گنجور

بخش ۸۰ - گریختن کوش

گریزان شد از بیم جان زی سپاه
همی تاخت او تا برِ اسب شاه
سپاهش دگر باره بشتافتند
مر او را چنان خسته دریافتند
بر اسبش نشاندند بردند تیز
چنان لشکری زآتبین در گریز
ببستند پس خستگیهاش سخت
بدو هر کسی گفت کای نیکبخت
ز تو کار دشمن به جایی رسید
که گر مرغ گردد نشاید پرید
گرفتار در زیر کوهی بلند
همی هر زمان بیم جان و گزند
به جانت چرا کرد باید خطر
بمان تا بیاید سپاه پدر
چو لشکر بیاید به یک کارزار
برآریم از این ناسپاسان دمار
چو جان را همی کوشد این بدگهر
تو در کار او رنج چندین مبر
همان شب شود کار ایشان پدید
که لشکر ز چین سوی خسرو رسید
نماند یکی زنده زایران سپاه
به فرّ تو پیدا شود کام شاه
وزآن روی چون آتبین گشت باز
در اندیشه بود آن شب دیرباز
وز این روی شد کوش پیش پدر
ز ناورد کرد آگهش در بدر
دژم گشت و گفت آتبین جادو است
ز پاکی و پرمایگی یک سو است
نبایست با او نبرد آزمود
کز او بهر ما نیست جز تیره دود
بمان تا فراز آید از چین سپاه
چو آید، شود کار دشمن تباه
شب آمد پراگنده گشتند و کوش
بخفت و برآسود و آمد بهوش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گریزان شد از بیم جان زی سپاه
همی تاخت او تا برِ اسب شاه
هوش مصنوعی: از ترس جان از سپاه فرار کرد و به طرف اسب شاه شتافت.
سپاهش دگر باره بشتافتند
مر او را چنان خسته دریافتند
هوش مصنوعی: سپاه دوباره به میدان آمدند و او را به حالت خسته و ناتوان دیدند.
بر اسبش نشاندند بردند تیز
چنان لشکری زآتبین در گریز
هوش مصنوعی: او را بر اسب نشاندند و با سرعت به سمت جلو بردند، مانند لشگری که از آتش در حال فرار است.
ببستند پس خستگیهاش سخت
بدو هر کسی گفت کای نیکبخت
هوش مصنوعی: پس از آن، خستگی‌ها را به سختی کنار گذاشتند و هر کسی به او گفت: "ای خوشبخت!"
ز تو کار دشمن به جایی رسید
که گر مرغ گردد نشاید پرید
هوش مصنوعی: کار دشمن به جایی رسیده که حتی اگر مرغی به پرواز درآید، نمی‌تواند برود.
گرفتار در زیر کوهی بلند
همی هر زمان بیم جان و گزند
هوش مصنوعی: همواره در زیر کوهی بلند به سر می‌برم و هر لحظه نگران جانم و خطرات و آسیب‌ها هستم.
به جانت چرا کرد باید خطر
بمان تا بیاید سپاه پدر
هوش مصنوعی: چرا باید جانت در خطر باشد؟ تا زمانی که سپاه پدرت بیاید، باید صبر کنی.
چو لشکر بیاید به یک کارزار
برآریم از این ناسپاسان دمار
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه دشمن در میدان جنگ حاضر می‌شود، ما از این ناسپاسان انتقام می‌گیریم و آن‌ها را نابود می‌کنیم.
چو جان را همی کوشد این بدگهر
تو در کار او رنج چندین مبر
هوش مصنوعی: وقتی که جان در تلاش است و این فرد نادرست در کار او مداخله می‌کند، از این همه رنج و زحمت خود را رها ساز.
همان شب شود کار ایشان پدید
که لشکر ز چین سوی خسرو رسید
هوش مصنوعی: همان شبی که لشکر از چین به سوی خسرو رسید، کار آنها مشخص می‌شود.
نماند یکی زنده زایران سپاه
به فرّ تو پیدا شود کام شاه
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از زایران سپاه زنده نماندند تا اینکه شادابی و زیبایی تو بتواند خواسته‌ی شاه را برآورده کند.
وزآن روی چون آتبین گشت باز
در اندیشه بود آن شب دیرباز
هوش مصنوعی: در آن شب دیرهنگام، آن شخص با وجود خشم و ناراحتی که همچون آتش می‌سوخت، هنوز در فکر و اندیشه خود بود.
وز این روی شد کوش پیش پدر
ز ناورد کرد آگهش در بدر
هوش مصنوعی: از این رو تصمیم گرفت که به سمت پدرش برود و او را از این ماجرا آگاه کند.
دژم گشت و گفت آتبین جادو است
ز پاکی و پرمایگی یک سو است
هوش مصنوعی: او ناامید شد و گفت که آتش جادو است و به خاطر خلوص و نیروی زیادش در یک طرف قرار دارد.
نبایست با او نبرد آزمود
کز او بهر ما نیست جز تیره دود
هوش مصنوعی: نباید با او جنگید، زیرا برای ما نتیجه‌ای جز تیره‌ای و ناامیدی ندارد.
بمان تا فراز آید از چین سپاه
چو آید، شود کار دشمن تباه
هوش مصنوعی: بمان تا نیروهای ما از سرزمین چین بیایند، هنگامی که آنها برسند، کار دشمن خراب خواهد شد.
شب آمد پراگنده گشتند و کوش
بخفت و برآسود و آمد بهوش
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و همه چیز به آرامی خوابیده شد و از نگرانی‌ها رها گشت و به آرامش رسید.