بخش ۷۰ - گفتگوی پدر و پسر در بزم
همان شب یکی بزمگه ساخت کوش
برآمد خروشیدن نای و نوش
به روی پسر جام می کرد یاد
به دیدار و رویش همی گشت شاد
اگر چند فرزند را روی زشت
به چشم پدر روی او چون بهشت
چو سرمست گشتند گُردان ز می
به فرزند گفت ای گو نیک پی
چه نیرنگ سازیم با آتبین
کز او تنگدل گشت شاه زمین
چنین داد پاسخ که شاها، تو دل
از این کار غمگین مدار و خجل
من این رنج بردارم از شهریار
از این ناسپاسان برآرم دمار
که ایشان بر آن کوهپایه برند
ندارند راهی کز او بگذرند
یکی راه دارند بر تیغ کوه
که دیو از گذشتن بماند ستوه
به ما چین کشد، تنگ و دشوار راه
نیاید بکار اندر آن جا سپاه
اگر شاه گیتی بفرمایدم
به یاری یکی لشکر آرایدم
برآرم پیاده برآن تیغ کوه
بدارم برآن ره گروها گروه
بدان تا به ما چین نیابند راه
ز بالا درآرم برایشان سپاه
به شمشیر بردارم او را ز جای
همه کوه سر بینی و دست و پای
ز گفتار او شاه چین شاد گشت
دلش گفتی از دشمن آزاد گشت
بدو گفت رای تو آباد باد
دل دشمن از تو بفریاد باد
همان گه به به مرد فرمود شاه
که یک نیمه از ساز و گنج و سپاه
ز اسبان، وز ریدکان سرای
ز خرگاه وز خیمه و چارپای
ز هرچیز کز چین بیاورده ایم
ز گنج بزرگان بیاگنده ایم
به فرزند من بخش یک نیمه زین
که اوی است سالار ماچین و چین
روان است فرمانش بر لشکرم
چه بر دوده و گنج و بر کشورم
بزرگان و به مرد برخاستند
بر او آفرین نو آراستند
نهادند سر بر زمین پیش کوش
همان پیش سالار پولادپوش
همان شب جدا کرد به مرد زود
ز گنج و ز هرگونه چیزی که بود
به کوش دلاور سپرد آن همه
شبان گشت کوش و بزرگان رمه
فرستاد بر راه چین ده سوار
همان شب چو باد دمان، شهریار
بدان تا پیاده و سواری که بود
به لشکرگه آیند مانند دود
بخش ۶۹ - نامه ی شاه چین به ضحاک در کشتن پسر آتبین: همان گه نویسنده را پیش خواندبخش ۷۱ - آگاه شدن آتبین از اندیشه ی کوش: از ایرانیان کودکی نیکدل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همان شب یکی بزمگه ساخت کوش
برآمد خروشیدن نای و نوش
هوش مصنوعی: در همان شب، محل جشن و شادمانی به وجود آوردند و صدای نای و نوشخواری به گوش رسید.
به روی پسر جام می کرد یاد
به دیدار و رویش همی گشت شاد
هوش مصنوعی: پسر به یاد او جام می نوشید و دیدن چهرهاش او را خوشحال میکرد.
اگر چند فرزند را روی زشت
به چشم پدر روی او چون بهشت
هوش مصنوعی: اگر چند فرزند چهرههای نازیبایی داشته باشند، پدر همچنان آنها را زیبا و شگفتانگیز میبیند، همانطور که بهشت در نظر انسان زیباست.
چو سرمست گشتند گُردان ز می
به فرزند گفت ای گو نیک پی
هوش مصنوعی: وقتی گردان و جنگاوران مست از شراب شدند، به فرزندش گفتند: ای فرزند نیکوکار، این راز را به خوبی بفهم.
چه نیرنگ سازیم با آتبین
کز او تنگدل گشت شاه زمین
هوش مصنوعی: چه فریبی میتوانیم برای آتشسوزانی آماده کنیم که باعث دلزردی و غمگینی فرمانروای زمین شده است؟
چنین داد پاسخ که شاها، تو دل
از این کار غمگین مدار و خجل
هوش مصنوعی: او به شاه پاسخ داد که نگران یا خجل نباش، دل خود را از این موضوع غمگین نکن.
من این رنج بردارم از شهریار
از این ناسپاسان برآرم دمار
هوش مصنوعی: من این درد و رنج را از پادشاه تحمل میکنم و به خاطر این ناسپاسها به زودی انتقام خواهم گرفت.
که ایشان بر آن کوهپایه برند
ندارند راهی کز او بگذرند
هوش مصنوعی: آنها بر روی دامنه آن کوه هیچ راهی ندارند که بتوانند از آن عبور کنند.
