گنجور

بخش ۵۵ - جنگ شاه چین با ایرانیان و شکست چینیان

شه چین سپه را نکوهش نمود
که این سستی و بیمتان از چه بود؟
از این مایه مردم چه دارید باک؟
که کشتن توان این سگان را به خاک
سپاهش بدو گفت کای شهریار
بترسیم از این دیو چهره سوار
که سوزنده آتش چنان سور نیست
به گیتی چنان شورش انگیز نیست
اگر داد خواهیم دیوی ست رشت
ز ما هر سواری به زخمی بکشت
اگر او نبودی به ایران سپاه
به یک حمله گشتی سپاهش تباه
چو سر بر زند، گفت، تابنده مهر
نه لشکرش مانم نه آن دیو چهر
چو شد پیل دندان سوی آتبین
بگفت آنچه کرد او به گردان چین
فزون کشته ام گفت مردی هزار
ز چینی سواران خنجر گزار
ولیکن سیاه است چون من سبید
که کشتی برایشان نیاید بدید
سپیده چو بنماید از چرخ روی
بپوشد جهان زیر حاوس موی
بساریم و ناریمش ار بیش باز
که فردا پگاه آید آن کینه ساز
همانا یکی رزم باشد درشت
تو ای شاه ما را نگهدار پشت
بدو آتبین گفت کای مهربان
به کام تو بادا سپهر روان
تو فرزندی و نیکخواه منی
تو پشت و پناه سپاه منی
به تو پای دارد همی لشکرم
گرامیتر از دیده ای بر سرم
چو رنج تو را من ندارم سزا
بیابی ز یزدان، چو یابی جزا
چو شاهی دهد مر مرا روزگار
کنم در جهان مر تو را کامگار
مرا نام باشد ز شاهی و گنج
تو را لشکر و مُهر و فرمان و گنج
چو با شادکامی دلش گشت جفت
زمین بوس کرد و برفت و بخفت
سپیده چو بر کوه پرتاب زد
جهان از بر قیر سیماب زد
دو لشکر بجوشید و آمد به دشت
ز گرد آسمان و زمین تیره گشت
در افتاد بانگ تبیره به کوه
همی کر شدی گوش هر دو گروه
خروشیدن نای رویین ز خاک
ستاره همی کرد گفتی هلاک
چو شد راست صفهای هر دو سپاه
همی کرد هر یک به دشمن نگاه
شه چین همی خواست تا آن گروه
به نزدیک دشت آید از پیش کوه
نداد آتبین کوهپایه ز دست
ز برگستوان کوه دیگر ببست
ز کارش چو آگاه شد شاه چین
سپه را بر افگند بر آتبین
برآمد چکاچاک گرز گران
به خاک اندر آمد سر سروران
بنالید کوه و بتوفید دشت
خروش بلا ز آسمان درگذشت
جهان چون شب داج تاریک شد
اجل با تن مرد نزدیک شد
به پرّیدن آمد دل بددلان
به جوشیدن آمد روان یلان
ز قلب آتبین چون نگه کرد و کوش
که شد لشکر چین چنان سخت کوش
همی بر سپاه وی آمد شکست
همان گه سوی گرز بردند دست
فگندند بر دشمنان بادپای
چنان برگرفتند لشکر ز جای
که قلب شه چین بهم برزدند
گهی بر سر و گاه بر بر زدند
ز پانصد قرون گشت چینی تباه
رسید آن هزیمت به نزدیک شاه
برآشفت وز خشم بیرون زد اسب
به تیزی بیامد چو آذرگشسب
بر آویخت با لشکر آتبین
به نیزه تنی چند زد بر زمین
گریزان شد از وی هر آن کس بدید
سپه باز پس گشت و درهم رمید
شه چینیان چون به صف بازگشت
از او هر دو لشکر پرآواز گشت
دگر باره از پیل دندان، سپاه
گریزان همی رفت تا پیش شاه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شه چین سپه را نکوهش نمود
که این سستی و بیمتان از چه بود؟
هوش مصنوعی: پادشاه چین از سپاه خود انتقاد کرد و پرسید که دلیل این ضعف و ترس آنها چه بوده است؟
از این مایه مردم چه دارید باک؟
که کشتن توان این سگان را به خاک
هوش مصنوعی: نگران مردم اینجا نباشید؛ زیرا می‌توان این جانوران را به راحتی از میان برداشت.
سپاهش بدو گفت کای شهریار
بترسیم از این دیو چهره سوار
هوش مصنوعی: سربازان به شاه گفتند: ای پادشاه، از این سوار دیو چهره بترسیم.
که سوزنده آتش چنان سور نیست
به گیتی چنان شورش انگیز نیست
هوش مصنوعی: آتش یا حس سوزاننده‌ای که به وجود آمده، در دنیا این‌قدر شور و هیجان ندارد.
اگر داد خواهیم دیوی ست رشت
ز ما هر سواری به زخمی بکشت
