گنجور

بخش ۸۵ - نامه ی بهک شاه ماچین به نزدیک آتبین و پاسخ وی

بفرمود تا پیشش آمد دبیر
جوانی خردپرور تیزویر
یکی پاسخ نامه فرمود شاه
به نام خداوند خورشید و ماه
شب تیره از ماه روشن کند
زمین را ز خورشید جوشن کند
بهار آرد از مغز سرما برون
جهانی بیاراید از کاف و نون
رسید و بدانستم این داستان
که گفتی تو ای مایه ی راستان
دژم گشتم از روزگار دژم
که بارد بر این تخمه چندین ستم
که دارد خود از چرخ گردون وفا
که دارد چنان تخمه را بینوا
ولیکن کس از رازش آگاه نیست
به کارش مرا و تو را راه نیست
سرانجام باید که نیکو شود
تن شاه ایران بنیرو شود
شود چرخ گردنده با او به مهر
برآرد دمار از تن دیوچهر
و دیگر که جستی ز چاکر پناه
پناه تو بادا خداوند ماه
مرا کشور و لشکر آراسته ست
همه گنج و خانه پر از خواسته ست
به بخت تو هستم، نگویم که نیست
که این خانه، وآن خانه هر دو یکی ست
از اسبان تازی و خفتان و تیغ
ز تو شهریارا ندارم دریغ
ولیکن از آن جای نااستوار
مرا ایمنی نیست از روزگار
به رنجم ز ضحّاکیان ماه و سال
مرا روز و شب شاه چین بدسگال
چو آگاه گردد که هستی برم
برآرد دمار از زهمه لشکرم
یکی لشکر آرد که خورشید پاک
به ماچین دژم گردد از تیره خاک
نه کوشیدنم روی با آن سپاه
نه کردن توانم تو را زو پناه
مرا بیم جان باشد از تیغ کوش
گران گر نیایدت بشنو به هوش
جوانمردی از مایه ی راستی ست
دروغ فزونی همه کاستی ست
برِ راستی روشنایی بوَد
درستی سرِ پارسایی بوَد
اگر راست باشی و باشی درست
چنان دان که هر دو جهان آنِ توست
کنون من تو را ره نمایم نهان
به اندرز جمشید شاه جهان
دو ماچین یکی ایدروی ترست
به ماچینِ من باید آمد نخست
پس آن گاه یک ماهه راه اندر آب
به کشتی بباید شدن با شتاب
یکی کوه بینی سرِ ماه، ژرف
درازا و پهنا و بالا شگرف
ز دریا نی تن شده در هوا
به فرمان یزدان فرمانروا
درازای فرسنگش آید دویست
درازا و پهناش هر دو یکی است
بدان کوه هشتاد شهر گزین
که هر یک نکوتر ز ما چین و چین
بر آن شهرها بر چهاران هزار
ده آید پر از باغ و پر میوه دار
یکی شهریار است بر کوه و شهر
ز گیتی همه کامرانیش بهر
هشیوار شاهی و طیهور نام
رسانیده بخت بلندش به کام
ز یزدان پرستی چنان است شاه
که گویی نکرده ست هرگز گناه
بدان کوه یک جای راه است و بس
که نتوان بر آن راه رفتن دو کس
یکی سخت دربند چون چاه ژرف
همه ساله آگنده بینی ز برف
اگر هر چه در روی گیتی سپاه
نهد سر بدان نامبردار شاه
به در، مردشان بازدارد ز کوه
نترسند، نه جنگ آورند با گروه
چنین است و زین خوبتر کشور است
ز ریگ بیابان فزون لشکر است
برادر نخفت ارمرا سال و ماه
چنان نامور خسرو نیکخواه
تو را گر بود نزد آن شاه رای
همه هرچه باید من آرم بجای
بسازم، فرستم به دریا کنار
تو آهنگ دریا کن ای شهریار
چو نزدیک دریا رسی، هم زمان
سپاهم سوی تو رسد بی گمان
فرستم تنی چند با تو به راه
کنم نامه ای نزد طیهور شاه
ز کار تو اگاه گردانمش
به یزدان و دوزخ بترسانمش
چو آن جا رسیدی، شدی بی گزند
چه ضحاک جادو، چه دیو نژند
اگر مرغ پرّان شود پیلگوش
وگر کوش گردد همایون سروش
نیابد به فرسنگ آن کوه راه
تو به دان کنون ای سرافراز شاه
پزشک ارچه داننده ی نرم و خشک
ز بیمار بهتر نداند پزشک
فرستاده را داد بسیار چیز
چنان شد که چیزش نبایست نیز
یکی را فرستاد با او به هم
که از آتبین بر رسد بیش و کم
به دریا اگر هیچ رای آورد
نیاید، سخنها بجای آورد
بسازد همه هر چه آید بکار
فرستد به نزدیک دریا کنار
فرستادگان برگرفتند راه
به ده روزه رفتند نزدیک شاه
ز پاسخ دل آتبین گشت شاد
فرستاده را چیز بسیار داد
بدو گفت رو شاه خود را بگوی
که ما را همین است امروز روی
تو از کشتی و هر چه باید بساز
به دریا فرست ای شه سرفراز
که من با سپاه اینک آیم همی
فزون از دو هفته نپایم همی
فرستاده برگشت و برداشت راه
بی آزار بر کوه بنشست شاه
نه فرمود جنگ و نه انداخت سنگ
برابر همی کرد دشمن درنگ
چو یک ماه دیگر برآمد بر این
دژم گشت از آن کوه سالار چین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفرمود تا پیشش آمد دبیر
جوانی خردپرور تیزویر
هوش مصنوعی: او دستور داد که دبیر جوانی، که باهوش و تیزهوش بود، به جلو بیاید.
