بخش ۸۱ - آمدن سپاه از چین و تدبیر آتبین
ستاره چو گشت از هوا ناپدید
سپیده ز سیماب لشکر کشید
خروش آمد از دیده ی کوهسار
که شاها، سپه را تباه است کار
که از چین سپاهی پیاده رسید
که شد بیشه از تیغشان ناپدید
بپرسید خسرو از آن دیده بان
که برخیر چندین چه رانی زبان
نگه کن که چونند و چندند مرد
کجایند و اکنون چه خواهند کرد
چنین پاسخ آورد کای شهریار
همانا فزون است پنحه هزار
هوا پر ز زوبین و پر خنجر است
همه دشت و بیشه پر از لشکر است
رسیدند نزدیک میلی زمین
پذیره شده لشکر شاه چین
به ایرانیان گفت خسرو به درد
که ما را چو چرخ روان خیره کرد
یکی چاره باید سگالید باز
که از رزم دشمن شوم بی نیاز
که ایشان نیایند فردا به رزم
می و جام و آرایش آرند و بزم
بفرمود تا رختشان هرچه بود
همه بر سر کوه بردند زود
بر آن کوه سی پاره سنگ کلان
به دندانه برداشتند آن یلان
پسِ سنگها شد نهان چند تن
دلیران جنگی و لشکرشکن
به هر جای بر دیده بانی نشاند
از آن پس یلانِ سپه را بخواند
بدیشان چنین گفت شاه آتبین
که ای سرفرازان ایران زمین
بدان کردم این، تا چو سالار چین
بیاید، نبیند مرا در زمین
درستی بداند که من با گروه
گریزان شدم بر سر تیغِ کوه
چو کوش از پس ما بیاید به جنگ
گشایند از این کوه سی پاره سنگ
امیدم چنان است کز چینیان
از این پس سواری نبندد میان
پیاده شود بی گمان ریز ریز
سواران از این سنگ گیرد گریز
پسندیده دیدند کردار اوی
همه شادمانه ز گفتار اوی
نشانی نهادند با دیده بان
ز گفتار آن نامور مرزبان
که چون کوه بینند گشته بنفش
ز رنگ درخشنده رخشان درفش
سپه را یکایک دهد آگهی
که «از چینیان دور شد فرّهی»
چو این گفته یابند مردان جنگ
گشایند دندانه ها زیر سنگ
بخش ۸۰ - گریختن کوش: گریزان شد از بیم جان زی سپاهبخش ۸۲ - جنگ در کوه و پیروزی آتبین: چو هور از بر کوه زیور نهاد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ستاره چو گشت از هوا ناپدید
سپیده ز سیماب لشکر کشید
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره از آسمان ناپدید شد، سپیده دم مانند لشکری از نقره در افق ظاهر شد.
خروش آمد از دیده ی کوهسار
که شاها، سپه را تباه است کار
هوش مصنوعی: صدای بلندی از چشمههای کوهستان بلند شد که ای پادشاه، کار سپاه به هم ریخته است.
که از چین سپاهی پیاده رسید
که شد بیشه از تیغشان ناپدید
هوش مصنوعی: یک لشکر پیاده از چین به سرزمین آمد که بهخاطر تیز بودن شمشیرهایشان، جنگلها ناپدید شدند.
بپرسید خسرو از آن دیده بان
که برخیر چندین چه رانی زبان
هوش مصنوعی: خسرو از نگهبان پرسید که چرا این همه آرامش در اینجا حاکم است و زبانها در سکوتند؟
نگه کن که چونند و چندند مرد
کجایند و اکنون چه خواهند کرد
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاه کن و ببین انسانها چگونهاند و در چه وضعیتی قرار دارند. حالا از خود بپرس آنها کجا هستند و چه کارهایی در ذهن دارند.
چنین پاسخ آورد کای شهریار
همانا فزون است پنحه هزار
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، چنین جوابی ارائه شد که ای پادشاه، حقیقتاً تعداد پنجهها (بازوها) بسیار زیاد است.
هوا پر ز زوبین و پر خنجر است
همه دشت و بیشه پر از لشکر است
هوش مصنوعی: هوا پر از تیر و نیزه است و همه جا به شدت پر از جنگ و نبرد است.
