گنجور

بخش ۵۴ - جنگ کوش پیل دندان با چینیان و پیروزی آتبین

دگر روز آگاه شد شاه چین
شتابان بشد بر پی آتبین
به نزدیکی آورد لشکر فرود
سواری فرستاد از آن سوی رود
بدان پاسبانان بیارد بنه
بیابند سالار با یک تنه
وز آن سو طلایه فرستاد شاه
دلیران چین سه هزار از سپاه
رسیدند نزدیک ایرانیان
سرسرکش آواز داد از میان
که ای مستمندان جز از زینهار
نخواهید از این شاه، بیچاره وار
که بخشایش شاه از آن برتر است
که خون جوانانش اندر خوراست
بدین رزم زنده نمانید کس
نیابید از این بیش فریادرس
مگر آن که نیواسب را کشته بود
فرستید بسته برِ شاه زود
چو خون کُشنده بریزد به کین
بیارامد و بگذرد ز آتبین
وگرنه ز جانها بشویید دست
خنک آن که زین کوهپایه برست
به پاسخ برآورد گُردی غریو
که ای ناسپاسان و یاران دیو
نباشد ز دادار، نومید کس
که فریادرس کردگار است و بس
وگر کشته گردیم یکسر رواست
تن جانور بی گمان مرگ راست
چو کشته شود مرد در کارزار
از آن به که دشمن دهد زینهار
طلایه در این بود کز دور کوش
خروشان همی تاخت چون شیرزوش
سیه را برافگند برگستوان
تو گفتی که شد کوه قاور روان
به ایرانیان گفت چندین سخُن
چه باید همی خیره افگند بُن
به شمشیر کوشید با دشمنان
نه خیره به دشنام همچون زنان
بگفت این و بر چینیان حمله برد
کرا گرز زد هم بدین نوبمرد
به اندک زمان مرد بفگند سی
ز چینی و ایرانی و پارسی
چو گرزش بسی مغزد مغفر شکست
سوی دسته ی تیغ یازید دست
ز دشمن دگر باره چندی بکشت
که بر دسته ی تیغش افسرد مشت
یکایک خروش آمد از پیش و پس
که این را کراننده دیو است و بس
که نیواسب را کشت با سرکشان
دهد زخمش از دیو وارون نشان
طلایه بترسید و بنمود پشت
پس پشتشان کوش و زخم درشت
به یک حمله از جای برکندشان
به لشکرگه چین درافگندشان
چو آگاه شد لشکر و شاه چین
همه برنشستند گردان کین
بپیوست رزمی که گردون ندید
زمین از یلان جوی جز خون ندید
به گردون گردان چو پرواز کرد
ستاره همی با زمین راز کرد
نهان شد ز گرد سپه ماه و مهر
همی مرگ بارید گفتی سپهر
ز خون رنگ لاله به ماهی رسید
ز خاک آسمان را سیاهی رسید
ز چینی در و دشت پُر کشته بود
وز ایران تنی ده تبه گشته بود
جهان چون نهان کرد دیدار خویش
به یک سو بپوشید دیدار خویش
ز هم بازگشتند هر دو گروه
یکی سوی رود و دگر سوی کوه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر روز آگاه شد شاه چین
شتابان بشد بر پی آتبین
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، شاه چین با سرعت متوجه شد و به دنبال آتش‌افروز راهی شد.
به نزدیکی آورد لشکر فرود
سواری فرستاد از آن سوی رود
هوش مصنوعی: برای نزدیک‌تر آوردن لشکر، سوارانی را به آن سوی رود فرستاد.
بدان پاسبانان بیارد بنه
بیابند سالار با یک تنه
هوش مصنوعی: بدان که نگهبانان در جستجوی سالار هستند و باید با یک نواخت و یکپارچه جلو بروند.
وز آن سو طلایه فرستاد شاه
دلیران چین سه هزار از سپاه
هوش مصنوعی: از آن طرف فرمانده جنگجویان چین، سه هزار نفر از سربازان را به جلو فرستاد.
رسیدند نزدیک ایرانیان
سرسرکش آواز داد از میان
هوش مصنوعی: آنها به ایرانیان سرکش نزدیک شدند و از دور فریاد زدند.