یکی راه دارند بر تیغ کوه
که دیو از گذشتن بماند ستوه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که تنها یک مسیر بر فراز کوه وجود دارد که آنقدر دشوار و خطرناک است که حتی دیوها نیز از عبور از آن خسته و ناامید میشوند.
به ما چین کشد، تنگ و دشوار راه
نیاید بکار اندر آن جا سپاه
هوش مصنوعی: اگر کسی با ما به دشواری و سختی رفتار کند، سپاهی از نیروها را نمیتوانیم به آنجا بفرستیم.
اگر شاه گیتی بفرمایدم
به یاری یکی لشکر آرایدم
هوش مصنوعی: اگر پادشاه جهان از من بخواهد، من آمادهام که برای او، لشکری به پا کنم.
برآرم پیاده برآن تیغ کوه
بدارم برآن ره گروها گروه
هوش مصنوعی: من قدم برمیدارم به سوی آن قلهی کوه و گروهگروه انسانها را در آن راه مینشانم.
بدان تا به ما چین نیابند راه
ز بالا درآرم برایشان سپاه
هوش مصنوعی: بدان که اگر دشمنان نتوانند ما را از راههای دیگر شکست دهند، من به یاری آنها نیرو و لشکری را از بالای قله میآورم.
به شمشیر بردارم او را ز جای
همه کوه سر بینی و دست و پای
هوش مصنوعی: با شمشیر او را از جای خود بلند میکنم، همانطور که کوههای بلند را میبینم، او را نیز به همین اندازۀ بزرگ و محکم خواهیم کرد.
ز گفتار او شاه چین شاد گشت
دلش گفتی از دشمن آزاد گشت
هوش مصنوعی: شنیدن سخنان او دل شاه چین را شاد کرد و انگار از قید و بندهای دشمنی آزاد شده است.
بدو گفت رای تو آباد باد
دل دشمن از تو بفریاد باد
هوش مصنوعی: او به او گفت: اميدوارم دل تو در آرامش باشد و دشمن تو همیشه نگران و ناآرام بماند.
همان گه به به مرد فرمود شاه
که یک نیمه از ساز و گنج و سپاه
هوش مصنوعی: در آن زمان، پادشاه به مردی گفت که نیمی از داراییها و سپاه خود را به او بدهد.
ز اسبان، وز ریدکان سرای
ز خرگاه وز خیمه و چارپای
هوش مصنوعی: از اسبان و ریدکان، از خرگاه و خیمه، و از چهارپایان.
ز هرچیز کز چین بیاورده ایم
ز گنج بزرگان بیاگنده ایم
هوش مصنوعی: هر آنچه که از چین به دست آوردهایم، از گنجینهی بزرگان و دانشمندان جمعآوری کردهایم.
به فرزند من بخش یک نیمه زین
که اوی است سالار ماچین و چین
هوش مصنوعی: به فرزند من یک نیمه از این زین را بده، زیرا او است که سالار سرزمین ماچین و چین است.
روان است فرمانش بر لشکرم
چه بر دوده و گنج و بر کشورم
هوش مصنوعی: فرمان او بر سپاهیانش به خوبی جاری است، چه در مورد خانواده و ثروتش و چه در مورد سرزمینش.
بزرگان و به مرد برخاستند
بر او آفرین نو آراستند
هوش مصنوعی: فرزانهها و بزرگواران به احترام او برخواستند و به او تقدیر و ستایش کردند.
نهادند سر بر زمین پیش کوش
همان پیش سالار پولادپوش
هوش مصنوعی: سر خود را بر زمین گذاشتند و از سر تسلیم و احترام به پیشوا و فرماندهای که مانند پولاد مقاوم و نیرومند بود، فروتنی کردند.
همان شب جدا کرد به مرد زود
ز گنج و ز هرگونه چیزی که بود
هوش مصنوعی: در همان شب، مرد به سرعت از گنج و هر چیز دیگری که داشت، جدا شد.
به کوش دلاور سپرد آن همه
شبان گشت کوش و بزرگان رمه
هوش مصنوعی: دلیران شب را به زحمت و کوشش گذراندند و بزرگان و سروران به نگهداری و رهبری گله پرداختند.
فرستاد بر راه چین ده سوار
همان شب چو باد دمان، شهریار
هوش مصنوعی: در شب، شهریار ده سواره را به راه چین فرستاد، مانند باد که ناگهانی و تند میوزد.
بدان تا پیاده و سواری که بود
به لشکرگه آیند مانند دود
هوش مصنوعی: بدان که هم پیادهها و هم سواران به میدان جنگ میآیند، همانطور که دود به سرعت و به راحتی منتشر میشود.