هوش مصنوعی: اگر خواهان حق خود باشیم، دیوی در کار است که به خاطر ما هر سواری را زخمی می‌کند.
اگر او نبودی به ایران سپاه
به یک حمله گشتی سپاهش تباه
هوش مصنوعی: اگر تو در ایران نبودي، سپاه دشمن با یک حمله می‌توانست لشکر را نابود کند.
چو سر بر زند، گفت، تابنده مهر
نه لشکرش مانم نه آن دیو چهر
هوش مصنوعی: وقتی خورشید سر برآورد و تابش خود را نمایان کرد، من نه از لشکر او هستم و نه شبیه آن دیو شکل.
چو شد پیل دندان سوی آتبین
بگفت آنچه کرد او به گردان چین
هوش مصنوعی: وقتی فیل دندانش به سوی آتش نگریست، به او گفت که چه کارهایی انجام داده و چگونه به جستجوی دشمنان رفته است.
فزون کشته ام گفت مردی هزار
ز چینی سواران خنجر گزار
هوش مصنوعی: من از کشته‌های زیادی که به دست مردان چینی در نبردها افتاده، می‌گویم.
ولیکن سیاه است چون من سبید
که کشتی برایشان نیاید بدید
هوش مصنوعی: اما او مانند من سیاه است، جایی که کشتی به آنها نمی‌رسد.
سپیده چو بنماید از چرخ روی
بپوشد جهان زیر حاوس موی
هوش مصنوعی: زمانی که سپیده‌دم از آسمان ظاهر می‌شود، جهان زیر سایه‌ی تاریکی پنهان می‌شود.
بساریم و ناریمش ار بیش باز
که فردا پگاه آید آن کینه ساز
هوش مصنوعی: به دلخواه خود، می‌توانیم زخم‌ها و کینه‌ها را فراموش کنیم، زیرا با طلوع فردا، فرصتی تازه برای ساختن رابطه‌ای بهتر فراهم می‌شود.
همانا یکی رزم باشد درشت
تو ای شاه ما را نگهدار پشت
هوش مصنوعی: بسیار خوب! این شعر به معنای این است که ای شاه، ما را در پشت خود حمایت کن، زیرا یکی از اصلی‌ترین موضوعات می‌تواند مبارزه‌ای بزرگ باشد. در واقع، خواهان حمایت و پشتوانه از سوی شاه است تا در برابر چالش‌ها و خطرات قوی‌تر و مقاوم‌تر باشند.
بدو آتبین گفت کای مهربان
به کام تو بادا سپهر روان
هوش مصنوعی: به او گفت: ای دوست امیدوارم که آسمان و سرنوشت، به خواسته‌های تو پاسخ مثبت دهد و تو را همراهی کند.
تو فرزندی و نیکخواه منی
تو پشت و پناه سپاه منی
هوش مصنوعی: تو فرزند من هستی و به خوبی به من کمک می‌کنی، تکیه‌گاه و پشتیبان نیروهای من هستی.
به تو پای دارد همی لشکرم
گرامیتر از دیده ای بر سرم
هوش مصنوعی: لشکر من برای تو آماده است و برای من، تو از هر چیزی که در نظرم می‌آید، ارزش و اهمیت بیشتری داری.
چو رنج تو را من ندارم سزا
بیابی ز یزدان، چو یابی جزا
هوش مصنوعی: اگر من رنجی برای تو نداشته باشم، سزاوار است که از سوی خداوند پاداشی دریافت کنی، و اگر پاداشی یابی، جزا است بر اعمال تو.
چو شاهی دهد مر مرا روزگار
کنم در جهان مر تو را کامگار
هوش مصنوعی: وقتی که روزگار به من لطف کند مانند شاه، من نیز در این دنیا تو را کامیاب و موفق خواهم کرد.
مرا نام باشد ز شاهی و گنج
تو را لشکر و مُهر و فرمان و گنج
هوش مصنوعی: من دارای نام و مقام شاهی هستم، در حالی که تو سپاه و اموال و فرمان و ثروت را داری.
چو با شادکامی دلش گشت جفت
زمین بوس کرد و برفت و بخفت
هوش مصنوعی: وقتی دلش شاد و خوشحال شد، زمین را بوسید و رفت، و سپس آرام گرفت.
سپیده چو بر کوه پرتاب زد
جهان از بر قیر سیماب زد
هوش مصنوعی: صبحگاهان که روشنایی بر فراز کوه‌ها گسترده می‌شود، جهان از نوری شفاف و درخشان پر می‌شود.
دو لشکر بجوشید و آمد به دشت
ز گرد آسمان و زمین تیره گشت
هوش مصنوعی: دو نیروی جنگی آماده نبرد شدند و به میدان جنگ آمدند، به طوری که گرد و غبار ناشی از درگیری باعث شد آسمان و زمین تاریک به نظر برسند.
در افتاد بانگ تبیره به کوه
همی کر شدی گوش هر دو گروه