که ای مستمندان جز از زینهار
نخواهید از این شاه، بیچاره وار
هوش مصنوعی: ای افراد نیازمند، تنها از کمک و حمایت این شاه انتظار نداشته باشید، زیرا او بی‌تفاوت و بی‌اعتنا به مشکلات شماست.
که بخشایش شاه از آن برتر است
که خون جوانانش اندر خوراست
هوش مصنوعی: بخشایش و گذشت فرمانروا از اهمیت بیشتری برخوردار است نسبت به اینکه خون جوانانش به نفع او ریخته شود.
بدین رزم زنده نمانید کس
نیابید از این بیش فریادرس
هوش مصنوعی: در این جنگ هیچ کس زنده نمی‌ماند و هیچ‌کس نمی‌تواند بیشتر از این یاری کند.
مگر آن که نیواسب را کشته بود
فرستید بسته برِ شاه زود
هوش مصنوعی: گویی نیوسب را کشته بود و بلافاصله پیام را برای شاه فرستاده بود.
چو خون کُشنده بریزد به کین
بیارامد و بگذرد ز آتبین
هوش مصنوعی: زمانی که خونِ یك قاتل به خاطر انتقام ریخته شود، او آرامش پیدا می‌كند و از آتش و درگیری‌ها عبور می‌كند.
وگرنه ز جانها بشویید دست
خنک آن که زین کوهپایه برست
هوش مصنوعی: اگر کسی از این کوهپایه بالا برود، باید دست از جان‌ها بشوید و خود را از زندگی رها کند؛ زیرا این کار به راحتی امکان‌پذیر نیست.
به پاسخ برآورد گُردی غریو
که ای ناسپاسان و یاران دیو
هوش مصنوعی: به پاسخی پر از صدا و هیاهو، منادی خطاب به ناسپاسان و دوستان شیطان در می‌آید.
نباشد ز دادار، نومید کس
که فریادرس کردگار است و بس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید از خدا ناامید باشد، زیرا تنها اوست که در مشکلات و سختی‌ها کمک‌رسان است.
وگر کشته گردیم یکسر رواست
تن جانور بی گمان مرگ راست
هوش مصنوعی: اگر که بکشیم، این کاملاً عادلانه است. تن ما تنها یک جسم است و قطعاً مرگ، حقیقتی غیرقابل انکار است.
چو کشته شود مرد در کارزار
از آن به که دشمن دهد زینهار
هوش مصنوعی: وقتی مردی در میدان جنگ کشته می‌شود، بهتر است که دشمن از او درنگ و ملاحظه کند.
طلایه در این بود کز دور کوش
خروشان همی تاخت چون شیرزوش
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرگری از دور دست‌ها اشاره می‌شود که گروهی از شیرهای نر، با قدرت و شجاعت، در حال حرکت و دویدن هستند. این حرکت نشان‌دهنده‌ی روحیه‌ی قوی و تسلط آن‌ها بر محیط است.
سیه را برافگند برگستوان
تو گفتی که شد کوه قاور روان
هوش مصنوعی: ابرهای تیره را از روی قله برداشت و تو گفتی که کوه قاور به راه افتاد.
به ایرانیان گفت چندین سخُن
چه باید همی خیره افگند بُن
هوش مصنوعی: به ایرانیان گفت که چه سخنان زیادی را باید بگوید تا همه را متعجب و حیرت‌زده کند.
به شمشیر کوشید با دشمنان
نه خیره به دشنام همچون زنان
هوش مصنوعی: با دشمنان باید با تلاش و قدرت برخورد کرد، نه اینکه فقط به فحش دادن و صحبت‌های خالی مثل بعضی از زنان اکتفا کرد.
بگفت این و بر چینیان حمله برد
کرا گرز زد هم بدین نوبمرد
هوش مصنوعی: او این را گفت و به چینیان حمله کرد، چون که مردی شجاع و قوی‌هیکل بود.