یکی پاسخ نامه فرمود شاه
به نام خداوند خورشید و ماه
هوش مصنوعی: سلطانی، نامه‌ای را به نام خداوند خورشید و ماه نوشت و پاسخ داد.
شب تیره از ماه روشن کند
زمین را ز خورشید جوشن کند
هوش مصنوعی: در شب تاریک، نور ماه زمین را روشن می‌کند و مانند زرهی از خورشید این زمین را می‌پوشاند.
بهار آرد از مغز سرما برون
جهانی بیاراید از کاف و نون
هوش مصنوعی: بهار به ما زندگی و سرزندگی می‌بخشد و از سرمای زمستان خارج می‌شود و جهانی زیبا و دل‌انگیز به وجود می‌آورد.
رسید و بدانستم این داستان
که گفتی تو ای مایه ی راستان
هوش مصنوعی: به من رسید و فهمیدم که این قصه‌ای که تو گفتی، حقیقتی است از کسانی که راستگو هستند.
دژم گشتم از روزگار دژم
که بارد بر این تخمه چندین ستم
هوش مصنوعی: من از روزگار تلخ و ناگوار ناراحت و غمگین شدم، زیرا بر سر این نسل سختی‌ها و ظلم‌های فراوانی می‌بارد.
که دارد خود از چرخ گردون وفا
که دارد چنان تخمه را بینوا
هوش مصنوعی: کسی که وفا از چرخ فلک نمی‌بیند، چه انتظاری می‌توان از فرزند او داشت که در رنج و سختی باشد.
ولیکن کس از رازش آگاه نیست
به کارش مرا و تو را راه نیست
هوش مصنوعی: اما هیچ‌کس از راز او آگاه نیست، نه من و نه تو، و جز این، هیچ راهی برای ما نیست.
سرانجام باید که نیکو شود
تن شاه ایران بنیرو شود
هوش مصنوعی: در نهایت، سرنوشت این است که وضعیت خوب و مناسب شود و همچنین قدرت و توانمندی شاه ایران بیشتر گردد.
شود چرخ گردنده با او به مهر
برآرد دمار از تن دیوچهر
هوش مصنوعی: با ورود او به عالم، چرخ زمان چهره‌ی دیو را از بین می‌برد و جای آن را به نور و محبت می‌دهد.
و دیگر که جستی ز چاکر پناه
پناه تو بادا خداوند ماه
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که هر زمان که از خدمتگزار و یا یاری دور شده‌ای، به یاد خداوندی باش که نیکو و زیباست و مانند ماه است.
مرا کشور و لشکر آراسته ست
همه گنج و خانه پر از خواسته ست
هوش مصنوعی: من سرزمین و نیرویی دارم که به زیبایی آماده شده‌اند و تمام ثروت‌ها و امکاناتم پر از آرزوها و خواسته‌هاست.
به بخت تو هستم، نگویم که نیست
که این خانه، وآن خانه هر دو یکی ست
هوش مصنوعی: من به سرنوشت تو وابسته‌ام و نمی‌گویم که چنین نیست؛ زیرا این خانه و آن خانه در حقیقت یکی هستند.