رسیدند نزدیک میلی زمین
پذیره شده لشکر شاه چین
هوش مصنوعی: لشکری از شاه چین به نزدیکی میلی رسیدند که آمادهی پذیرش است.
به ایرانیان گفت خسرو به درد
که ما را چو چرخ روان خیره کرد
هوش مصنوعی: خسرو به ایرانیان گفت که وقتی چرخ فلک به ما آسیب میزند، به چه دردی میخورد که در این حال بخواهیم بیفایده دنیا را تماشا کنیم.
یکی چاره باید سگالید باز
که از رزم دشمن شوم بی نیاز
هوش مصنوعی: باید تدبیری اندیشید تا از جنگ با دشمن بینیاز شوم.
که ایشان نیایند فردا به رزم
می و جام و آرایش آرند و بزم
هوش مصنوعی: نباید فردا به میدان جنگ بیایند و با خود می، جام و زینت و تجملات جشن بیاورند.
بفرمود تا رختشان هرچه بود
همه بر سر کوه بردند زود
هوش مصنوعی: او فرمان داد که هرچه possessions و دارایی دارند را به سرعت به بالای کوه ببرند.
بر آن کوه سی پاره سنگ کلان
به دندانه برداشتند آن یلان
هوش مصنوعی: بر روی کوه بزرگ و پر از سنگ، جنگجویان شجاع و قوی به زحمت سنگهای بزرگ را برداشتند.
پسِ سنگها شد نهان چند تن
دلیران جنگی و لشکرشکن
هوش مصنوعی: پس از وقوع یک نبرد سخت و وحشیانه، تعداد زیادی از جنگجویان شجاع و دلیر در میان سنگها گم شد و دیگر قابل مشاهده نیستند.
به هر جای بر دیده بانی نشاند
از آن پس یلانِ سپه را بخواند
هوش مصنوعی: هر کجا که به تماشای میدان جنگ بایستد، به فرمانش رزمندگان بزرگ را صدا میزند.
بدیشان چنین گفت شاه آتبین
که ای سرفرازان ایران زمین
هوش مصنوعی: شاه آتبین به آنها گفت: ای کسانی که در ایران افتخار و بزرگی دارید.
بدان کردم این، تا چو سالار چین
بیاید، نبیند مرا در زمین
هوش مصنوعی: من این کار را انجام دادم تا زمانی که فرمانروای چین بیاید، نتواند، مرا در زمین پیدا کند.
درستی بداند که من با گروه
گریزان شدم بر سر تیغِ کوه
هوش مصنوعی: من به درستی میدانم که با دستهای از افرادی که فرار میکردند، به بالای کوه رفتم.
چو کوش از پس ما بیاید به جنگ
گشایند از این کوه سی پاره سنگ
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن به ما حمله کند، از این کوه، سنگهای زیادی به سمت او پرتاب خواهد شد.
امیدم چنان است کز چینیان
از این پس سواری نبندد میان
هوش مصنوعی: امید من به گونهای است که دیگر از چینیها سوارکاری نمیشود.
پیاده شود بی گمان ریز ریز
سواران از این سنگ گیرد گریز
هوش مصنوعی: بدون شک، سوارکاران وقتی از این سنگ پیاده میشوند، به سرعت و به آرامی دور میشوند.
پسندیده دیدند کردار اوی
همه شادمانه ز گفتار اوی
هوش مصنوعی: رفتار او را خوشایند دانستند و همه به خاطر کلامش شاد و خرسند بودند.
نشانی نهادند با دیده بان
ز گفتار آن نامور مرزبان
هوش مصنوعی: با دیدهبان، نشانهای گذاشتند از سخنان آن فرمانده معروف مرزها.
که چون کوه بینند گشته بنفش
ز رنگ درخشنده رخشان درفش
هوش مصنوعی: وقتی کوه را میبینند که بر اثر نور خورشید به رنگ بنفش در آمده است، مانند درفشها یا پرچمهای درخشان به نظر میرسد.
سپه را یکایک دهد آگهی
که «از چینیان دور شد فرّهی»
هوش مصنوعی: ارتش را بهطور جداگانه خبر میدهد که «فرّه» از چینیها دور شده است.
چو این گفته یابند مردان جنگ
گشایند دندانه ها زیر سنگ
هوش مصنوعی: وقتی مردان جنگجو این را بفهمند، دندانها را زیر سنگ میگذارند و آماده نبرد میشوند.