بخش ۵۸ - اندیشه ی شاه چین درباره ی فرزند دیو چهره اش
ز هر گونه گفتار، گوینده گفت
شه چین از اندیشه ی این نخفت
روانش همیشه در اندیشه بود
از آن بچّه کافگنده در بیشه بود
دلش ز آن، نشان داد هرگه درست
ورا راز گردون همی بازجست
که این دیو چهره ز پشت من است
که گفتم نژادش ز آهرمن است
جز آن نیست کافگندمش زار و خوار
در آن بیشه در پیش مردارخوار
چو بردادِ یزدان نکردم پسند
هم از وی رسانید بر من گزند
همه شب همی بود پیچان چو مار
گه اندر شگفتی گه اندر شمار
که چند است کآن کودک آمد پدید؟
که این روز زین سان کمر برکشید
چهل سال، سالش نباشد فزون
یکی بود همچو[ن] کُه بیستون
بخش ۵۷ - جنگ تن به تن شاه چین با کوش پیل دندان: چو از دور خسرو مر او را بدیدبخش ۵۹ - رای زدن شاه چین با بزرگان: چو مهر از سر کوه بنمود چهر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز هر گونه گفتار، گوینده گفت
شه چین از اندیشه ی این نخفت
هوش مصنوعی: از هر نوع سخنی که گفته میشود، گوینده پیامدهایی را در نظر دارد. او به فکر عواقب و تأثیرات گفتههای خود است و در خواب و راحتی نیست.
روانش همیشه در اندیشه بود
از آن بچّه کافگنده در بیشه بود
هوش مصنوعی: او همواره در فکر و خیال بود، زیرا به آن کودک گمشده در جنگل فکر میکرد.
دلش ز آن، نشان داد هرگه درست
ورا راز گردون همی بازجست
هوش مصنوعی: دل او از همان موضوع، همیشه به درستی نشان میدهد و بهطور مداوم در جستوجوی راز آسمان است.
که این دیو چهره ز پشت من است
که گفتم نژادش ز آهرمن است
هوش مصنوعی: این موجود زشت و ترسناک که در درون من قرار دارد، متعلق به نژادی است که به شر و سیاهی ارتباط دارد.
جز آن نیست کافگندمش زار و خوار
در آن بیشه در پیش مردارخوار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها چیزی که در آن جنگل وجود ندارد، من هستم که به شدت افسرده و بیارزش شدهام، در حالی که در برابر موجودات دیگر که به دنبال طعمه هستند، قرار دارم.
چو بردادِ یزدان نکردم پسند
هم از وی رسانید بر من گزند
هوش مصنوعی: وقتی که خدای بزرگ بر من آسیب رساند، من آن را نپسندیدم و از او خواستم که این وضعیت به من نرسد.
همه شب همی بود پیچان چو مار
گه اندر شگفتی گه اندر شمار
هوش مصنوعی: هر شب به مانند مار اغلب در حال پیچ و تاب است، گاهی در شگفتی و گاهی در شمارش.
که چند است کآن کودک آمد پدید؟
که این روز زین سان کمر برکشید
هوش مصنوعی: چند سال است که این کودک به دنیا آمده و امروز چگونه این همه زیبایی و شادی را به زندگی ما آورده است؟
چهل سال، سالش نباشد فزون
یکی بود همچو[ن] کُه بیستون
هوش مصنوعی: چهل سال هم که بگذرد، انگار چیزی بیش از یک سال نیست، مانند کوه بیستون که همیشه پابرجاست.