از اسبان تازی و خفتان و تیغ
ز تو شهریارا ندارم دریغ
هوش مصنوعی: من از اسبان تازی و زین و شمشیر تو، ای شهریار، هیچگونه ندامت و پشیمانی ندارم.
ولیکن از آن جای نااستوار
مرا ایمنی نیست از روزگار
هوش مصنوعی: اما از آنجا که اوضاع ناامن است، من از حوادث و بلایای زمانه در امان نیستم.
به رنجم ز ضحّاکیان ماه و سال
مرا روز و شب شاه چین بدسگال
هوش مصنوعی: من از ظلم و ستم کسانی که مانند ضحاک هستند، به شدت رنج می‌برم و دیگر روز و شب برایم تفاوتی ندارد، زیرا همه چیز برای من ناامیدکننده و غم‌انگیز است.
چو آگاه گردد که هستی برم
برآرد دمار از زهمه لشکرم
هوش مصنوعی: زمانی که آگاه شود که وجودش در خطر است، تمام نیرو و قدرت خود را برای دفاع و مقابله با دشمن به کار می‌گیرد.
یکی لشکر آرد که خورشید پاک
به ماچین دژم گردد از تیره خاک
هوش مصنوعی: یک گروهی می‌آورد که آفتاب درخشان را به دلیل تاریکی زمین به خواب می‌برد.
نه کوشیدنم روی با آن سپاه
نه کردن توانم تو را زو پناه
هوش مصنوعی: من نه قدرت دارم که با آن سپاه مبارزه کنم و نه می‌توانم تو را از آنجا نجات دهم.
مرا بیم جان باشد از تیغ کوش
گران گر نیایدت بشنو به هوش
هوش مصنوعی: من از ضربت‌های کسانی که در کار جنگ هستند می‌ترسم. اگر خودت صدای من را نشنیدی، مراقب باش که خطری در پیش است.
جوانمردی از مایه ی راستی ست
دروغ فزونی همه کاستی ست
هوش مصنوعی: جوانمردی و راست‌گویی رابطه‌ای مستقیم دارند؛ هر چه دروغ بیشتر باشد، از ارزش و اعتبار انسان کاسته می‌شود.
برِ راستی روشنایی بوَد
درستی سرِ پارسایی بوَد
هوش مصنوعی: درستی و صداقت مانند نوری است که روشنی بخش راه انسان‌هاست و درستکاری و پارسایی سرآغاز تکامل و کمال است.
اگر راست باشی و باشی درست
چنان دان که هر دو جهان آنِ توست
هوش مصنوعی: اگر صادق و درستکار باشی، بدان که تمام هستی و جهانی که در آن زندگی می‌کنی به تو تعلق دارد.
کنون من تو را ره نمایم نهان
به اندرز جمشید شاه جهان
هوش مصنوعی: حالا من به تو راهی را نشان می‌دهم که به طور پنهانی به تو آموزش می‌دهد، مانند اندرزهایی که جمشید، شاه بزرگ جهان، به دیگران می‌داد.
دو ماچین یکی ایدروی ترست
به ماچینِ من باید آمد نخست
هوش مصنوعی: دو تا چیز داریم که یکی از آنها ترس است. باید از روی ترس، ابتدا به سمت ماچین (چیزی که مربوط به من است) بیایی.
پس آن گاه یک ماهه راه اندر آب
به کشتی بباید شدن با شتاب
هوش مصنوعی: سپس باید با سرعت زیاد، به کشتی سوار شد و در آب به مدت یک ماه راه پیمود.
یکی کوه بینی سرِ ماه، ژرف
درازا و پهنا و بالا شگرف
هوش مصنوعی: وقتی به کوه نگاه می‌کنی، می‌توانی بلندی و وسعت آن را ببینی که به صورت عمیق و گسترده در آسمان قد کشیده است.
ز دریا نی تن شده در هوا
به فرمان یزدان فرمانروا
هوش مصنوعی: این ابیات به تصویر کشیدن قدرت و اراده خداوند اشاره دارد. در اینجا، به نوعی از تحولی طبیعی اشاره شده است که موجودی از دریا به آسمان صعود کرده و این کار فقط به دستور خداوند، جوهر و فرمانروای جهان، انجام شده است. به عبارت دیگر، اشاره به این دارد که تمامی موجودات تحت فرمان و اراده الهی هستند و اوست که حرکات آنها را هدایت می‌کند.
