بخش ۶۲ - آگاه شدن کوش پیل دندان از نسب خویش
ز گفتار او گشت به مردشاد
فرود آمد از اسب مانند باد
فراوان ببوسید پیشش زمین
چنین گفت کای شاه ایران و چین
تو فرزند شاهی و ما کهتریم
زمین جز به فرمان تو نسپریم
ز راز تو آگه نبودیم کس
پدر بودت آگاه و یزدان و بس
چو دی با تو آن تنگدل شهریار
هماورد شد در صف کارزار
برافگند دیدار بر چهر تو
برآورد جوش از دلش مهر تو
به من گفت رو، زو نشان خواه و بس
که جز من نشانش ندیده ست کس
چو با تو بگوید نشانِ درست
فراوان دِه از من درودش نخست
بگویش که هر کس که با کردگار
ستیزه نماید، بد آیدْش کار
چو خستو نیاید به کردار او
بود درد و غم او و آزار او
چو بیداد بود آن که بر تو رسید
که تا از تو آن رنج بایست دید
نه ما را ز افگندن تو گناه
نه بر تو نکوهش بود نیز راه
همین است کردار گردان سپهر
اگر داد و بیداد، اگر کین و مهر
تو را چهره یزدان چنین آفرید
مرا دیو وارون بدین ره کشید
که چندان به من بر گران شد عنان
که تا روز روشن ندادم زمان
ز شرم بزرگان و از نام و ننگ
به بیشه فگندمْت پیش پلنگ
هم از بهر من داشت یزدان نگاه
تو را تا شدی مرد و زیبای گاه
به پادافره آنچه بر تو رسید
دلم دردِ نیواسب فرّخ کشید
برار از یزدان چو بشتافتم
ببین تا چه پاداش از او یافتم
کنون آن همه رنجها درگذشت
بدو نیک باد است، چون در گذشت
تو را تا بدیدم دلم گشت خَوش
تو نیز ای سرافراز، گردن مکش
که چون شاه خاور بود باب تو
به بیشه چه باید خور و خواب تو
بخش ۶۱ - گفتگوی فرستاده ی شاه چین با کوش: چو دستور، گفتار خسرو شنیدبخش ۶۳ - خواندن شاه چین کوش پیل دندان را به نزد خویش: بیا تا برآیی هم اکنون به تخت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز گفتار او گشت به مردشاد
فرود آمد از اسب مانند باد
هوش مصنوعی: از سخن او، مردی شاد و خرم شد و مانند باد از اسب پایین آمد.
فراوان ببوسید پیشش زمین
چنین گفت کای شاه ایران و چین
هوش مصنوعی: او بارها به نشانه ادب و احترام بر خاک افتاد و گفت: ای پادشاه ایران و چین!
تو فرزند شاهی و ما کهتریم
زمین جز به فرمان تو نسپریم
هوش مصنوعی: تو فرزند شاه هستی و ما در جایگاه پایینتری قرار داریم؛ زمین فقط به دستور تو تسلیم میشود.
ز راز تو آگه نبودیم کس
پدر بودت آگاه و یزدان و بس
هوش مصنوعی: از راز تو کسی آگاه نبود، فقط پدرت و خدا از آن باخبر بودند.
چو دی با تو آن تنگدل شهریار
هماورد شد در صف کارزار
هوش مصنوعی: دیروز، آن پادشاه سخت دل و رنجیده، در میدان نبرد با تو به مقابله پرداخت.
برافگند دیدار بر چهر تو
برآورد جوش از دلش مهر تو
هوش مصنوعی: دیدار تو مانند خورشیدی بر چهرهات میتابد و از دلش عشق و محبت تو را برمیانگیزد.
به من گفت رو، زو نشان خواه و بس
که جز من نشانش ندیده ست کس
هوش مصنوعی: به من گفت برو و نشانهای از او به من بده، زیرا کسی غیر از من نشانهای از او ندیده است.