هوش مصنوعی: صدای تبیره (شیپور جنگ) به کوه‌ها طنین انداخت و باعث شد که هر دو گروه (دو طرف جنگ) به شدت گوش‌هایشان را تیز کنند.
خروشیدن نای رویین ز خاک
ستاره همی کرد گفتی هلاک
هوش مصنوعی: صدای نای آهنی از خاک بلند می‌شود، گویی ستاره‌ای در حال نابودی است.
چو شد راست صفهای هر دو سپاه
همی کرد هر یک به دشمن نگاه
هوش مصنوعی: وقتی صف‌های دو سپاه به ترتیب و درست صف کشیدند، هر یک به دشمن خود خیره شده و به آن‌ها چشم دوختند.
شه چین همی خواست تا آن گروه
به نزدیک دشت آید از پیش کوه
هوش مصنوعی: شه چین می‌خواست تا آن گروه به نزدیک دشت بیایند و از مقابل کوه عبور کنند.
نداد آتبین کوهپایه ز دست
ز برگستوان کوه دیگر ببست
هوش مصنوعی: آتش به پایین کوه نرسید و از شاخسار کوه دیگر دور شد.
ز کارش چو آگاه شد شاه چین
سپه را بر افگند بر آتبین
هوش مصنوعی: وقتی شاه چین از کار او مطلع شد، سپاه را به سمت او گسیل کرد و او را در آتش گذاشت.
برآمد چکاچاک گرز گران
به خاک اندر آمد سر سروران
هوش مصنوعی: وزشبانی سنگین بر سر مردم فرود آمد و سروران به خاک افتادند.
بنالید کوه و بتوفید دشت
خروش بلا ز آسمان درگذشت
هوش مصنوعی: کوه به گریه درآمد و دشت از فریاد پر شد، بلا از آسمان به زمین فرود آمد.
جهان چون شب داج تاریک شد
اجل با تن مرد نزدیک شد
هوش مصنوعی: دنیا مانند شب تاریک و بدون نور است و وقتی که مرگ به سراغ فردی می‌آید، به او بسیار نزدیک می‌شود.
به پرّیدن آمد دل بددلان
به جوشیدن آمد روان یلان
هوش مصنوعی: دل‌های ناامید و غمگین به شوق و شوری تازه می‌جوشند و جان مردان حق و نیکوکاران نیز به حرکت و تلاش درآمده است.
ز قلب آتبین چون نگه کرد و کوش
که شد لشکر چین چنان سخت کوش
هوش مصنوعی: چون قلب آتشینش را به کار گرفت و تلاش کرد، لشکر چین به سختی شکل گرفت.
همی بر سپاه وی آمد شکست
همان گه سوی گرز بردند دست
هوش مصنوعی: در حین نبرد، دشمن به سپاه او حمله کرد و در همان زمان، آن‌ها چوبدستی‌های خود را برداشتند.
فگندند بر دشمنان بادپای
چنان برگرفتند لشکر ز جای
هوش مصنوعی: باد در برابر دشمنان به شدت وزید و لشکر از جای خود حرکت کرد و آماده نبرد شد.
که قلب شه چین بهم برزدند
گهی بر سر و گاه بر بر زدند
هوش مصنوعی: دل عاشق به شدت می‌تپد و گاهی این تپش به سر و گاهی به سینه‌اش می‌زند.
ز پانصد قرون گشت چینی تباه
رسید آن هزیمت به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: از پانصد سکه طلا، ویرانی چین به وجود آمد و آن شکست به نزد شاه رسید.
برآشفت وز خشم بیرون زد اسب
به تیزی بیامد چو آذرگشسب
هوش مصنوعی: اسب به خاطر خشم و ناراحتی از حالت عادی خارج شد و با سرعت و تیزی به حرکت درآمد، مانند آذرگشسب.
بر آویخت با لشکر آتبین
به نیزه تنی چند زد بر زمین
هوش مصنوعی: شخصی با نیروهای خود به جنگ پرداخت و چند تن را با نیزه بر زمین زد.
گریزان شد از وی هر آن کس بدید
سپه باز پس گشت و درهم رمید
هوش مصنوعی: هر که او را دید از ترس فرار کرد و سپاه او هم به عقب برگشت و در هم ریخت.
شه چینیان چون به صف بازگشت
از او هر دو لشکر پرآواز گشت
هوش مصنوعی: وقتی شاه چینیان به صف بازگشت، هر دو لشکر به طرز شگفت‌انگیزی سر و صدا کردند و پر از هیاهو شدند.
دگر باره از پیل دندان، سپاه
گریزان همی رفت تا پیش شاه
هوش مصنوعی: دوباره سپاهیان از ترس دندان‌های پیل فرار می‌کنند و به سمت شاه حرکت می‌کنند.

حاشیه ها

1403/01/02 22:04
جهن یزداد

 

که سوزنده آتش چنان  تیز نیست
به گیتی چنان شورش انگیز نیست

اگر داد خواهیم دیوی ست زُشت
ز ما هر سواری به زخمی بکشت