بخش ۷۱ - آگاه شدن آتبین از اندیشه ی کوش
از ایرانیان کودکی نیکدل
که خورشید گشتی ز رویش خجل
که با کودکان دگر، آتبین
ببخشیده بُد کوش را پیش از این
از آن کودکی بود پیشش بپای
شنید آن همه بند و نیرنگ و رای
چنان دشمنی بر دلش کرد جوش
که یکسر رمید از دلش مهرِ کوش
ز خویشان بپرسید آن پیش بین
که بودند در لشکر آتبین
همی بود تا مست شد مغز و کوش
برفت و بخفت و شد از کوش هوش
گریزان بشد کودک پاکدل
همه شب همی تاخت در آب و گل
چو در پیش شه آتبین شد ز راه
به رخساره بپسود خاک سیاه
دژم بود خسرو ز سوگ سُوار
ندانست کس بدفتاده ست کار
نه از رفتن کوش کاو را چه بود
نه این راز هرگز ز مردم شنود
چنان کردش آگاه کودک ز راز
که گشت آتبین از در بسته باز
که فرزند دارای چین است کوش
تو ای شاه ایران به من دار گوش
ز کارش چو آگاه شد شاه چین
یکی لشکر آورد بر تو به کین
چو دانست کآمد مر او را نهیب
فرستاد زی کوش رنگ و فریب
مر او را به دستان سوی خویش برد
نمود آن سبک مایه این دستبرد
که فرزند شه را به زخم درشت
به کین برادرش با او بکشت
سگالش چنین کرد با شاه دوش
مرا دیوچهر ستمکاره کوش
که کوهی دارند ایران سپاه
ز تیزی، سواران نیابند راه
که گردند از آن ره سواران ستوه
پیاده به آید بدان رزم کوه
فرستاد تا لشکر آید ز چین
پیاده ستوده سواری گزین
همی گویدش راه ماچین از اوی
ستانم، کشم سر بسر کین از اوی
چو بشنیدم این، زی تو بشتافتم
از آن بدگهر رو برتافتم
کنون هر چه دانی که بایدتْ کرد
بکُن شهریارا وز آن برمگرد
بپرسید و گفت این پیاده سپاه
کی آید بدین بیشه و رزمگاه
چنین داد پاسخ که شاها، مگر
به بیشه درآید سه روز دگر
بخش ۷۰ - گفتگوی پدر و پسر در بزم: همان شب یکی بزمگه ساخت کوشبخش ۷۲ - آماده شدن آتبین برای جنگ با کوش: همان گه بفرمود تا زآن گروه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از ایرانیان کودکی نیکدل
که خورشید گشتی ز رویش خجل
هوش مصنوعی: کودکی از ایرانیان که با دل نیکش، به قدری درخشان است که حتی خورشید از زیباییاش شرمنده میشود.
که با کودکان دگر، آتبین
ببخشیده بُد کوش را پیش از این
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پیش از این، عشق و محبت به دیگران، به ویژه کودکان، اهمیت زیادی داشته و انسان باید تلاش کند تا این حس را در خود تقویت کند.
از آن کودکی بود پیشش بپای
شنید آن همه بند و نیرنگ و رای
هوش مصنوعی: از زمان کودکی، او شاهد همهٔ فریبها و ترفندها بوده و به خوبی آنها را درک کرده است.
چنان دشمنی بر دلش کرد جوش
که یکسر رمید از دلش مهرِ کوش
هوش مصنوعی: دشمنی به حدی در دلش جوشید که تمام عشق و محبتش را از دل بیرون کرد.
ز خویشان بپرسید آن پیش بین
که بودند در لشکر آتبین
هوش مصنوعی: از بستگان بپرسید آن پیشگو که در سپاه آتشین چه کسانی بودند.
همی بود تا مست شد مغز و کوش
برفت و بخفت و شد از کوش هوش
هوش مصنوعی: شخصی در حال تلاش و کوشش است تا به حالت مستی برسد، او از تلاش خود خسته میشود و به خواب میرود و در نتیجه، هوش و تمرکز خود را از دست میدهد.
گریزان بشد کودک پاکدل
همه شب همی تاخت در آب و گل
هوش مصنوعی: کودک معصوم و بیآلایش، تمام شب در حال بازی و دویدن در میان آب و گل بود و از همه چیز دوری میجست.
