گنجور

بخش ۵۳ - رای زدن آتبین با کوش

شب تیره گیتی چو یکسان نمود
برفت آتبین با سپاهش چو دود
به لشکرگه آمد به نزدیک کوه
بخواند آن زمان کوش را از گروه
چو بنشست با او در آمد به راز
که هست این سپاهی گران رزمساز
نگویی مرا تا چه چاره کنم؟
بدین کین بلا را کرانه کنم؟
بدین ساز و مردان و اسبان جنگ
بترسم که نامم شود زیر ننگ
بدو کوش گفت ای سرافراز شاه
میندیش از این بیکرانه سپاه
که ما پشت را سوی کوه آوریم
همه لشکرش را ستوه آوریم
اگر هرچه در روی گیتی سپاه
بیاید، نیابد بدین کوه راه
مگر کآسمانی بود کار ما
بخوابد سربخت بیدار ما
چو فرمان پدید آمد از آسمان
به کوه و به ماهون سرآید زمان
همانا که بر ما شمرده ست دَم
نباشد به یک دم زدن بیش و کم
دل آتبین گشت خرسند و خوش
ز گفتار آن شیردل پیرفش
فراوانش بستود و کردش گُسی
سوی خیمه ی خویش شد هر کسی
از اندرز جمشید شاه آتبین
پر اندیشه بودی همه سال از این
کجا گفت فرزند خود را به راز
ز دشمن به پرهیز باشید باز
چنان بود باید شما را نهان
که گویند کس نیست اندر جهان
چو آرد به روی شما روی بخت
نبیره ی مرا بر نشاند به تخت
ز ضحاکیان کس نماند بجای
شما را دهد پادشاهی خدای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب تیره گیتی چو یکسان نمود
برفت آتبین با سپاهش چو دود
هوش مصنوعی: در شب تاریک دنیا، وقتی همه چیز مشابه به نظر می‌رسد، آتش‌زن با سپاهش مانند دود محو و ناپدید می‌شود.
به لشکرگه آمد به نزدیک کوه
بخواند آن زمان کوش را از گروه
هوش مصنوعی: به میدان جنگ نزدیک کوه رفت و به یارانش فرمان داد که آماده شوند و از گروه خود جدا نشوند.
چو بنشست با او در آمد به راز
که هست این سپاهی گران رزمساز
هوش مصنوعی: وقتی که او نشست، به راز و نیاز پرداخت و گفت که این سپاه، جنگجویانی بزرگ و توانمند هستند.
نگویی مرا تا چه چاره کنم؟
بدین کین بلا را کرانه کنم؟
هوش مصنوعی: هرگز نگو که چه کار باید بکنم؟ چون نمی‌دانم چگونه می‌توانم این مصیبت را پایان دهم.
بدین ساز و مردان و اسبان جنگ
بترسم که نامم شود زیر ننگ
هوش مصنوعی: من از این لشکر و سربازان و اسب‌های جنگی می‌ترسم، زیرا نمی‌خواهم نامم زیر سایه ننگ قرار بگیرد.
بدو کوش گفت ای سرافراز شاه
میندیش از این بیکرانه سپاه
هوش مصنوعی: به او بگو که ای پادشاه بزرگ و سرافراز، نگران این جمعیت بی‌پایان و سربازان نباش.
که ما پشت را سوی کوه آوریم
همه لشکرش را ستوه آوریم
هوش مصنوعی: ما همه نیروهای خود را به سمت کوه می‌فرستیم و سپاه دشمن را خسته و ناتوان می‌کنیم.
اگر هرچه در روی گیتی سپاه
بیاید، نیابد بدین کوه راه
هوش مصنوعی: اگر هر لشکری بر روی زمین بیاید، نمی‌تواند به این کوه راه پیدا کند.
مگر کآسمانی بود کار ما
بخوابد سربخت بیدار ما
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که کار ما به اندازه‌ای مهم باشد که بخواهیم در آسمان نگاه کنیم و بخوابیم، در حالی که بخت‌مان بیدار است؟
چو فرمان پدید آمد از آسمان
به کوه و به ماهون سرآید زمان
هوش مصنوعی: وقتی که دستور و فرمانی از آسمان صادر می‌شود، وقت آن می‌رسد که کوه‌ها و دشت‌ها آماده باشند.
همانا که بر ما شمرده ست دَم
نباشد به یک دم زدن بیش و کم
هوش مصنوعی: واقعیت این است که زمان در زندگی ما بسیار ارزشمند است و هر لحظه را نمی‌توان به راحتی جبران کرد. هر لحظه‌ای که می‌گذرد، فرصتی گرانبهاست که نباید آن را نادیده گرفت یا دست کم گرفت.
دل آتبین گشت خرسند و خوش
ز گفتار آن شیردل پیرفش
هوش مصنوعی: دل آتشین من به خاطر سخنان آن شیر دل پیر، شاد و خوشحال شد.
فراوانش بستود و کردش گُسی
سوی خیمه ی خویش شد هر کسی
هوش مصنوعی: او به شدت از او تمجید کرد و هر کس به سمت چادر خود حرکت کرد.
از اندرز جمشید شاه آتبین
پر اندیشه بودی همه سال از این
هوش مصنوعی: شما همیشه با فکر و اندیشه از سخنان جمشید شاه آموخته‌اید.
کجا گفت فرزند خود را به راز
ز دشمن به پرهیز باشید باز
هوش مصنوعی: در کجا گفته است که فرزندش را به احتیاط از دشمنان متوجه سازد؟
چنان بود باید شما را نهان
که گویند کس نیست اندر جهان
هوش مصنوعی: باید به گونه‌ای باشید که هر کس در جهان فکر کند شما وجود ندارید و پنهان باشید.
چو آرد به روی شما روی بخت
نبیره ی مرا بر نشاند به تخت
هوش مصنوعی: زمانی که بخت من بر شما جلوه کرد، فرزند من را بر تختی نشاند.
ز ضحاکیان کس نماند بجای
شما را دهد پادشاهی خدای
هوش مصنوعی: از خاندان ضحاک کسی باقی نمانده است که به جای شما باشد و خداوند به شما پادشاهی عطا کرده است.