چو با تو بگوید نشانِ درست
فراوان دِه از من درودش نخست
هوش مصنوعی: هرگاه کسی به تو سخن گوید و نشانههای صحیح فراوانی را بگوش تو برساند، نخست از من سلامی به او بده.
بگویش که هر کس که با کردگار
ستیزه نماید، بد آیدْش کار
هوش مصنوعی: به او بگویید که هر کسی که با خالق خود مخالفت کند، کارش به سامان نمیرسد و به مشکل میخورد.
چو خستو نیاید به کردار او
بود درد و غم او و آزار او
هوش مصنوعی: وقتی که انسان آرامش نداشته باشد، رفتار او تنها باعث میشود که درد و غم و آزار را احساس کند.
چو بیداد بود آن که بر تو رسید
که تا از تو آن رنج بایست دید
هوش مصنوعی: اگر ظلمی بر تو رفته باشد، باید بدانیم که این رنج تنها به خاطر تو نبوده و نباید به آن ادامه داد.
نه ما را ز افگندن تو گناه
نه بر تو نکوهش بود نیز راه
هوش مصنوعی: نه ما از پرتاب کردن تو گناهی داریم و نه بر تو سرزنشی هم وجود دارد.
همین است کردار گردان سپهر
اگر داد و بیداد، اگر کین و مهر
هوش مصنوعی: این جهان به همین شکل است که همواره در حال تغییر و نوسان است؛ گاهی روزگار خوب و خوشی را به ارمغان میآورد و گاهی هم برعکس، دورانی پر از درد و زحمت.
تو را چهره یزدان چنین آفرید
مرا دیو وارون بدین ره کشید
هوش مصنوعی: تو را خداوند به این زیبایی آفریده است و من به خاطر بدیها و ناپاکیهایم از راه درست منحرف شدم.
که چندان به من بر گران شد عنان
که تا روز روشن ندادم زمان
هوش مصنوعی: چنان بر من فشار آورد که نتوانستم تا روز روشن فرصتی برای تنفس پیدا کنم.
ز شرم بزرگان و از نام و ننگ
به بیشه فگندمْت پیش پلنگ
هوش مصنوعی: به خاطر شرم از بزرگان و حفظ نام و ناموس، تو را در جنگل رها کردم تا با پلنگ مواجه شوی.
هم از بهر من داشت یزدان نگاه
تو را تا شدی مرد و زیبای گاه
هوش مصنوعی: خداوند همواره به خاطر من به تو توجه داشته تا اینکه تو به مردی جوان و زیبا تبدیل شدی.
به پادافره آنچه بر تو رسید
دلم دردِ نیواسب فرّخ کشید
هوش مصنوعی: به خاطر تجربهای که از آنچه بر من گذشته است، دلم درد ناشی از حادثهای تلخ را احساس میکند.
برار از یزدان چو بشتافتم
ببین تا چه پاداش از او یافتم
هوش مصنوعی: وقتی که از خداوند دور شدم و به سمت او نرفتم، نتیجه آن را دیدم و متوجه پاداشی که از این مسیر گرفتم، شدم.
کنون آن همه رنجها درگذشت
بدو نیک باد است، چون در گذشت
هوش مصنوعی: اکنون که تمام آن رنجها پشت سر گذاشته شده است، خوب است که آنها به فراموشی سپرده شوند.
تو را تا بدیدم دلم گشت خَوش
تو نیز ای سرافراز، گردن مکش
هوش مصنوعی: به محض اینکه تو را دیدم، قلبم شاد شد. تو هم ای عزیز و سربلند، گردن خود را بالا نبر.
که چون شاه خاور بود باب تو
به بیشه چه باید خور و خواب تو
هوش مصنوعی: وقتی که تو مانند شاه شرق در اوج بزرگی و قدرت هستی، دیگر نیازی به نگرانی درباره خوراک و خواب خود نداری.