به اندک زمان مرد بفگند سی
ز چینی و ایرانی و پارسی
هوش مصنوعی: در مدت زمان کوتاهی، انسان از فرهنگ‌ها و تاریخ‌های مختلف مانند چینی، ایرانی و پارسی فاصله می‌گیرد و آن‌ها را فراموش می‌کند.
چو گرزش بسی مغزد مغفر شکست
سوی دسته ی تیغ یازید دست
هوش مصنوعی: زمانی که زخم‌های شدید بر سرش وارد می‌شود و کلاه‌خودش آسیب می‌بیند، به سمت دسته‌ی تیغ می‌رود و دستش را دراز می‌کند.
ز دشمن دگر باره چندی بکشت
که بر دسته ی تیغش افسرد مشت
هوش مصنوعی: دشمنان دوباره با قدرت و شدت ضرباتی را وارد کردند، تا جایی که چنگال تیغ بر دستانشان فرود آمد و آنها را مجروح کرد.
یکایک خروش آمد از پیش و پس
که این را کراننده دیو است و بس
هوش مصنوعی: هر طرف صداهایی شنیده می‌شود که این نازیبایی و هرج و مرج، تنها به دلیل وجود دیوی است که آن را ایجاد کرده است.
که نیواسب را کشت با سرکشان
دهد زخمش از دیو وارون نشان
هوش مصنوعی: نیواسب را در حالی که سرکشان او را به قتل رساند، نشان زخمش به گونه‌ای است که شبیه دیوان می‌باشد.
طلایه بترسید و بنمود پشت
پس پشتشان کوش و زخم درشت
هوش مصنوعی: ترس از دشمنان رو به نمایان شدن است و آن‌ها به عقب و عقب‌تر می‌روند. آماده‌باش و درد و آسیب را فراموش نکنید.
به یک حمله از جای برکندشان
به لشکرگه چین درافگندشان
هوش مصنوعی: با یک حمله، آن‌ها را از جا می‌کنم و به میدان جنگ می‌افکنمشان.
چو آگاه شد لشکر و شاه چین
همه برنشستند گردان کین
هوش مصنوعی: پس از اینکه لشکر و پادشاه چین از ماجرا باخبر شدند، همه آنها به دور هم جمع شدند و آماده جنگ شدند.
بپیوست رزمی که گردون ندید
زمین از یلان جوی جز خون ندید
هوش مصنوعی: در اینجا به نبردی اشاره شده که بسیار بزرگ و بی‌نظیر است. در این نبرد، زمین چیزی جز خون و کشتار نداشته است. این صحنه نشان‌دهنده‌ی شدت جنگ و قهرمانی‌هایی است که در آن رخ داده و به نوعی به عظمت و دردناک بودن این رویداد اشاره دارد.
به گردون گردان چو پرواز کرد
ستاره همی با زمین راز کرد
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره‌ای به آسمان پرواز می‌کند، به نوعی با زمین ارتباط برقرار می‌کند و رازی را به آن انتقال می‌دهد.
نهان شد ز گرد سپه ماه و مهر
همی مرگ بارید گفتی سپهر
هوش مصنوعی: ماه و خورشید از میان سپاه پنهان شدند و باران مرگ می‌بارید، گویی آسمان در حال گریه است.
ز خون رنگ لاله به ماهی رسید
ز خاک آسمان را سیاهی رسید
هوش مصنوعی: از خون لاله‌ها رنگی به ماهی‌ها رسیده و از خاک، تیرگی به آسمان آمده است.
ز چینی در و دشت پُر کشته بود
وز ایران تنی ده تبه گشته بود
هوش مصنوعی: از چین کشته‌های زیادی بر زمین افتاده بود و از ایران هم تعدادی تن به خاک افتاده بودند.
جهان چون نهان کرد دیدار خویش
به یک سو بپوشید دیدار خویش
هوش مصنوعی: جهان به گونه‌ای شده است که دیدار و رویارویی خود را پنهان کرده و به سمت دیگری رفته است.
ز هم بازگشتند هر دو گروه
یکی سوی رود و دگر سوی کوه
هوش مصنوعی: هر دو گروه از هم جدا شدند؛ یکی به سمت رودخانه رفت و دیگری به سمت کوه.