چو در پیش شه آتبین شد ز راه
به رخساره بپسود خاک سیاه
هوش مصنوعی: زمانی که در برابر پادشاه آتشین مزاج، از راه رسید، به خاطر اهمیت موضوع، غبار سیاه بر چهره خود نشاند.
دژم بود خسرو ز سوگ سُوار
ندانست کس بدفتاده ست کار
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر اندوه و غم، در حالتی ناامید و دلشکسته قرار داشت و هیچکس ندانست که چه مشکل و خطری پیش آمده است.
نه از رفتن کوش کاو را چه بود
نه این راز هرگز ز مردم شنود
هوش مصنوعی: نه نگرانی از رفتن کسی دارم و نه این راز را از دیگران میشنوم.
چنان کردش آگاه کودک ز راز
که گشت آتبین از در بسته باز
هوش مصنوعی: کودک به قدری از رازها مطلع شد که درهای بسته بر روی او باز شدند و مانند آتشین شد.
که فرزند دارای چین است کوش
تو ای شاه ایران به من دار گوش
هوش مصنوعی: فرزند تو که نشانهای از زیبایی و جوانی دارد، ای شاه ایران، لطفاً به حرفهای من توجه کن.
ز کارش چو آگاه شد شاه چین
یکی لشکر آورد بر تو به کین
هوش مصنوعی: وقتی شاه چین از کار او باخبر شد، لشکری بهطور انتقامی علیه او آماده کرد.
چو دانست کآمد مر او را نهیب
فرستاد زی کوش رنگ و فریب
هوش مصنوعی: وقتی او متوجه شد که کسی او را تهدید کرده است، به سمت رنگ و فریب رفت تا خود را پنهان کند.
مر او را به دستان سوی خویش برد
نمود آن سبک مایه این دستبرد
هوش مصنوعی: او را با دستان خود به سوی خود برد و نشان داد که این عمل چه راحت و آسان است.
که فرزند شه را به زخم درشت
به کین برادرش با او بکشت
هوش مصنوعی: فرزند شاه با زخم عمیق برادرش را به خاطر انتقام کشته است.
سگالش چنین کرد با شاه دوش
مرا دیوچهر ستمکاره کوش
هوش مصنوعی: او با من مانند شاهی که به سگش میپردازد، رفتار کرد؛ دیوچهر ستمگری کوشید.
که کوهی دارند ایران سپاه
ز تیزی، سواران نیابند راه
هوش مصنوعی: در ایران کوههایی وجود دارد که به خاطر سختی و تیزی آنها، سواران نمیتوانند به راحتی از رویشان عبور کنند.
که گردند از آن ره سواران ستوه
پیاده به آید بدان رزم کوه
هوش مصنوعی: سوارانی که خسته و ناامید شدهاند، از آن مسیر سخت و دشوار به سمت جنگ در کوه میآیند.
فرستاد تا لشکر آید ز چین
پیاده ستوده سواری گزین
هوش مصنوعی: فرستاده شد تا ارتش از چین بیاید و سواران برجسته را انتخاب کند.
همی گویدش راه ماچین از اوی
ستانم، کشم سر بسر کین از اوی
هوش مصنوعی: من از او میخواهم که راه را به من نشان دهد و در عوض، برای خودم انتقام بگیرم.
چو بشنیدم این، زی تو بشتافتم
از آن بدگهر رو برتافتم
هوش مصنوعی: وقتی که این را شنیدم، به سوی تو دویدم و از آن شخص بد ذات روی برتافتم.
کنون هر چه دانی که بایدتْ کرد
بکُن شهریارا وز آن برمگرد
هوش مصنوعی: حالا هر کاری که میدانی باید انجام دهی، انجام بده، ای شهریار و از آن برنگرد.
بپرسید و گفت این پیاده سپاه
کی آید بدین بیشه و رزمگاه
هوش مصنوعی: سئوال کردند که این لشکر پیاده کی به این محل و میدان نبرد خواهد رسید؟
چنین داد پاسخ که شاها، مگر
به بیشه درآید سه روز دگر
هوش مصنوعی: پاسخ داد که ای شاه، شاید سه روز دیگر به جنگل برویم.