گنجور

بخش ۴۱ - جنگ کوش پیل دندان با چینیان

چو شاه آتبین را چنان دید کوش
برآورد مانند تندر خروش
کمان داشت و ده چوبه تیر خدنگ
نبودش سلیحی جز این خود به چنگ
بدان دَه بیفگند دَه نامدار
ز چینی دلیران خنجرگزار
غمی شد ز ترکش چو تیرش نماند
ز لشکر یکی خیره سر را بخواند
همه بستدش جوشن و خود و ترگ
چو بر ساخت خود را ز بیگانه برگ
خروشان به اسب اندر آورد پای
به یک حمله برداشت لشکر ز جای
تو گفتی یکی پیل سرمست بود
همه دشت پای و سر و دست بود
چو ایران سپه کوششِ کوش دید
مر او را بدان کین و آن جوش دید
همه حمله کردند و برداشتند
سپه را و از رود بگذاشتند
پرندش ز خون بر زمین جوی کرد
سمندش سرسرکشان گوی کرد
به هرکس که گرزش برآمد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت
هوا گشته بی جان ز پیکان او
زمین گشته مرجان ز میدان او
هر آن کس که او را ز ناگه بدید
دلش همچو دیوانه درهم رمید
گریزان همی برد نام خدای
نیامد دلش ماهیان بازجای
در آن حمله افزون ز پانصد دلیر
بکشتند و شد آتبین شاه، چیز
از آن ننگ سالار چین شد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت
چنین گفت کای نامداران جنگ
همی بر تن خویش کردید ننگ
از این مایه لشکر چه دارید باک
که بی تیغ شایند گشتن به خاک
برامد کنون سال سیصد درست
که این دشمنان را همی شاه جُست
همی باز گردید، چون یافتیم
ز چین ما بدین کار بشتافتیم
چه گویید فردا به نزدیک شاه
اگر بازگردید از ایران سپاه
ز گفتار او لشکر آمد بجوش
برآمد ز کوس و تبیره خروش
کشیدند شمشیر کین از نیام
نه جای درنگ و نه جای پیام
هوا پر شد از جان گردان کین
ز خون گشت سیراب روی زمین
تنی چند از ایران سپه کشته شد
سر هر یک از رزم برگشته شد
چنین بود تا شب سپه تاز گشت
پس آن هر دو لشکر ز هم بازگشت
فرود آمد آن جا سپهدار چین
به سوی سراپرده رفت آتبین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شاه آتبین را چنان دید کوش
برآورد مانند تندر خروش
هوش مصنوعی: وقتی شاه آتشین را دید، مانند رعد و برق به حرکت در آمد و هیاهو کرد.
کمان داشت و ده چوبه تیر خدنگ
نبودش سلیحی جز این خود به چنگ
هوش مصنوعی: او کمانی داشت و ده تیر برای آن، اما هیچ سلاح دیگری جز این تیرها در دست نداشت.
بدان دَه بیفگند دَه نامدار
ز چینی دلیران خنجرگزار
هوش مصنوعی: بدانید که ده مرد نام‌آور و شجاع از سرزمین چین، با دقت و مهارت، شمشیرها و خنجرها را به دست می‌گیرند و به میدان می‌آیند.
غمی شد ز ترکش چو تیرش نماند
ز لشکر یکی خیره سر را بخواند
هوش مصنوعی: غم به اندازه‌ای عمیق شد که دیگر بر خلاف تیر که از لشکر رها می‌شود، نتوانستند کسی را به کمک بخوانند.
همه بستدش جوشن و خود و ترگ
چو بر ساخت خود را ز بیگانه برگ
هوش مصنوعی: همه لباس‌های خود را درآوردند و مانند پرنده‌ای آزاد شدند، وقتی که تصمیم گرفتند از دیگران جدا شوند و به خود واقعی‌شان برگردند.
خروشان به اسب اندر آورد پای
به یک حمله برداشت لشکر ز جای
هوش مصنوعی: با شور و هیجان، پا بر رکاب اسب گذاشت و به یک حمله، لشکر را از جا بیرون کرد.
تو گفتی یکی پیل سرمست بود
همه دشت پای و سر و دست بود
هوش مصنوعی: تو گفتی یک فیل خوشحال و شاداب وجود داشت که همه آن دشت را با پاها و سر و دست خود پر کرده بود.
چو ایران سپه کوششِ کوش دید
مر او را بدان کین و آن جوش دید
هوش مصنوعی: وقتی که ایران به تلاش و کوشش خود ادامه داد، او (سپه) متوجه انگیزه و شدت احساساتش شد.
همه حمله کردند و برداشتند
سپه را و از رود بگذاشتند
هوش مصنوعی: همه با هم حمله کردند و نیروها را به دام انداختند و از دریا عبور کردند.