درازای فرسنگش آید دویست
درازا و پهناش هر دو یکی است
هوش مصنوعی: این جمله به طول و عرض یک منطقه اشاره دارد و می‌گوید که طول آن به دو برابر مسافتی که یک فرسنگ دارد، می‌رسد و در عین حال، عرض آن نیز برابر با طولش است. یعنی این منطقه به شکل مستطیلی است که طولش بیشتر از عرضش نیست.
بدان کوه هشتاد شهر گزین
که هر یک نکوتر ز ما چین و چین
هوش مصنوعی: بدان که از میان کوه‌ها، هشتاد شهر را برگزین که هر یک از آن‌ها زیباتر از ماست و ارزش بیشتری دارد.
بر آن شهرها بر چهاران هزار
ده آید پر از باغ و پر میوه دار
هوش مصنوعی: در آن شهرها، چهار هزار دهکده وجود دارد که پر از باغ‌ها و درختان میوه است.
یکی شهریار است بر کوه و شهر
ز گیتی همه کامرانیش بهر
هوش مصنوعی: یک پادشاه در کوه و شهر وجود دارد که برای تمام مردم دنیا خوشبختی و سعادتش به دست آمده است.
هشیوار شاهی و طیهور نام
رسانیده بخت بلندش به کام
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که هوش و تدبیر افراد در مقام سلطنت و رهبری، باعث می‌شود که سرنوشت و شانس خوبی برای آنها رقم بخورد. به عبارت دیگر، داشتن استعداد و ذکاوت در رهبری، منجر به موفقیت و خوشبختی می‌شود.
ز یزدان پرستی چنان است شاه
که گویی نکرده ست هرگز گناه
هوش مصنوعی: شاهی که به خداوند اعتقاد دارد، به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویی هرگز مرتکب گناهی نشده است.
بدان کوه یک جای راه است و بس
که نتوان بر آن راه رفتن دو کس
هوش مصنوعی: بدان که کوه فقط یک راه دارد و نمی‌توان دو نفر به طور همزمان از آن عبور کنند.
یکی سخت دربند چون چاه ژرف
همه ساله آگنده بینی ز برف
هوش مصنوعی: انسانی که به شدت در قید و بند است، مانند چاه عمیق می‌ماند که در طول سال همیشه از برف پر می‌شود.
اگر هر چه در روی گیتی سپاه
نهد سر بدان نامبردار شاه
هوش مصنوعی: اگر هر چیزی را که در این دنیا وجود دارد، به فرمانداری و فرمانروایی آن پادشاه بسپارند و او را نامدار و مشهور سازند، از قدرت و توانایی او استفاده خواهد شد.
به در، مردشان بازدارد ز کوه
نترسند، نه جنگ آورند با گروه
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده که کسی نباید از عمل نترسد و در مواجهه با مشکلات و دشمنان، باید با شجاعت و اتحاد پیش برود. همچنین بیانگر این است که نباید کسی را از تلاش و مبارزه بازدارد. در واقع، همگان باید در کنار هم به مقابله با چالش‌ها بپردازند و از ترس خود را کنار نکشند.
چنین است و زین خوبتر کشور است
ز ریگ بیابان فزون لشکر است
هوش مصنوعی: این دنیا به همین گونه است و از این، سرزمین‌های بهتری نیز وجود دارد. سرزمین‌هایی که از شن‌های بیابان بیشتر مردم و نیرو دارند.
برادر نخفت ارمرا سال و ماه
چنان نامور خسرو نیکخواه
هوش مصنوعی: برادر در خواب نرفت و به یاد تو ای عزیز، سال و ماه گذشت، مانند شاه بزرگ و نیکوکار.
تو را گر بود نزد آن شاه رای
همه هرچه باید من آرم بجای
هوش مصنوعی: اگر تو نزد آن پادشاه اراده‌ای داشته باشی، من هر چیزی که نیاز باشد را فدای تو خواهم کرد.
بسازم، فرستم به دریا کنار
تو آهنگ دریا کن ای شهریار
هوش مصنوعی: برای تو آهنگی از دریا بسازم و آن را به دریا بفرستم، ای فرمانروای من.
چو نزدیک دریا رسی، هم زمان
سپاهم سوی تو رسد بی گمان
هوش مصنوعی: وقتی به دریا نزدیک شوی، به یقین سپاه من هم به سمت تو خواهد رسید.
فرستم تنی چند با تو به راه
کنم نامه ای نزد طیهور شاه
هوش مصنوعی: یک گروهی را با تو می‌فرستم تا نامه‌ای به نزد شاه طیبور برسانند.
