گنجور

بخش ۳۷ - زاده شدن کوش پیل دندان یا کوش پیلگون

چو از هیچ سو کوش دشمن ندید
سپه را سوی پیلگوشان کشید
بکشت و بیاورد از ایشان بسی
ببخشید از آن بهره بر هر کسی
از ایشان یکی دختری یافت کوش
به خوشّی چو جان و به پاکی چو هوش
به غمزه همی جادوی بابِلی
به رخساره همچون گُلِ زابلی
به بالا چو سروی و ماه از برش
خجل گشته کافور و بان از برش
دل شاه از آن ماه شد پر ز جوش
به پیوند او شد همه رای و هوش
سرِ سال از او کودک آمد پدید
که چون او جهان آفرین نافرید
دو دندان خوک و دو گوش آنِ پیل
سر و موی سرخ و دو دیده چو نیل
میان دو کتفش نشانی سیاه
سیه چون تن مردم پر گناه
مر او را بدید و بترسید سخت
به زن گفت کای بدرگِ شوربخت
همی آدمی زاید از مرد و زن
تو چون زاده ای بچّه ی اهرمن؟
دل خویش از آن مایه رنجور کرد
بزد تیغ، وز تن سرش دور کرد
چنین است کردار و کار جهان
که او رازها دارد اندر نهان
به هرگاه رازی پدید آورد
ز شاهی، گرازی پدید آورد
نهانی پس آن بچّه را برگرفت
سوی بیشه ی چین ره اندر گرفت
بینداخت او را و خود گشت باز
ز مردم نهان ماند یک چند راز
همه کار نابوده، ماند نهان
چو بود، آشکارا شود در جهان
هر آن راز کآمد میان دو تن
دگر روز یابیش بر انجمن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو از هیچ سو کوش دشمن ندید
سپه را سوی پیلگوشان کشید
هوش مصنوعی: وقتی دشمن را از هیچ طرفی دید، سپاهیان به سمت فیلگوشان حرکت کردند.
بکشت و بیاورد از ایشان بسی
ببخشید از آن بهره بر هر کسی
هوش مصنوعی: او خیلی از آنها را کشت و مقدار زیادی از آنچه به دست آورد را بین مردم تقسیم کرد.
از ایشان یکی دختری یافت کوش
به خوشّی چو جان و به پاکی چو هوش
هوش مصنوعی: از میان آن‌ها دختری پیدا شد که به اندازه‌ای شاداب و سرزنده بود مثل جان، و به اندازه‌ای پاک و بی‌آلایش بود مثل عقل و هوش.
به غمزه همی جادوی بابِلی
به رخساره همچون گُلِ زابلی
هوش مصنوعی: با یک نگاه فریبنده و جادوئی، چهره‌اش مانند گل زابل زیبا می‌درخشد.
به بالا چو سروی و ماه از برش
خجل گشته کافور و بان از برش
هوش مصنوعی: شما همچون درخت سرو به بلندی و زیبایی هستید و ماه به خاطر جلوه‌ی شما شرمنده است، همچنین بوی خوش کافور و عطر گل‌ها نیز در مقابل شما خجلت زده‌اند.
دل شاه از آن ماه شد پر ز جوش
به پیوند او شد همه رای و هوش
هوش مصنوعی: دل شاه به خاطر زیبایی آن ماه پر از شور و هیجان شد و همه عقل و اندیشه‌اش تحت تأثیر او قرار گرفت.
سرِ سال از او کودک آمد پدید
که چون او جهان آفرین نافرید
هوش مصنوعی: در آغاز سال، کودکی به وجود آمد که مانند او هیچ کس دیگر را آفریده نشده است.
دو دندان خوک و دو گوش آنِ پیل
سر و موی سرخ و دو دیده چو نیل
هوش مصنوعی: دو دندان خوک و دو گوش فیل، همچنین موهای قرمز و دو چشم مانند نیل.
میان دو کتفش نشانی سیاه
سیه چون تن مردم پر گناه
هوش مصنوعی: در پشت او لکه‌ای سیاه وجود دارد که مانند رنگ پوست افرادی است که گناهکار هستند.
مر او را بدید و بترسید سخت
به زن گفت کای بدرگِ شوربخت
هوش مصنوعی: او را دید و به شدت ترسید، به همسرش گفت: ای زنِ بدبخت!
همی آدمی زاید از مرد و زن
تو چون زاده ای بچّه ی اهرمن؟
هوش مصنوعی: انسان‌ها از ترکیب مرد و زن به وجود می‌آیند، پس چطور تو می‌توانی فرزند شیطانی به شمار آیی؟
دل خویش از آن مایه رنجور کرد
بزد تیغ، وز تن سرش دور کرد
هوش مصنوعی: دل خود را از آن چیزهایی که باعث رنج و ناراحتی‌اش می‌شد، دور کرد و با کمال قاطعیت آن‌ها را از وجودش برکند.
چنین است کردار و کار جهان
که او رازها دارد اندر نهان
هوش مصنوعی: ماهیت و فعالیت‌های این جهان به گونه‌ای است که اسراری در دل خود پنهان دارد.
به هرگاه رازی پدید آورد
ز شاهی، گرازی پدید آورد
هوش مصنوعی: هر زمان که رازی از مقام سلطنت آشکار شود، اتفاقی همچون ظهور یک خطر و تهدید نیز به وقوع می‌پیوندد.
نهانی پس آن بچّه را برگرفت
سوی بیشه ی چین ره اندر گرفت
هوش مصنوعی: مادر بچه را به صورت پنهانی برداشت و به سمت جنگل چین راهی شد.
بینداخت او را و خود گشت باز
ز مردم نهان ماند یک چند راز
هوش مصنوعی: او را دور انداخت و خود دوباره از چشم مردم پنهان شد و مدتی رازها را نزد خود نگه داشت.
همه کار نابوده، ماند نهان
چو بود، آشکارا شود در جهان
هوش مصنوعی: همه کارها به پایان رسیده و چیزی باقی نمانده است، همانطور که در زیر مخفی است، در نهایت آشکار خواهد شد.
هر آن راز کآمد میان دو تن
دگر روز یابیش بر انجمن
هوش مصنوعی: هر رازی که بین دو نفر مطرح می‌شود، به زودی در جمع دیگری افشا خواهد شد.