پرندش ز خون بر زمین جوی کرد
سمندش سرسرکشان گوی کرد
هوش مصنوعی: پرنده‌اش از خون بر زمین جلوه‌گری کرد و اسبش با شتاب و سرّ و صدا حرکت کرد.
به هرکس که گرزش برآمد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت
هوش مصنوعی: هرگاه کسی با قدرت و شدت رفتار کند، به نوعی جان خود را در زیر فشار آن نشان می‌دهد.
هوا گشته بی جان ز پیکان او
زمین گشته مرجان ز میدان او
هوش مصنوعی: هوا از تیرهای او بی‌حس و بی‌جان شده و زمین به خاطر او همچون مرجان زینت‌دار گشته است.
هر آن کس که او را ز ناگه بدید
دلش همچو دیوانه درهم رمید
هوش مصنوعی: هر کسی که ناگهان او را ببیند، دلش مثل دیوانه‌ها مضطرب و ناآرام می‌شود.
گریزان همی برد نام خدای
نیامد دلش ماهیان بازجای
هوش مصنوعی: نام خدا همیشه در قلب او است، اما دلش گریز از یاد او دارد و همچنان مثل ماهیانی که به آب باز می‌گردند، از یاد و نام خدا دور شده است.
در آن حمله افزون ز پانصد دلیر
بکشتند و شد آتبین شاه، چیز
هوش مصنوعی: در آن حمله، بیش از پانصد دلیر و شجاع را کشتند و شاه آتبین به دردسر و مشکل بزرگی دچار شد.
از آن ننگ سالار چین شد درشت
همی جان به تن درش بنمود پشت
هوش مصنوعی: سالار چین که فردی برجسته و قدرتمند است، به خاطر کارهای ناپسندش محاکمه و تنبیه می‌شود و نشان می‌دهد که روحش به سختی با تنش در این دنیا درگیر است.
چنین گفت کای نامداران جنگ
همی بر تن خویش کردید ننگ
هوش مصنوعی: این شخص به شما می‌گوید که ای جنگجویان آبرومند، آیا ننگی بر بدن خویش قرار داده‌اید؟
از این مایه لشکر چه دارید باک
که بی تیغ شایند گشتن به خاک
هوش مصنوعی: نگران نباشید از این نیرویی که دارید، زیرا بدون سلاح نیز می‌توانند به راحتی به زمین افتند.
برامد کنون سال سیصد درست
که این دشمنان را همی شاه جُست
هوش مصنوعی: اکنون سال 300 به درستی آغاز شده است و این زمان، زمانی است که شاه به دنبال دشمنان خود می‌گردد.
همی باز گردید، چون یافتیم
ز چین ما بدین کار بشتافتیم
هوش مصنوعی: ما دوباره به عقب برگشتیم، چون متوجه شدیم از چینی که داشتیم به این کار علاقمند شدیم و به سرعت به آن پرداختیم.
چه گویید فردا به نزدیک شاه
اگر بازگردید از ایران سپاه
هوش مصنوعی: فردا اگر دوباره به نزد شاه بازگردید، چه چیزی درباره‌ی بازگشت سپاه ایران خواهید گفت؟
ز گفتار او لشکر آمد بجوش
برآمد ز کوس و تبیره خروش
هوش مصنوعی: از سخنان او، نیرویی متوجه جمعیت شد و صدای طبل و آلات موسیقی به گوش رسید.
کشیدند شمشیر کین از نیام
نه جای درنگ و نه جای پیام
هوش مصنوعی: آن‌ها شمشیر انتقام را از غلاف بیرون آوردند، نه زمانی برای توقف بود و نه زمانی برای سخن گفتن.
هوا پر شد از جان گردان کین
ز خون گشت سیراب روی زمین
هوش مصنوعی: فضا پر از روح‌های انتقام‌جو شد، چرا که زمین از خون پر شد و سیراب گشت.
تنی چند از ایران سپه کشته شد
سر هر یک از رزم برگشته شد
هوش مصنوعی: تعدادی از جنگجویان ایرانی در نبرد کشته شدند و هر یک از آنها داستانی از جنگ را با خود آورده‌اند.
چنین بود تا شب سپه تاز گشت
پس آن هر دو لشکر ز هم بازگشت
هوش مصنوعی: این‌گونه بود که شب هنگام، سپاه به صفوف خود حمله‌ور شد و پس از آن، هر دو گروه از هم جدا شدند.
فرود آمد آن جا سپهدار چین
به سوی سراپرده رفت آتبین
هوش مصنوعی: سردار چین به آن مکان رسید و به سمت چادر آتشین رفت.