ز کار تو اگاه گردانمش
به یزدان و دوزخ بترسانمش
هوش مصنوعی: به خداوند دربارهٔ کار تو آگاهش می‌کنم و او را از عذاب دوزخ می‌ترسانم.
چو آن جا رسیدی، شدی بی گزند
چه ضحاک جادو، چه دیو نژند
هوش مصنوعی: وقتی به آن محل رسیدی، دیگر مصون و بی‌خطر شدی، چه از ضحاک جادوگر و چه از دیو خبیث.
اگر مرغ پرّان شود پیلگوش
وگر کوش گردد همایون سروش
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای از قفس پرواز کند، حتی اگر فیل گوش‌دار هم بشود، باز هم فرشته خوشبختی خواهد شد.
نیابد به فرسنگ آن کوه راه
تو به دان کنون ای سرافراز شاه
هوش مصنوعی: کسی که توانایی عبور از راه‌های طولانی را ندارد، نمی‌تواند مانند تو که در اوج بلندای خود هستی، به قله‌های رفیع برسد. ای پادشاه سرافراز، اکنون زمان آن است که دانشی را به دست آوری.
پزشک ارچه داننده ی نرم و خشک
ز بیمار بهتر نداند پزشک
هوش مصنوعی: اگرچه پزشک می‌داند که چگونه باید با دردهای جسمی و روحی افراد برخورد کند، اما اگر نتواند درد بیمار را به درستی تشخیص دهد، از او بهتر نخواهد بود.
فرستاده را داد بسیار چیز
چنان شد که چیزش نبایست نیز
هوش مصنوعی: فرستاده مقدار زیادی از چیزها را به همراه داشت، به گونه‌ای که آن چیزها نباید وجود می‌داشتند.
یکی را فرستاد با او به هم
که از آتبین بر رسد بیش و کم
هوش مصنوعی: یک نفر را همراه او فرستاد تا از آتش بین چیزهای کم و زیاد آگاه شود.
به دریا اگر هیچ رای آورد
نیاید، سخنها بجای آورد
هوش مصنوعی: اگر دریایی با هیچ حُکمی به جایی نرسد، پس کلام‌ها نیز به جایی نخواهند رسید.
بسازد همه هر چه آید بکار
فرستد به نزدیک دریا کنار
هوش مصنوعی: هر کسی تلاش می‌کند تا هر آنچه به کارش می‌آید را در کنار دریا بسازد و به آنجا بفرستد.
فرستادگان برگرفتند راه
به ده روزه رفتند نزدیک شاه
هوش مصنوعی: پیام‌آوران راه را در پیش گرفتند و به مدت ده روز سفر کردند تا به دربار شاه نزدیک شوند.
ز پاسخ دل آتبین گشت شاد
فرستاده را چیز بسیار داد
هوش مصنوعی: فرستاده به دلیل پاسخ دل‌انگیز و شاداب، چیزهای زیادی را به همراه آورد.
بدو گفت رو شاه خود را بگوی
که ما را همین است امروز روی
هوش مصنوعی: به او گفت: برو و به پادشاه خود بگو که امروز این برای ما کافی است.
تو از کشتی و هر چه باید بساز
به دریا فرست ای شه سرفراز
هوش مصنوعی: تو باید از کشتی و هر چیزی که لازم است بسازی و به دریا بفرستی، ای پادشاه شجاع.
که من با سپاه اینک آیم همی
فزون از دو هفته نپایم همی
هوش مصنوعی: من اکنون با نیروهایم می‌آیم و اینقدر پیش رفته‌ام که از دو هفته هم فراتر رفته‌ام.
فرستاده برگشت و برداشت راه
بی آزار بر کوه بنشست شاه
هوش مصنوعی: فرستاده به سلامت بازگشت و بی‌ضرر بر فراز کوه نشست که پادشاهی بود.
نه فرمود جنگ و نه انداخت سنگ
برابر همی کرد دشمن درنگ
هوش مصنوعی: نه او دست به جنگ زد و نه سنگی به سوی دشمن پرتاب کرد، بلکه در این لحظه فقط با دقت و تأمل به یکدیگر نگاه می‌کردند.
چو یک ماه دیگر برآمد بر این
دژم گشت از آن کوه سالار چین
هوش مصنوعی: چند ماهی بعد، هنگامی که شب فرا رسید، فرماندهی از کوهی نزدیک به این دژ ظاهر شد.