که باید برخی نکات را به خاطر بسپارم. به نوعی نشاندهنده اهمیت درک و یادگیری از پند دیگران است.
به گیتی نداری جز آن کوه جای
نه بر همسر شاه گیتی خدای
هوش مصنوعی: تو در این دنیا هیچ ندارید جز کوهی که در آنجا جای دارید، نه بر همسر پادشاه عالم.
فزونتر مکش پای خویش از گلیم
که باشد ز سرمات یکباره بیم
هوش مصنوعی: زیادتر از حدود خودت حرکت نکن، زیرا این کار میتواند موجب به وجود آمدن مشکلات بزرگ و ناگهانی برایت شود.
سیه مار را چون سرآید زمان
یکی سوی راه آردش بی گمان
هوش مصنوعی: زمانی که پلنگ سیاه به پایان برسد، بدون شک او به یک مسیر هدایت میشود.
جهانی همه شاه را چاکرند
ز تو مهترند آن کجا کهترند
هوش مصنوعی: تمامی مردم جهان به پادشاه خدمتگزارند، اما تو از آنها بزرگتری و در جایی که دیگران پستترند، مقام والاتری داری.
نیارند با شاه گستاخ وار
سخن گفتن از مایه ی شهریار
هوش مصنوعی: نباید بدون احترام و جسارت با پادشاه صحبت کرد، زیرا این کار نشاندهنده بیاحترامی به جایگاه اوست.
تو را زهره آن باشد ای بیخرد
که شاه جهان از تو کیفر برد
هوش مصنوعی: تو را جرأت آن را نیست ای نابخرد که پادشاه دنیا از تو مجازات ببیند.
چرا دشمن شه چو پیشت رسید
نبستی مر او را چنانچون سزید
هوش مصنوعی: چرا وقتی که دشمن به تو نزدیک شد، او را به درستی و به موقع مهار نکردی؟
از آن پس که بگریخت آن بدنژاد
کس او را ز شاهان پناهی نداد
هوش مصنوعی: از وقتی که آن فرد نژادپرست فرار کرد، هیچ یک از شاهان به او پناه ندادند.
ز گیتی تو او را پناه آمدی
چنو نیز بدخواه شاه آمدی
هوش مصنوعی: از دنیا به او پناه آوردی، همچنان که دشمن شاه نیز آمد.
گر این کار را زود دریافتی
به بند فرومایه بشتافتی
هوش مصنوعی: اگر زودتر از این موضوع آگاه شده بودی، به کارهای بیارزش و ناپسند میپرداختی.
بپرهیزی از خشم و آزار شاه
وز آزار داری دل ما نگاه
هوش مصنوعی: از خشم و آزار پادشاه بپرهیز و از آزار قلب ما نیز جلوگیری کن.
وگر سر بپیچی ز فرمان من
دل تو بپیچد از آزار من
هوش مصنوعی: اگر از دستور من سرپیچی کنی، دل تو هم از آزار من شیفته و دلگیر خواهد شد.
چو من رخش را همچو آتش کنم
فراوان بکوشی که دل خوش کنم
هوش مصنوعی: اگر من بتوانم اسبم را مانند آتش و با انرژی زیاد به حرکت درآورم، باید خیلی تلاش کنم تا دل کسی را شاد کنم.
به جان و سر شاه گندآوران
به جان و سر خسرو خاوران
هوش مصنوعی: برای فدای جان و سر شاهان و فرمانروایان، به همان اندازه که برای جان و سر پادشاهان سرزمینهای شرقی اهمیت قائل هستیم.
که آزارم از دل نیاید برون
دو چندان کنم آب دریا ز خون
هوش مصنوعی: آزار من از دل خارج نمیشود و به همین خاطر، هرچه بیشتر مینالم، احساس درد و ناراحتیام بیشتر میشود، به گونهای که درد و رنج من به اندازهای است که میتوانم دریا را از خونم پر کنم.
فرستاده آمد ز دربند کوه
ز بالا بدیدندشان آن گروه
هوش مصنوعی: فرستادهای از دشتهای دور آمد و از بالای کوه گروهی را دید.
از ایشان بپرسید سالاربار
که با کوه و دریا چه دارید کار
هوش مصنوعی: از آنها بپرسید که سرپرست کاروان چه ارتباطی با کوه و دریا دارد؟
فرستاده گفت ای سراینده مرد
همه سوی پرخاش و تندی مگرد
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: ای شاعر! هرگز به سمت خشونت و تندی نرو.
نه ایدر ز راه کمین آمدیم
فرستاده از شاه چین آمدیم
هوش مصنوعی: ما از راهی به کمین آمدهایم و بهعنوان نمایندهای از طرف پادشاه چین به اینجا آمدهایم.
ز دریا بریدیم یک ماهه راه
یکی نامه داریم نزدیک شاه
هوش مصنوعی: ما از دریا به مدت یک ماه دور شدهایم و اکنون نامهای داریم که نزدیک شاه فرستاده شده است.
سخن باژبان را چو آگاه کرد
همان گه سواری سوی راه کرد
هوش مصنوعی: وقتی که سخن با زبان آشنا شد، همان لحظه سواری به سمت راهی حرکت کرد.
به شهر بسیلا در آمد دمان
به خسرو خبر داد از آن مردمان
هوش مصنوعی: در زمانی که به شهر بسیلا وارد شد، به خسرو اطلاع داد از وضعیت مردمان آنجا.
از ایشان چو آگاه شد شهریار
یکی را فرستاد با صد سوار
هوش مصنوعی: پس از اینکه پادشاه از اوضاع باخبر شد، یکی از افراد خود را به همراه صد سوار به سوی آنان فرستاد.
ز دربندشان برد نزدیک شاه
چو دیدند کهسار و آن تنگ راه
هوش مصنوعی: آنها به محض اینکه از زندان آزاد شدند و به حضور شاه نزدیک شدند، مشاهده کردند که کوهستان و مسیر سخت و باریک وجود دارد.
همی با دل خویش گفتند کوش
همانا ندارد دل و رای و هوش
هوش مصنوعی: دلش به خود گفت که باید تلاش کند، چرا که در واقع دل، عقل و هوش ندارد.
کسی آسمان را چه چاره کند
وگر خویشتن چون ستاره کند
هوش مصنوعی: آیا میتوان برای آسمان تدبیری اندیشید، یا اینکه خود را مانند یک ستاره درخشان بسازیم؟
همی با سپاهش خورد زینهار
اگر لشکر آرد بدین کوهسار
هوش مصنوعی: به همراه سپاهش با احتیاط پیش میرود، زیرا اگر دشمن به این کوهها حمله کند، وضعیت دشواری ایجاد خواهد شد.