بخش ۵۰ - کین نیواسب
یکی دانشی مرد، دستور شاه
پدر گشته بر دست جم بر تباه
کجا نام دستور به مرد بود
ز خون پدر در دلش درد بود
چنین گفت کای نامبردار شاه
همی خویشتن کرد خواهی تباه
نشاید به تو دشمن آن کرد بیش
کجا کرد خواهی تو شاها به خویش
همی رفت بایدت با سرکشان
ز نیواسب هر جای جُستن نشان
اگر زنده باشد ستانیش باز
وگر رکسش سوی رزم باز
همانا روان را زمان بودنی ست
ز گریه تن مرد را سود نیست
سخنهای دستور بشنید شاه
بخورد و بیاسود یکچند شاه
ز چین و ز ما چین سپه پیش خواند
تو گویی که جایی سواری نماند
یکی لشکر آمد کجا دشت و کوه
شد از نعل اسبان ایشان ستوه
ز لشکر، زمین کوه و باره نمود
ز نیزه، هوا چون ستاره نمود
از ایشان گزین کرد هفتاد بار
هزاران دلیران خنجر گزار
درِ ساز و گنج درم برگشاد
سپه را همه ساز و روزی بداد
سپیده دم، از نای رویین غریو
برآمد ز تن دور شد هوش دیو
سراسر بماندند رخت و بنه
همی تاخت تا بیشه ی ترعنه
به جان و سر شاه ضحاک، گفت
که ما را نبیند کس اندر نهفت
جز آن گه که کین گرامی پسر
بخواهم من از آتبین سربسر
وگر زنده باشد سپاردش باز
نباشیم با آتبین کینه ساز
بخش ۴۹ - سوگ نیواسب در چین: وز آن روی لشکر چو آمد به چینبخش ۵۱ - آگاه شدن آتبین از آمدن لشکر: وز آن سوی رود از پس کارزار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی دانشی مرد، دستور شاه
پدر گشته بر دست جم بر تباه
هوش مصنوعی: مردی دانا و فرزانه در گذشته، دستورات پدر شاه را به بدی و نادرستی تفسیر کرده است.
کجا نام دستور به مرد بود
ز خون پدر در دلش درد بود
هوش مصنوعی: چگونه میتوان نام رهبری را به مردی داد که در دلش از خون پدرش رنج و درد حس میکند؟
چنین گفت کای نامبردار شاه
همی خویشتن کرد خواهی تباه
هوش مصنوعی: او گفت: ای شاه معروف، تو خود را به تباهی میاندازی.
نشاید به تو دشمن آن کرد بیش
کجا کرد خواهی تو شاها به خویش
هوش مصنوعی: شایسته نیست که دشمنان به تو آسیب بیشتری برسانند از آنچه خودت میخواهی به خودت برسانی، ای پادشاه.
همی رفت بایدت با سرکشان
ز نیواسب هر جای جُستن نشان
هوش مصنوعی: رفتن تو به دنبال سرکشان با نیواسب، به این معناست که به هر جا میچرخید و میجستید، نشانهای از آنها نخواهید یافت.
اگر زنده باشد ستانیش باز
وگر رکسش سوی رزم باز
هوش مصنوعی: اگر او زنده باشد، دوباره آن را خواهیم گرفت و اگر هم به جنگ برود، در راه نبرد خواهد بود.
همانا روان را زمان بودنی ست
ز گریه تن مرد را سود نیست
هوش مصنوعی: برای روح انسان زمانی وجود دارد که نمیتوان آن را با غم و گریه گذراند، زیرا این اندوه برای بدن فایدهای ندارد.
سخنهای دستور بشنید شاه
بخورد و بیاسود یکچند شاه
هوش مصنوعی: شاه به سخنانی که دکتر و مشاورانش میگویند گوش داد و مدتی استراحت کرد.
ز چین و ز ما چین سپه پیش خواند
تو گویی که جایی سواری نماند
هوش مصنوعی: از چین و ماچین، سپاهی به میدان آمده است، گویی که در این دنیا جایی برای فرار و نجات باقی نمانده است.
یکی لشکر آمد کجا دشت و کوه
شد از نعل اسبان ایشان ستوه
هوش مصنوعی: یک گروه از سربازان به جایی آمدند که دشت و کوه به خاطر نعلهای اسبهایشان از شدت فشار و فشار خسته و فرسوده شده است.
ز لشکر، زمین کوه و باره نمود
ز نیزه، هوا چون ستاره نمود
هوش مصنوعی: از لشکر، زمین به شکل کوه درآمد و از نیزه، هوا به مانند ستارهها درخشید.
از ایشان گزین کرد هفتاد بار
هزاران دلیران خنجر گزار
هوش مصنوعی: از میان آنها، هفتاد بار هزاران دلیر با شمشیرهایی در دست برگزیده شدند.
درِ ساز و گنج درم برگشاد
سپه را همه ساز و روزی بداد
هوش مصنوعی: درِ ساز و ثروت به روی سپاه باز شد و به آنها همه نوع ابزار و روزی عطا شد.
سپیده دم، از نای رویین غریو
برآمد ز تن دور شد هوش دیو
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، صدای دلنشینی از نای فلزی بلند شد و دیوانگی از وجود انسان دور شد.
سراسر بماندند رخت و بنه
همی تاخت تا بیشه ی ترعنه
هوش مصنوعی: تمام وسایل و امکانات در حال حرکت بودند تا به جنگل ترعنه برسند.
به جان و سر شاه ضحاک، گفت
که ما را نبیند کس اندر نهفت
هوش مصنوعی: به جان و سر شاه ضحاک، گفتند که کسی ما را در پنهان نبیند.
جز آن گه که کین گرامی پسر
بخواهم من از آتبین سربسر
هوش مصنوعی: تنها زمانی که عشق و محبت این پسر عزیز را بخواهم، از این آتش پرشور و شدید، به طور کامل دل میکنم.
وگر زنده باشد سپاردش باز
نباشیم با آتبین کینه ساز
هوش مصنوعی: اگر او زنده باشد، کینهاش را به دل نخواهیم گرفت و با آتش نفرت سر و کار نخواهیم داشت.